در حال بارگذاری ...
...

نگاه صمد چینی فروشان به تئاتر در ایران

معجزه ی فراموش شده ای به نام تئاتر در ایران

نگاه صمد چینی فروشان به تئاتر در ایران

معجزه ی فراموش شده ای به نام تئاتر در ایران

صمد چینی فروشان- تا پیش از پیدایش فلسفه، هنرها، چیزی جز واکنش «زیبایی شناختی» غریزی انسان نسبت به رویدادهای محدود اما حیاتی پیرامونی نبودند. دراین دوران، هنرهای غریزی، دراجتماعی ترین پدیدارهای خود نیز، رسالتی جز کاستن از ترس ها وارضای نیازهای طبیعی انسان نداشتند. با آغاز روند توصیف جهان بیرونی به روش عقلانی توسط فلاسفه ی طبیعی وشکل گیری انسانِ خودآگاه دریونان باستان، هنرها، وارد مرحله ی تازه ای می شوند.اگرهنرهای غریزی، فقط به مهمترین نیاز حیات جانوری انسان یعنی بقا وارضای شهوات غریزی او پاسخ می دادند، درعصر خودآگاهی، هنرها، به تجزیه و تحلیل واقعیت های بیرونی و نقش تعادل بخش یا ویرانگرانسان در آن پرداختند.

                    

تا پیش از پیدایش فلسفه، هنرها، چیزی جز واکنش «زیبایی شناختی» غریزی انسان نسبت  به رویدادهای محدود  اما حیاتی پیرامونی  نبودند. دراین دوران، هنرهای غریزی،  دراجتماعی ترین پدیدارهای خود نیز، رسالتی جز کاستن  از ترس ها وارضای نیازهای طبیعی انسان نداشتند. با آغاز روند توصیف جهان بیرونی به روش عقلانی  توسط  فلاسفه ی طبیعی وشکل گیری انسانِ  خودآگاه دریونان باستان، هنرها، وارد مرحله ی تازه ای می شوند.اگر هنرهای غریزی، فقط  به مهمترین نیاز حیات  جانوری انسان یعنی بقا وارضای شهوات غریزی او پاسخ می دادند، درعصر خودآگاهی، هنرها، به  تجزیه  و تحلیل  واقعیت های بیرونی  و نقش تعادل بخش یا ویرانگرانسان در آن پرداختند.

با پیدایش فلسفه ورشد خودآگاهی انسان، اولین پدیده ی هنریِ فرهنگسازی که درجامعه ی انسانی ظهور کرد وپا به پای فلسفه به نقد افکار و رفتار فردی و اجتماعی انسان پرداخت، تئاتر بود که  با  استفاده ی بهینه  از همه ی دستآوردهای هنرهای غریزی پیشین، کوشید تا مجاهدت های فرهنگساز  و آگاهی بخش محدود فلاسفه  در جمع های کوچک مردمان کوچه وبازار را درسطحی وسیع تر و درجمع بزرگ تری ازمخاطبان به نتیجه برساند؛ تلاشی که هدفی جز تعادل  بخشی به مناسبات انسانی و گسترش درک متقابل انسان ازانسان نداشت. اگر فلسفه  و تئاتر  یونان  باستان  درطی ۳۰۰ سال حیات شکوفنده ی خود،فرصت کافی برای مهارغرایز ودگرگون سازی افکار ورفتارهمه ی یونانیان باستان را می یافتند، چه بسا که  بسیاری از فجایع انسانی قرن های بعد، به  وقوع  نمی پیوست  و امپراتوری خشن  و خونبار و شهوت ران روم، امکان تسلط بر یونان و سپس برجهانِ زمان خود را به دست نمی آورد.

