نگاهی به نمایش «پچپچه های پشت خط نبرد» به کارگردانی محمدرضا ستاری
سیطره رئالیسم درروایت روزهای جنگ
مریم جعفری- نمایش پچپچههای پشت خط نبرد نوشته علیرضا نادری به کارگردانی محمدرضا ستاری از۲۸خرداد ماه در ساعت۱۹هر شب درتالارحافظ به روی صحنه رفت. «پچپچههای پشت خط نبرد»روایت زندگی ۸ رزمنده پیش از آغاز عملیات ماه مبارک رمضان سال۱۳۶۱و آتشبس همان سال که ایران نمیپذیرد و جنگ ادامه مییابد.
نمایش پچپچههای پشت خط نبرد نوشته علیرضا نادری به کارگردانی محمدرضا ستاری از28خرداد ماه در ساعت19هر شب درتالارحافظ به روی صحنه رفت. «پچپچههای پشت خط نبرد»روایت زندگی 8 رزمنده پیش از آغاز عملیات ماه مبارک رمضان سال1361و آتشبس همان سال که ایران نمیپذیرد و جنگ ادامه مییابد.
از میان این8 رزمنده تنها یک نفر باقی مانده است. کسی که دلال سیگار است و باقی به درجه رفیع شهادت نائل میشوند و حال روایتی از فلاشبک(بازگشت به گذشته) به گذشته و بررسی جنگ تحمیلی است.
اساس کارگردانی این اثر بر مبنای هنر بازیگری است. به این معنا که صحنه میدان حضور و بروز توانایی بازیگران است. این سیطره بازیگران در صحنه درحدی پیش میرود که اساس کارگردانی را زیر سلطه میبرد. یکی از دلایل آن تحصیلات کارگردان در رشته بازیگری است. وی تلاش کرده است به جای تصویرسازی وایجاد قابسازی نوعی از«قاب لحظه ای»را ترسیم کند. درسیستم قاب لحظهای تماشاگر مدام درحال دیدن تصاویری است که پشت سرهم دیده میشود و هرگز فرصتی برای قابسازی در جریان کارگردانی نیست. این نوع تکنیک حتی بر روند دیالوگ گویی بازیگران نیز تأثیر داشته و روال دیالوگ گویی را تند میکند که در بازی بازیگرانی همچون رامین پرچمی و توماج دانش بهزادی بخوبی قابل مشاهده است. اما یکی دیگر از مسائل قابل اهمیت، ماهیت رئالیستی اثر علیرضا نادری است. علیرضا نادری همواره در سبک نوشتاریاش تلاش دارد تا به نوعی نقدی بر جامعه و مسائل انسان شناسی کند. این دیدگاه منشعب از دیدگاههای رئالیسم است. در آثار نادری اصولاً یک فاجعه رخ میدهد. فاجعهای که هرگز مخاطب نمیتواند بدون اندیشه درباره آن از سالن خارج شود. در این اثر ادامه جنگ ایران و عراق مسألهای است که در پایان نمایش برجسته میشود.
در نهایت همواره جنگ باعث ایجاد ایدههای مختلف است.اما علیرضا نادری با خلق یک موقعیت انتظار همچون در انتظار گودو، اذهان را به سمت و سوی نوعی ابزوردیسم سوق میدهد. در حالی که ما در پایان نمایش از ادامه جنگ با خبر میشویم. شاید نوعی سکون و انتظار 8سرباز نیز یادآور فضایی ابزوردیسمی باشد. اما باید گفت نوعی از دیدگاههای گروتسک در روند اجرای این اثر نیز وجود دارد. گروتسک از پشت خلق دیالوگها به حرکات و رفتارهای غلوآمیز بازیگران سرریز شده است. بازیگران هرچند در روند قاب لحظهای هستند و حرکاتشان تند و گاه به نظر نپخته است؛ اما در عین حال مبین یک نوع سکون هستند. سکونی که در نهایت مفهوم آتش بس در ماه رمضان را نشان میدهد. فضای آلوده و رفتارهایی که از پرسوناژها سرمیزند همه بهواقع به زندگی نزدیک میشود و حتی مسأله واقعگرایی روی صحنه را نیز میشکند.به قدری بازیها به واقعیت نزدیک میشود که گاه بینظمی حاکم در زندگی روزمره در اثر نیز مشاهده میشود و کندی ریتم اثر شاید یکی از دلایل این مدعا باشد.
یکی دیگر از ویژگیهایی که اثر را به آثار ابزوردیسم نزدیک میکند. طراحی صحنه خشک و دایره گونه است، تقریباً صحنه مملو از حلقههای لاستیکهای بزرگ شده. حلقههای لاستیک که با رنگ زرد به صورت نوار زرد رنگی تبدیل میشود. نوارهای زرد رنگ حلقوی که صحنه را احاطه کردهاند بیشتر به بازگشت هر روز زندگی این رزمندگان بر جای قبلی اشاره دارد. همچنین واقعگرایی و فضای رئالیستی تا آوردن یک تانکر در گوشه سنگر پیش رفته. بنابراین سیطره ویژگی رئالیستی متن بر شیوه کارگردانی قابل تأمل است. این اثر سال گذشته نیز در تالار مولوی به روی صحنه رفته بود و امسال بار دیگر با تغییراتی در تالار حافظ اجرا شد.
مریم جعفری حصارلو(عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)
این نقد در روزنامه ایران منتشر شده است