دربارهی نمایش «رگال» به نویسندگی «مجید جوادیانزاده» و کارگردانی «احمد ندافی» و «سعید یوسفی» - یزد
گیر کردن در بن بست تاریخ
مازیار رشید صالحی- نمایش «رگال» به نویسندگی «مجید جوادیانزاده» و کارگردانی «احمد ندافی» و «سعید یوسفی» از یزد در هشتمین روز از چهلمین جشنواره تئاتر فجر در تالار قشقایی مجموعه تئاترشهر به روی صحنه رفت. نمایش «رگال» در مرحلهی اول یک مانیفست ضدجنگ است و پیش از هر چیز تلاش میکند توجه مخاطب را به عبث بودن اینهمه ستیز جلب کند.
در تمام طول تاریخ، بشر جنگهای مختلفی را تجربه کرده است. درواقع چیزهایی مثل قدرت، کشورگشایی، جاهطلبی و اعتقادات دینی و مذهبی، ایدئولوژیهای سیاسی و غیره بهانههایی شدهاند برای شروع جنگ میان دو نیروی مخالف. بدون شک نمیشود تاثیرات جنگهای گوناگون را بر زندگی اجتماعی بشر، فرهنگ، تمدن و مهمترینش تاریخ، نادیده گرفت. همچنین تغییرات قلمروها، امپراطوریها و حکومتها و فروپاشی برخی از یکسو و شکلگیری برخی از سوی دیگر همه و همه از مسائلی است که جنگها از پس خود به یادگار گذاشته و میگذارند. آنچه که واضح مینماید این است که ستیز میان نیروهای مخالف و مقولهی جنگ هیچگاه پایانی ندارد، جنگ جهانی اول با آن بزرگی قرار بود، پایانی باشد بر همهی جنگها که خب، این نشد و از پس آن جنگ جهانی دوم هم آمد و دیگر نبردها و آثار مخرب آن تا به امروز در جایجای این کرهی خاکی ادامه دارد. در تمام این دورانها، جنگها برای ملتها دستاوردی نداشتهاند و مسائلی که بشر را به دوری از جنگ، جنگستیزی، دنیای بدون جنگ و نهایتا صلح و آرامش هدایت کند، اهمیت زیادی داشته است و تا به امروز هیچکدام از این ایدهها موفق نشده جلوی فرمان جنگها را بگیرد.
این مقدمه را گفتم چراکه نمایش «رگال» بهعقیدهی من در مرحلهی اول یک مانیفست ضدجنگ است. «رگال» پیش از هر چیز تلاش میکند توجه مخاطب را به عبث بودن اینهمه ستیز جلب کند. «رگال» میخواهد مخاطب را با پرسشی مواجه کند که پرسش جدیدی هم نیست و پاسخ مشخصی هم ندارد؛ اینهمه جنگ برای چیست؟ این حجم از آسیب و تخریب چه حاصلی دارد؟ دمدستیترین پاسخ شاید هیچ باشد، برای هیچ.«رگال» انتقادی است به فرماندهان جنگ که با فرمان آنها فرمانبران زیادی نابود میشوند، جوامعی فرو میریزند و مردمی بیگناه از میان میروند.
درام در دو شکل و با دو قصهی مرتبط و متفاوت خود را ارائه میکند؛ یکسو فضای واقعگرایی است که از یک زن و دختر افغان ساکن ایران قصهای را روایت میکند. زنی که پدرش در تنشهای میان افغانستان و روسیه توان جسمانیاش از دست رفته و حالا شوهر این زن در جنگ جدید افغانستان درگیر است و نهایتاً خبر کشته شدن او هم میرسد. این زن درواقع بیانگر نسل امروز است که دیگر چیزی جز جنگ نمیشنود و نمیبیند.
نویسنده میخواسته این دختر را بهعنوان تصویری از نسلی نشان دهد که دیگر نسبت به خشونت جنگ فاصلهای کمتر از رگ گردن دارد و همهی تخیلات و رویاهای کودکانهاش دستخوش این نوع زیستش شده است. دختری که بازی با اسلحه را به بازی با عروسک ترجیح میدهد.از سوی دیگر درام در فضایی غیرواقعی میخواهد دست در دل تاریخ برده و تصویری از فرماندهان و حاکمان جنگ نشان دهد. آنها که خود سلاح نمیگیرند ولی بهدستور آنها شمشیرها زده میشود.از صلاحالدین ایوبی و اسکندر گرفته تا هیتلر و لنین.