گرچه تلاش های هنرمندان تئاتر و فلاسفه ی یونان قدیم،  در تفهیم حقایق انسانی به یکایک صاحبان قدرت  و مردمان کوچه و بازار به درازا نکشید و با مهار روزافزون هنر تئاتر، شهوت و قدرت و خوی حیوانی انسان یونانی  باردیگر بر حیات این سرزمین غلبه  یافت اما، سودی که  قرن ها بعد، جامعه ی اروپایی، از دست آورد های فلسفی  و  تئاتر یونان نسیب  خود کرد بر هیچ کس پوشیده نیست. تنها دست آورد دولت مداران  و جامعه ی یونان  باستان از روند  بی اعتبار سازی فلسفه  و هنر تئاتر ، چیزی جز،تسلط دوباره ی بخش های کهن تر فرهنگ یونانی یعنی غرور و خودپسندی و جاه طلبی حیوانی بر زندگی فردی و اجتماعی  یونانیان و در نهایت، آماده سازی شرایط  برای اشغال سرزمین  یونان توسط  بربریت رومی و تحمیل رنج های بسیار دیگر بر یونانیان نبود.ازدیگر نتایج کم توجه ای دولت مردان یونان کهن  نسبت به اهمیت فرهنگساز تئاتر، نابودی سریع دست آوردهای تمدن  یونانی وسلطه ی هزاروچهرصد ساله ی، تاریک اندیشی بر سراسر قاره ی اروپا بود.

اما، در دوران روشنگری، رجوع دوباره به فرهنگ یونان قدیم، بویژه  رجوع  دوباره به فلسفه  و تئاتر یونان  باستان، باردیگر، فرهنگ اروپایی  را از تیرگی قرون میانی بیرون کشید  و دراین میان، کشف دوباره ی دست آوردها ی تئاتری و نمایشی یونان و برخی آثارخردمندانه ی نادرِ تئاترِ روم باستان  و آگاهی یافتن اروپائیان از قدرت  فرهنگساز تئاتر بود که کلید تحولات آینده ی قاره را در دست مردان سیاست و خردورزان عصر رنسانس قرارداد.

و به این ترتیب بود که آموزش تئاتر و فلسفه، ازهمان سال های اولیه ی رنسانس، در همه سطوح تحصیلی قاره متداول شد و به جزء مهمی  از مواد آموزشی  و درسی،در همه ی سطوح آموزشی،  ابتدا  در میان طبقه ی اشراف  و با  رشد طبقه ی متوسط، در تمامی جامعه  تبدیل شد؛ بطوریکه امروزه، آگاهی دانش آموزان دبیرستان های اروپا ازتئاتر، بسیار بیشتر و عمیق تر از دانش و آگاهی فارغ التحصیلان مقطع کارشناسی جوامع شرقی است؛ و این، همان راز پیروزی و جادوی پایداری  جوامع غربی  و رمز سلطه ی آشکار و پنهان اروپا  و آمریکا  بر همه ی جوامع شرقی  و حتی بر آن بخشی از مشرق زمین است که امروزه، تا حدودی، به ضرورت حمایت از تئاتر  و نمایش  در جوامع  خود پی برده اند.

آنچه ما شرقیان و بویژه ما ایرانیان را در بی توجه ای به تئاتر و تمرکز بیش از حد و تعصب آلوده بر نمایش واره های کهن وباستانی مان ترغیب  و تشویق می کند همانا ضعف ما  درگفت و گوی با یکدیگر و عدم درک  ضرورت  گفت وگو است  وهمین نقطه ضعف است که سالیان سال، همه ی صاحبنظران و مربیان اخلاق و اندیشه درایران را، در دست یابی  به اهداف فرهنگی مورد نظرشان در سطوح کلان، با ناکامی مواجه  ساخته است.

اما مانع دیگری که برسر راه ما شرقیان و بویژه ما ایرانیان در بهره مندی از ظرفیت های فرهنگساز تئاتر وجود دارد، ترس  و نگرانی حاصل از بدفهمی  و یا گژفهمی مدیران  و سیاست مداران ما، تغریباً  در همه ی اعصار  و دوران ها، از ماهیت واقعی تئاتر و ناتوانی آن ها  در بهره گیری از تئاتر در راه فرهنگ سازی عمومی مردمانی است که قرار بوده و هست، با درک عمیق  منافع ملی و جهانی خود، مدیران جامعه را در ساختن کشور و جامعه ای مقاوم، مستقل،  متکی  بر تاریخ  و فرهنگ ملی و بری از آموزه های فرهنگ بیگانه، همراهی کنند.

