نگاهی به نمایش «خانه ابری»
تئاتر ایران، کارگران را فراموش کرده است!؟
رسول نظرزاده- نمایش «خانه ی ابری» نوشته نشمینه نوروزی و محمدزمان وفاجویی به کارگردانی مشترک سیامک احصایی و حمیدپورآذری در سومین شب از سی و پنجمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر در تالار استاد سمندریان از مجموعه ایرانشهر به روی صحنه رفت.
نمایش «خانه ی ابری» نوشته نشمینه نوروزی و محمدزمان وفاجویی به کارگردانی مشترک سیامک احصایی و حمیدپورآذری در سومین شب از سی و پنجمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر در تالار استاد سمندریان از مجموعه ایرانشهر به روی صحنه رفت.
این نمایش یکسر در یک محیط کارگری می گذرد. با تعداد زیادی نقش پوش زن و مرد (12 نفر) در دو بخش صحنه با لباس های هم شکل و رنگ های مُرده و بی تزیین. فردیتی وجود ندارد. میزهای هم شکل فلزی در یک ردیف افقی با سقف بلند و آدم هایی که شبابه روز کنارهم کار می کنند، غذا می خورند و حتی شب در محل کار می خوابند. اگر چه طراحی صحنه ( رنگ ها ، بافت سردفلزی و...) کوشیده خود رابه فضا و محدوده ی یک کارخانه ی صنعتی شبانه روزی شبیه کند اما تقریبا هیچ شناختی از محیط و آدم ها وکارگران واقعی در آن وجود ندارد. دغدغه ی اجرا آدم ها نیست به همین دلیل به سوی مفاهیمی کلی و نمادگرا و دور و ذهنی می رود و همه ی تلاش خود را می کند تا به دام نگره ها ی مارکسیستی / کارگری - که سال ها دراین باره نظریه پردازی کرده اند- نیفتد. نمایش همچنین تلاش کرده تا با بی زمان و مکان نشان دادن خود ، از اشاره به جغرافیا و زمانی خاص ، خودداری کند. تنها گاه از رادیو صدای مجری ، متن هایی در توصیف حکومتهای فاشیستی در ایتالیا می خواند که چون اشاره های دیگری نسبت به آن دوران در اجرا به چشم نمی خورد همچنان حرف ها در حد اشاره باقی می ماند. اوج انتقاد به این نوع نگاه ایدئولوژیک فاشیستی را در رمان 1984 جورج ارول میبینیم.
«تکرار» نشانهای کلیدی در اجرا است. کارهای هر روزه ، سرهم کردن پیچ و مهره ها برای نشان دادن تولید یک قطعه از کل ، حرف ها و گلایه ها و حسرت ها ی کارگران، وقت نهار، زمان خواب و استراحت و... پس از یکبار تا انتهای اجرا چند بار تکرار می شود. عقب رفتن میزها از جلوی صحنه تا انتهای آن هر بار موجب تکرار کنش ها و از نفس افتادن آن ها می شود چنان که در پایان در انتهای صحنه ، تمام حرکات و حرف ها ناکامل و بریده بریده شنیده می شود. در واقع خط داستانی وجود ندارد و اجرا مبنای خود را بر تکرار ، روزمرگی و دلمردگی گذاشته است. حرفها و صداهایی که در میانهی کار ناشنیده می مانند. گاه آرزوهای آنها را در انتهای صحنه در نگاه کردن به افقی دور میبینیم. یکسان سازی و بیگانه شدنی که بیشتر اشاره به یک سلطهی یکسانساز دارد تا یک سرمایه داری چیره که همین مقدار بیگانه شدن در فرایند یک محصول در آن به چشم می خورد.
ایدهی نه چندان تازهی اجرا در همان بار اول نشان دادن کار روزمره کارگرها قابل دریافت بود آنهم با شکل مکانیکی حرکات دست و پا و ابزاری شدن رفتار آدم ها. در واقع این نوع نگاه با خارج کردن کنشها و رفتار نقش پوشها ، پتانسیل این را دارد که هر چه بیشتر از حالت واقع گرا دورتر شود و یکسر به شکل غیر اقعی، بیگانه شدن آنها را نشان بدهد چنان که در انتهای این اجرا پس از یک ساعت میخواهد به آن برسد.
نشان ندادن تضاد زندگی کارگرها با نگاه بزرگ و منبع قدرت (سرمایه داری یا حکومت یکسان ساز)، موجب کمبود و عدم گسترش ایده ی اولیه ی آن می شود و اجرا را علی رغم طراحی صحنه نسبتا خوب آن، از نفس می اندازد. نگاه بزرگ پنهان می تواند حکومتی یکسانساز باشد که سلطهی خود را با وعده های ایدئولوژیک می گستراند یا سلطهی بازار که درقالب یک سرمایه داری جهانی ، سهم ناچیزی برای آنها قائل شده است.
سال هاست تاتر ایران از نگاه و توجه به زندگی کارگران دور مانده یا آنها را فراموش کرده است و بیشتر به سوی طبقه ی متوسط رو به بالای جامعه میل کرده است. نگاهی که به دلیل نگره های ایدئولوژیک و یا ترس از چشم دوختن به حفرههای تاریک زندگی آن طبقه، چشم بر حقایق تراژیک اطراف خود نیز بسته است. از سویی خواست های ترقی خواهانهی طبقه ی متوسط را هم هر چه بیشتر به سوی اقتباس های تاتری مخدوش شده سوق داده است . این خود موجب فاصله ی هر چه بیشتر تاتر از زندگی و مسئله ی مردم اطراف خود شده است.
نمایش « خانه ی ابری» نشان از همین نگاه و رویکرد محافظه کارانه ی طبقه ی متوسط یا بالای تاتر امروز ایران به طبقهی کارگری است که شناخت کافی از زندگی و مناسبات زندگی آن ها ندارد از این رو خود را به جهان کلی گویی نمادگرا می اندازد تا پشت آن، خود را پنهان کند.