در حال بارگذاری ...
...

درباره‌ی نمایش «گربه نره و روباه مکار»

سیرک پینوکیو

درباره‌ی نمایش «گربه نره و روباه مکار»

سیرک پینوکیو

نام این اثر، نامی آشنا و پرتکرار برای گروه های سنی گوناگون در کشور ما به شمار می رود. نام یکی از انیمیشن های معروف که در دهۀ شصت و پس از آن از تلویزیون در برنامه های کودک و نوجوان به کرّات پخش می شد، با این تفاوت که ماجراهایی که از آن انیمیشن در ذهن تماشاگران نقش بسته است در این نمایش پیگیری نمی شوند. شخصیت های آن انیمیشن از قبیل پینوکیو، جینا، روباهه و گربه نره در این اجرا تنها به منزلۀ مواد خامی هستند که در داستانی دیگر به کار گرفته شده اند. داستانی که جهان این نمایش و ماجراهای مخصوص به همین جهان را تصویر می کند.

این نمایش از نظر گونۀ اجرایی یک کار فرم و تا حدودی موزیکال به شمار می رود، اما دادن عنوان فیزیکال برازندۀ آن نیست چون کیفیت حرکات و بدن بازیگران هنوز در حد یک تئاتر فیزیکال نیست. طراحی حرکات فرم و هماهنگی بازیگران در اجرا کردن آنها در سطح مناسبی است. کیفیت بدن بازیگران، حرکات فرم را پشتیبانی می کند اما در مرز ورودی تئاتر فیزیکال متوقف می شود و امکان ورود به آن حیطه را نمی یابد.

طراحی صحنه به هشت پردۀ سفید که از سقف سالن پرسینیوم ناظرزاده تا کف صحنه امتداد می یابند محدود شده و میدانی آزاد و گسترده را برای مانور دادن و حرکات فرم بازیگران فراهم ساخته است. کاربرد دیگری که این هشت پردۀ بزرگ یافته ایجاد فضاهای ورودی برای بازیگران و مهم تر از آن ایجاد انعکاس دو چندان برای جلوه های نورپردازی صحنه است که موجبات آکسان گذاری و برجسته سازی طراحی های نور را هر چه بیشتر فراهم نموده است.

موسیقی به جان اجرا می نشیند و با فضای اثر تناسب دارد و از آنجایی که به شهادت بروشور، به طور اورجینال برای این نمایش ساخته شده، واجد تازگیست و صحنه های پیاپی نمایش را از آن خود می کند و گویی بومی همین کار است. موسیقی یکی از مهم ترین عناصر در تئاتر به شمار می رود و اگر توسط آهنگسازی که به تمامی، فضای اثر را درک کرده باشد ساخته شود، نمایش را یک سر و گردن بالاتر خواهد برد، اتفاقی که خوشبختانه برای این نمایش افتاده است. این نکتۀ مهم می تواند تشویقی باشد برای برخی دیگر از کارگردانان تئاتر تا حتی گاهی هم که شده از انتخاب موسیقی های ساخته شدۀ سابق اجتناب کنند، به ویژه موسیقی هایی پر تکرار که متعلق به آثاری معروف و شنیده شده نظیر آثار سینمایی، تلویزیونی، آلبوم و سایر مدیوم هاست و اندکی به همکاری خود با آهنگسازان چیره دست و کاربلد اهمیت بیشتری بدهند تا موسیقی تئاترشان صرفاً و به طور ویژه متعلق به همان تئاتر باشد. چنین کاری گرچه هزینۀ بیشتری را بر گروه تحمیل خواهد کرد اما قطعاً ارزشش را دارد. حتی در بسیاری از موارد تماشاگران ممکن است نمایشی را با موسیقی آن به خاطر بیاورند. خود من شخصاً نمایش «مکبث» به کارگردانی دکتر قطب الدین صادقی را که در آبان ماه هزار و سیصد و نود و یک در سالن استاد سمندریان بر صحنه رفت، هنوز که هنوز است با موسیقی فوق العادۀ آن به خاطر می آورم که ساختۀ آهنگسازی به نام مسعود سخاوت دوست بود. آن موسیقی که ویژۀ همان کار ساخته شده بود، ضمن کیفیت بالا و احاطۀ آهنگساز در این عرصه از چنان ریتم و ضرباهنگ حماسی و پر شوری برخوردار بود که جلوه ای دو چندان به آن نمایش می بخشید.

