دربارهی نمایش «باباآدم» نوشته و کار «لیلی عاج»
رد تیشههای اشک
بابک فرجی - نمایش «باباآدم» نوشته و کار «لیلی عاج» در هشتمین روز از چهلمین جشنواره تئاتر فجر در تالار چهارسو مجموعه تئاترشهر به روی صحنه رفت. لیلی عاج در این نمایش یک موقعیت تازه و جذاب نمایشی را خلق میکند که در آن خانوادههایی به امید بازگشت فرزندانشان دورهم جمع شدهاند.
شاید نمایشهای زیادی در گسترهی جنگ یا با موضوع انقلاب یا تم جنگ دیده باشید که در آنها درامنویس مجموعهای از اطلاعات راجع به رویدادها، تفکرات سیاسی و انقلابی یا خصلتهای آدمها را ناشیانه درمعرض انتقال با تماشاگر قرار میدهد. شخصیتها رویداد را بهصورت مستقیم و بیواسطه با تماشاگر روایت میکنند یا اطلاعات را از زبان شخصیتها و باز هم مستقیم و مشروط ارایه میدهند و یا در بهترین شرایط مینشینند دربارهی رویدادها و اخبار روز با هم گپ میزنند تا از میان این صحبتها تماشاگر را متوجه شرایط دوران و اندیشهی سیاسی یا اعتقادیای که قصد بیان آنرا دارند قرار دهند. این خصوصیت یک درام پروپاگاندای ضعیف است. میخواهد ایدئولوژی را بهصورت مستقیم به خورد تماشاگر بدهد. با خوب یا بد اندیشهای که قرار است عرضه شود کاری ندارم؛ منظورم شیوهی بیان آن است که سالهای سال روسها به بدترین شکل در تئاتر و سینما تجربهاش کردند و موفق هم نبودند. بگذریم. درام لیلی عاج اولین و مهمترین ویژگیاش ایناست که دچار این کاستی کلیشهای نمیشود. درواقع لیلی عاج در این اولین قدم هوشمندی بهخرج داده یا بهتر است بگویم که کارش را بلد بوده و برای هر آنچه که قرار است ژرفساخت درامش بیان کند و اجرایش عرضه کند پیش از هر چیز یک موقعیت داستانی طراحی کرده است. اتفاقا موقعیت تازه و جذابی را هم توانسته خلق کند و آدمهای درستی را هم در این موقعیت قرار داده است.گروهی از خانوادههای ایرانی که فرزندانشان به شکلهای مختلف فریب خورده و جذب سازمان مجاهدین شدهاند به امید آنکه بتوانند فرزندانشان را پیدا کنند و به خانه برگردانند در کمپی بهنام کمپ آزادی و در کنار ارودگاه اشرف جمع شدهاند. باباآدم یکی از این پدرهاست که در زمان جنگتحمیلی با احتکار و گرانفروشی و دستکاری قیمتها در بازار برای خودش سرمایهای بههم زده و حالا حاضر است تمام زندگیاش را بدهد اما بتواند پسرش را پیدا کند و به خانه برگرداند. او هرروز با بلندگو با پسرش که آنطرف دیوار اردوگاه است صحبت می کند...
لیلی عاج در «باباآدم» یک موقعیت تازه و جذاب نمایشی را خلق میکند که در آن خانوادههایی به امید بازگشت فرزندانشان دورهم جمع شدهاند. حالا باید دید که چگونه و چه زمانی قرار است که این موقعیت تبدیل به وضعیت نمایشی بشود؛ چه زمانی مسئله وارد قصه میشود و قرار است که چیز مهمی به خطر بیفتد. این مسئله و طرح و توطئه است که عیار قصه را مشخص میکند و براساس آن میتوان کیفیت «باباآدم» را سنجید. کاربلدی لیلی اینجا در پرداخت هم باید خودش را نشان بدهد که میدهد اما کمی دیر! چهقدر دیر؟ آن اندازه که دیگر موقعیت و رویدادهای آن را تا جای ممکن خرج کرده است. آدمها یکییکی میآیند و قصهشان را میگویند. خوشبختانه لیلی حواسش به این یکی هم بوده و مثلا خانوادهها به سهتا و چهار تا گسترش نداده است. بعدا حتی میفهمیم که مادر پیر قصهی بابا آدم بهانه ورود به کیفیت وضعیت نمایشی است. وضعیتی که البته کاش زودتر خلق میشد. کاش مسئله و طرح و توطئهی دراماتیک زودتر اتفاق میافتاد. تا پیش از آنکه پیرزن گم بشود و این وضعیت با خطر افتادن جان آدمها آمادهی ادامهی قصهگویی بشود اما آدمها خودشان را، ایدئولوژی را و اندیشهی سیاسی و اجتماعی را بسط و گسترش میدهند. حالا باید چکار کرد؟ هنوز مسئلهای وجود ندارد و چیزی جز جذابیت موقعیت و رویدادگاه نیست که مخاطب را مجذوب کند... چکار باید کرد؟ اینجا برای آنکه فرصت برای ارایه موضوع و مفهوم و حتی اندیشهی مورد نظر فراهم شود بهترین ابزاری که میتواند تماشاگر را با آدمهای قصه (میگویم آدمهای قصه چون هنوز خود قصه نیست واقعا کششهای نمایشی را شروع کرده باشد) در ارتباط نگه دارد احساسات و عواطف این آدمهاست. آدمهایی که بهنوبت در ارتباط با هم و در فضای قصه خودشان را معرفی کردهاند و حالا تا وقوع اتفاق داستانی با روایت عواطف و احساسات خانوادگی درباره فرزندان و برادران و بستگانشان بهگونهای ۱. خودشان را معرفی میکنند. ۲. بار عاطفی فضا را ارتقاء میبخشند و ۳. چالش ژرفساختی را در نکوهش طرف مقابل پیچیدهتر میکنند. درواقع لیلی عاج از این خلاء زمانی داستانش بهنحو شایستهای استفاده میکند. آن چیزهایی را که میخواهد بگوید بهواسطهی احساسات و عواطف آدمهایش دربرابر آن دیوار بلند میگوید و درست جایی که دیگر حوصلهی زمان درامش اجازه نمیدهد و ظرف پر شده است مسئله و حادثه را وارد میکند. ضعف داستان درست با همان چیزی جبران میشود که میتوانست به نقطهضعف داستان تبدیل شود.