«رگال» همانگونه که از اسمش پیداست تلاش میکند بگوید همهی این آدمها تنها لباس و اسم عوض میکنند و راه همهشان شوربختی است. آنچه که اثر بهعنوان ایده و حرف اصلیاش میخواهد به مخاطب ارائه دهد شاید یک جمله ساده است: همهی کسانی که فرمان جنگ دادهاند درطول تاریخ به شوربختی مبتلا شدهاند و برای هیچ جنگیده اند. درپایان اجرا همهی آن فرماندهان که برای شکست نیروهای مخالف خود تلاش میکنند و بمب اتم میسازند، بهواسطهی ویروسی که طعنه از شرایط فعلی جهان و همهگیری کروناست، ناتوان و ضعیف شدهاند. بیمار شدهاند و یکبهیک از بین میروند. درواقع نویسنده میخواهد با به تصویر کشیدن این رویداد، مانیفست خود را تکمیل کند. اینکه اینهمه گردنکشی و خون و خونریزی و قدرتطلبی به واسطهی ویروس کوچکی از بین خواهد رفت.
مهمترین نقطهای که باعث اتصال من بهعنوان مخاطب با نمایش «رگال» میشود، فکر کردن به یک پرسش است؛ آنهم اینکه آیا همهگیری کرونا در دنیا، با آن شمار ازبینرفتگان میتواند چیزی شبیه به یک جنگ باشد؟ جنگ جهانی سومی که بشر خواسته یا ناخواسته گرفتار آن شده است. به همان شکل انسان از دست رفته، به همان اندازه جوامع بشری را دستخوش تحول کرده است. انسان امروزی را در بنبستی از تاری گیر انداخته و تاریخ به پس و پیش از آن تقسیم میشود.این چند جملهی بالا شاید مهمترین تاثیری است که دیدن این اجرا بر من مخاطب گذاشته و مرا کمی به فکر فرو میبرد، از این جهت تماشای «رگال» با همهی کاستیهایش برایم دلچسب بود.
«رگال» هرچند در اجرا و طراحی میزانسن شاهکاری خلق نمیکند و در یک مسیر ابتدایی گام برمیدارد هرچند ایدههای طراحیصحنه (که اتفاقا همسو با ایدهی کارگردانی هم هست بلوغ و پختگی ندارد) نو و خلاق نیست و در بخشهایی کمکی هم به اثر و روند اجرا نمیکند؛هرچند در هدایت بازیگران روی صحنه کارگردان نتوانسته به سطح مطلوبی دست پیدا کند، و بازیگرانش را در کشف کنشهای صحنه هدایت کند؛
هرچند بازی بازیگران چه از حیث تکنیک و چه از حیث شیوهی ارائهی نقش با یکدیگر متفاوت و در راستای شیوه و شکل اجرایی نمایش نیست و این امر موجب عدم شکلگیری لحظات درام در اجرا شده است و درنهایت بهطورکلی ما با یک مشق کلاسی ابتدایی روبهرو هستیم تا یک اجرا در سطح حتی نیمهحرفهای، اما با همهی این نقاط ضعف «رگال» «احمد ندافی» و «سعید یوسفی» یک اجرای شریف است. اجراییست که نمیخواهد چیزی را یا حرفی را بهرخ بکشد. البته که درام لبهی مرز حرافی ایستاده، اما توانسته با استفاده از روایتهای فرعی برای رسیدن به آنچه که هدف اصلیاش بوده است، کمک بگیرد.در مواجهه با آن بهعنوان مخاطب احساس نمیکنیم که اثر زور میزند که پایش را فراتر از توانش بگذارد. این ویژگی باعث میشود از لحاظ حسی با تولید صادقانهی تیم اجرایی ارتباط گرفت و «رگال» را تماشا کرد؛ بیآنکه خسته شد.همچنین از تلاش یک گروه احتمالاً جوان لذت برد و امیدوار بود که در مسیرشان رشد کنند و ببالند.
مازیار رشیدصالحی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)