نگاه و تصور اروتیک وسیاسی دولت ها ودین مداران متعصب، طی بیش ازیکصد و اندی سال گذشته، نسبت به پدیده ی تئاتر، که  خود از عوارض  فقدان  تعامل  و گفت وگوی متقابل  میان  اهالی هنر، جامعه  و دولت مردان  بوده است را می توان عامل اصلی ضعف  ساختاری و رشد نامتوازن  تئاتر درکشورما  تلقی کرد؛ رویکرد  و تصور اشتباه آمیزی که  به نوبه ی خود، مولود نا آشنایی اکثر مدیران  و دولت مردان  از تاریخ  و کارکردهای تئاتر درجهان  و نقش سازنده ای بوده است که این پدیده ی هنری،  با همه ی افت  و خیزهایش، طی بیش از ۲۰۰۰سال، در تمدن بشری ایفا کرده است.

تئاتر، اگرچه به تقلید از غرب  و به خواست و اراده ی سلاطین قاجار به ایرانیان معرفی  وتا حدی با حمایت دربار قاجار توسعه یافت اما، به مرور زمان، علاوه بربحران های اجتماعی وسیاسی، ناتوانی حکومت ها درفهم ضرورت گفت وگوی اجتماعی  درتحکیم  نظام های مورد نظر ودرکاهش دامنه ی پراکندگی  آرا  و عقاید-  که خود  بستر مناسبی  برای نفوذ بیگانگان و تحرکات سیاسی و اجتماعی مخرب ان ها در درون  جامعه ی چندپاره ی  ایران بوده  و هست-  باعث  شد تا دولت ها، در کنار برخی  حمایت های مالی  و سخت افزاری، همیشه  نسبت به تئاتر، همچون عامل مزاحم و خطرآفرینی بنگرند که باید از همه جهت تحت نظارت و کنترل  قراربگیرد؛ و این درحالی بوده است  که همه ی ملت ها و دولت های موجود  در جهان، همواره، پیشرفت های اجتماعی  و سیاسی خود را  وامدار گسترش دانش  تئاتر و فراگیر شدن آن در میان تمامی اقشار جامعه و توجه به  امر آموزش علمی تئاتر در همه ی سطوح آموزشی از ابتدایی تا دانشگاه بوده اند؛ روندی که به  درجات مختلف، ضمن  پیشگیری از وقوع  چندگانگی و پراکندگی اجتماعی، تا حد ممکن، زمینه ی کاهش گسست  نسل ها  و تعدیل  بحران های اجتماعی  را فراهم کرده است.

به این ترتیب، با  درک ضرورت  وحدت  و یکپارچگی اجتماعی  از سوی دولت مردان  اروپایی  بود  که  تئاتر، ازعصر رنسانس ، به رکن مهم آموزش و پرورش نسل های جوان واز میانه ی قرن بیستم  به این سو، با تاسیس تئاترهای ملی برخوردار از سوبسید های دولتی درشهرهای بزرگ اروپایی  و آمریکا  و استقرار گروه های نمایشی برخوردار ازحقوق های مکفی درآن ها، به مهم ترین ابزار فرهنگسازی و هویت بخشی به ملت ها تبدیل می شود بطوری که می توان آن را یکی از ارکان مهم توسعه ی ملی و تقویت  قوای خلاقه  درهمه ی عرصه های علمی، فنی، نظامی، ادبی و هنری کشور ها ی  اروپایی  و سپس آمریکا به حساب آورد؛ واقعیتی  که، به دلایل مختلف و قابل توضیح، طی یک صده ی پر آشوب گذشته، از نگاه و فهم  و شناخت سیاست مداران این سرزمین پنهان مانده است.  

هیچ هنری، به  اندازه ی تئاتر، قادر نیست  حس  وحدت  و یکپارچگی ملی ، احساس شهروندی، وظیفه شناسی  متقابل سیاسی– اجتماعی، پیوستگی  و وابستگی سرزمینی  و نژادی، حس هویت ملی  و غرور  و فخر فرهنگی  را   در میان آهاد  یک ملت، و درگستره ی وسیع یک جامعه، تقویت و تحکیم ببخشد؛ و در صورت حمایت واقعی  وملموس دولت ها از گروه های تئاتری و ساماندهی سخت افزاری  و نرم افزاری گسترده ی این هنر در سرتاسر یک کشور و تبدیل  آن به یکی  از موضوعات  محوری  در آموزش  و پرورش کودکان، نوجوانان  و جوانان، این هنر وحدت بخش  و فرهنگساز   می تواند به کارآمدترین ابزار برای اداره ی بی خشونت یک کشور و به مهم ترین تکیه گاه حاکمیت ملی و توسعه درون زا و متوازن یک سرزمین تبدیل شود.