مسئله و پایانبندی را هم ببینیم و به عناصر اجرایی بپردازیم. مسئلهی داستان «باباآدم» ورود و نفوذ منافقین به کمپ آزادی برای برهمزدن اتحاد و ایجاد وحشت در میان خانوادههاست. پیرزن گم میشود و اینجاست که وضعیت دراماتیک ایجاد شده است. یکی از شخصیتهای اصلی برخلاف تصور مخاطب نفوذی از آب درمیآید و... شاید بهتر بود که این طرحوتوطئه داستانی زودتر وارد قصه میشد. اصلا خود مسئله کشته شدن یا گم شدن کسی در کمپ میتوانست این وضعیت را از اوایل داستان هم ایجاد کند. اما این اتفاق در درام باباادم کمی دیر روی میدهد و البته خیلی زود هم رفع و رجوع میشود. معتقدم که نویسنده حتما میتوانست طراحی بهتری در اینخصوص داشته باشد. مسئله داستانی جدیتر و استفاده درست از آن و پایانبندی با حوصلهتر که مبتنی بر اهمیت داستان باشد و نه اندیشهی داستانی... توجه به اینها درام خوب لیلی عاج را میتوانست به یک درام کمنقصتر تبدیل کند.
حالا اجازه بدهید صحنه و دکور خوب «باباآدم» را هم ببینیم که کار طراحی آنرا «سینا ییلاقبیگی» انجام داده است. یک دیوار بلند که در راست صحنه با ردیف بلندگوهای روی داربست ایجاد شده در برابر وسعت خالی صحرایی که خانوادههای ایرانی در آن کمپ آزادی را راه انداختهاند. این دیوار و بلندگوهایی که سرودهای حماسی را در مقابل صحبت خانوادهها پخش میکنند و سیطرهی تبلیغاتیای که به فضا حاکم است درمقابل آدمها و صحرایی قرار گرفته که در ذهن مخاطب تا ناکجا ادامه دارد. بهعلاوه اینکه ترکیب ذهنی حضور ردیف بلندگوها با رویدادهای اجرا بهخوبی تصور درستی از فضای اردوگاه را هم در ذهن ایجاد میکنند. لیلی عاج این طراحی را با کمک سینا بهدرستی در اختیار فضاسازی اجرایی قرار داده که بهترین بهره را وجه بصری آن میگیرد. حالا نورپردازی را هم که در تفکیک اردوگاه و کمپ از هم و هویتبخشی به فضای دکور و صحنه در نظر بگیریم، تصویر و روایت اجرا کاملتر میشود.
بازیگران «باباآدم» همهگی خوباند. باید نقشی را بهطور طبیعی ایفا کنند. احساسات را برانگیزند و عواطف را تحریک کنند. درراستای اهداف قصه تماشاگر را بفریبند. و بتوانند در همین ظرف داستانی و با توجه به برخی کاستیها ایدئولوژی و اندیشهای را هم مطرح کنند، که همهی اینکارها را بهدرستی انجام میدهند. جواد پورزند، الهام شعبانی، حمید محمدی، سیدجواد حسینی، شهروز آقائیپور، مهتاب محسنی، سیامک زینالدینی، رضا جوشنی و رامین قربانی همه به یک اندازه کارشان را درست انجام میدهند. کارشان این است که واقعی و باورپذیر باشند و رویدادها را آنطور که هست روایت کنند، که میکنند. در این میان نقش مرد عاشق شیدایی که رضا جوشنی در قسمت اول حضورش به نمایش میگذارد دوست داشتنی است و تلاش و انرژیای که الهام شعبانی روی صحنه خرج میکند قابلتقدیر است. الهام شعبانی از بهترین بازیگران این سالهای تئاتر ماست که خوب کار میکند و انرژی میگذارد و تبدیل به یکی از پرکارترین حرفهایهای زن تئاتر ما شده است. الهام در «باباآدم» علاوه بر وظایف نقش به واسطه جنس شخصیت در بافت اجرا و نیز تواناییهایش در بازیگری بهدرستی، به ضرباهنگسازی اجرا هم کمک میکند. فکر میکنم این ویژگی را لیلی عاج، زیرکانه و با آگاهی از تواناییهای الهام شعبانی به عنوان یک نقطهقوت در تلاقی عنصر بازی و ریتم اجرا بهدست آورده است.