یکی دیگر از نقاط قوّت این نمایش طراحی لباس و گریم است. حجم سازی ها در بافت لباس ها، ترکیب رنگها، نوع الگوها بر اساس شخصیتها، تنظیم فرم لباس ها در همخوانی و ارتباط هر نقش با سایر نقش ها، همگی به نحوی متناسب و فکر شده انجام گرفته و بر صحنه نقش بسته اند.

آشنایی با انواع ژست های جسمانی و اجرای صحیح آنها در بازیگران «گربه نره و روباه مکار» به خوبی به چشم می آید و از نقاط قوّت این کار است. در این بین یک بازی بیش از بقیه به چشم می آید که بازی نقش گربه نره است. واضح است که بازیگر این نقش مدت قابل توجهی را به مطالعه بر احوال گربه ها پرداخته و از کوچک ترین و ریزترین حرکات و عادات آنها به عینه تقلید و محاکات به عمل آورده است به نحوی که علیرغم منفی بودن نقش، شیرینی خاصی به بازی خود بخشیده که در هر صورت توسط تماشاگر دوست داشته می شود.

در کنار همۀ این قوّت ها یک نقصان مهم ضربۀ مهلکی را بر کالبد این اجرا وارد ساخته و آن ضعف متن است. نمایشنامۀ این کار در دل داستان خود، حشو و زایداتی دارد. دیالوگ های چشمگیری قابل حذف یا دستکم بازنویسی هستند. نمایشنامه و داستان هر دو قالب هایی در ادبیات هستند که به برهه هایی ویژه و حساس و دیدنی از روند یک اتفاق می پردازند که این پرداخت در برخی از صحنه های این نمایش آن طور که باید و شاید دیده نمی شود. در صورتی که کیفیت، انسجام و رعایت عناصر دراماتیک در نمایشنامه نیز رعایت شده بود با نمایشی به یاد ماندنی روبرو می بودیم که به این زودی ها از خاطر تماشاگرانش زدوده نمی شد.

نقص دیگری که در طراحی میزانسن های یکی از صحنه ها به چشم می خورد، مربوط به صحنه ای است که روباهه و گربه نره در نزدیکی های پایان نمایش از پشت جایگاه تماشاگران وارد می شوند و به سمت ردیف جلو آمده و در میانۀ آن می نشینند تا بخشی از اجرا را در کنار تماشاگران به نظاره بنشینند. باید دید که چه کاربردی برای چنین میزانسنی در نظر گرفته شده و تا چه حد توانسته به هدف خود دست یابد. در درجۀ اول باید گفت که وقتی این دو شخصیت بر صندلی های ردیف اول می نشینند عملاً از چشم اکثر تماشاگران پنهان شده و قابلیت دیده شدن را از دست می دهند. ثانیاً دیالوگ هایی که برای این بخش از صحنه نوشته شده یکپارچگی خود را با سایر صحنه ها از دست داده و حتی بعضاً بداهه هایی در آن به نظر می رسند که در اجرا جا نمی افتند و به جان اثر ننشسته، آن را از یکدستی بیرون می آورند. ضمناً چنین طراحی میزانسنی را نمی توان جزو خلاقیت یا نوآوری نیز به حساب آورد زیرا قبلاً دست کم از سه دهه پیش تا به حال بارها توسط کارگردانان آوانگاردی از قبیل آتیلا پسیانی امتحان و طراحی شده اند، آن هم با کارکردی چفت و بست دار تر و دقیق تر، به عنوان مثال در نمایش «پروفسور بوبوس» که پسیانی در بهار سال هزار و سیصد و هشتاد و نه در سالن اصلی تئاتر شهر بر صحنه برد دقیقاً همین میزانسن در ابعادی گسترده تر اجرا گردید، بنابراین بهتر آن می بود که اوشان محمودی حال که ضرورت و استدلالی کافی برای طراحی چنین میزانسنی نیافته، دستی به خشت های دیوار چهارمش نمی زد و آن را بر منوال نمایش های کلاسیک پابرجا نگاه می داشت.

 

منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)