هنرِ تئاتر، بویژه  درسرزمین های برآمده از خورده فرهنگ های متنوع - نظیرایران - با تجربه های موفقی  که در طول تاریخ  پرفراز ونشیب  خود، در پی ریزی و ایجاد یک زبان فرهنگی مشترک  درابعاد جهانی داشته است، می تواند تکیه گاه  قابل اعتماد ی برای ایجاد و تقویت یک هویت ملی  فراگیر و سرزمینی باشد. تئاتر، در این گونه  سرزمین ها، ابزار مطمئنی  است که می تواند از طریق کمک  به پی افکنی  یک هویت  فرهنگی– سرزمینی مشترک، از استقلال  و تمامیت ارضی  کشور دربرابر نیات  شوم  و تفرقه  افکنانه ی  بیگانگان، بویژه، همسایه های فرصت طلب پیرامو نی، پاسداری کند و یکبار برای همیشه، خطر بالقوه ی تنوع قومی– نژادی را به فرصتی برای احترام به ارزش های بومی و همزیستی مسالمت آمیز و متوازن  با جهان بیرونی تبدیل کند.

زبان مشترک و جهانی تئاتر همچنین، ابزار فرهنگی  موثر و قابل اعتمادی برای فروکاستن  از دامنه ی نفاق ها و اختلاف های  ادراکی ، شناختی  و دانشی  در ابعاد ملی و حنثی سازی توطئه های نفاق افکنانه  و فرصت طلبانه ای است که طی دو صده ی گذشته، پراکندگی ها و عقب ماندگی های فرهنگی  و تاریخی ملت های گرفتار در مناقشات قومی  را بهانه ای برای دخالت های منفعت طلبانه ی خود با سرپوش کمک به نظم جهانی و گسترش دموکراسی قرارداده اند. عراق، افغانستان، پاکستان، عربستان ، سوریه ، بحرین، لیبی، لبنان و بخش اعظم آفریقا..... نمونه های غیرقابل انکار چنین روندهایی هستند.

شعار آشنای: « وضعیت تئاتر هر کشوری مهمترین شاخص توسعه  یافتگی فرهنگی  آن کشور است»، به خوبی گویای تفاوت جایگاه کشورهای نام برده ی فوق، در فرهنگ جهانی، در قیاس با ایران است. برای بررسی دلایل توسعه یافتگی فرهنگی ایران و عقب ماندگی های آشکار فرهنگی و اجتماعی کشورهای منطقه، صرف تکیه بر تاریخ سیاسی  و نقش منابع مالی در توسعه ی اقتصادی، رویکرد گمراه کننده ای است که رقبای سیاسی و اقتصادی ما بسیار بیش از خودمان برآن تاکید می گذارند. دلیل اصلی تفاوت های توسعه ای میان ایران و کشورهای نام برده در فوق، پیشتازی ایرانیان  در توجه  به  فرهنگ  و نمادهای توسعه  یافتگی  فرهنگی  و در راس همه ی آن ها، تئاتر بوده  و هست. روشنفکران  و دلسوختگان ایرانی،  در بیش از یکصد سال پیش،  به خوبی دریافتند که عدم توجه به یکی از مهم ترین نمادهای توسعه یعنی توسعه ی فرهنگی  و یکی از ابزرهای کلیدی آن یعنی تئاتر، در حقیقت چیزی جز همسویی با نیات استیلا طلبانه ی فرصت طلبان منطقه ای و جهانی نیست. معجزه ی فراموش شده ای که در صورت  بازنگری در تاریخ و مبانی آن، می تواند ضمن فرو کاستن از تنش های فرهنگی  وشناختی  در درون  و بیرون مرزهای کشور، از ایران،  سرزمینی نمونه و شایان تقلید برای همه ی خاورمیانه و جهان فراهم کند.

 

صمد چینی فروشان (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)