دربارهی نمایش «سویینیتاد» به کارگردانی «محمد نیازی» از مشهد
قتل ناموسی با تیزیِ سوپرانو
امیر حسین طاهری- نمایش «سویینی تاد» نوشته «استفان ساندهایم» و به کارگردانی «محمد نیازی» از مشهد در ششمین روز چهلمین جشنواره تئاتر فجر در سالن استاد ناطرزاده مجموعه ایرانشهر به روی صحنه رفت. پیش از آنکه اجرا را ببینم، کموبیش می دانستم چه خواهم نوشت. می دانستم که خواهم نوشت تئاتر مشهد چند سالی است که خود را از آنچه به توصیف یا تخفیف «تئاتر شهرستان» می نامند، جدا کرده است؛ آنچنانکه دیگر نمی توانند تئاتر ایران را به دو بخش تئاتر تهران و تئاتر شهرستان ها (یا استان ها، فرقش چیست؟) تقسیم کنند.
پیش از آنکه اجرا را ببینم، کموبیش میدانستم چه خواهم نوشت. میدانستم که خواهم نوشت تئاتر مشهد چند سالی است که خود را از آنچه به توصیف یا تخفیف «تئاتر شهرستان» مینامند، جدا کرده است؛ آنچنانکه دیگر نمیتوانند تئاتر ایران را به دو بخش تئاتر تهران و تئاتر شهرستانها (یا استانها، فرقش چیست؟) تقسیم کنند. بلکه اینک تئاتر مشهد برای خود موجودیتی مستقل تعریف کرده است و توانسته به تئاتر تهران پهلو بزند. البته از قدیمالایام، مشهد یکی از قطبهای تئاتر ایران شمرده میشد؛ چه پیش از انقلاب و چه پس از آن و در دوران فترت و رکود تئاتر. ولی آنچه که خصوصا در دهههای نخست انقلاب، تئاتر «مشهدی» نامیده میشد، با واقعگرایی افراطی در همهی عناصر اجرا، از دکور گرفته تا گریم و لباس و بازی و مجموعهی میزانسن خود را به مخاطب عرضه میکرد. در مقابل، آنچه که امروز از تئاتر مشهد میبینیم، صاحب تنوع و تکثری در گونههای اجرا است که هم ذائقههای گوناگون را پوشش میدهد، و هم به فراخور آن تنوع، صاحب امکانات فراوانی شده است، از نیروی انسانی متخصص گرفته تا سخت افزار و از سرمایه گرفته تا مخاطب. نسلهای متوالی از تحصیلکردگان تئاتر، در کنار میراث چند دهه فعالیت تئاتری، فضاهای اجرایی کوچک و بزرگ و دولتی و خصوصی، و تهیهکنندگان و مخاطبانی که در آن کلانشهر، فعالیت تئاتری را به امری سودآور بدل کردهاند؛ از عوامل این شکوفایی اند.
"سویینی تاد" متعلق به گونهی تئاتر موزیکال است، هر چند نه از آن موزیکالهای شاد و شنگول و خوش فرجامی که مملو از صحنههای کمیک و رقص هستند، بلکه به تناسب داستان و محیط اجتماعی ارائهی آن، گرایشش بیشتر به تلخی و سیاهی و خشونت و مرگ است. بازیگران بخش عمدهای از کلام خود را به صورت آوازی ارائه میکنند و به نسبت موزیکالهای سلبریتیخیزِ تهرانی، صدایی بهتر و تکنیکی برتر دارند، کوکتر میخوانند و ریتم را بهتر حفظ میکنند. علاوه بر آن، آنچه که در نگاه اول تحسین مخاطب را برمیانگیزد، دست و دلبازی تهیهکننده است در طراحی صحنه و لباس و جلوههای بصری و صوتی. درستش هم همین است، یا سراغ پروژههای بزرگ نروید، یا اگر رفتید، با توجیهاتِ لایتچسبکِ "تئاتر بیچیز" و "مینیمالیسم" و غیره، سعی نکنید گنجشک را به جای قناری قالب کنید. اما همهی اینها به معنای روبرو شدن با یک اثر کامل نیست، نه در ایده و نه در اجرا.
"سویینی تاد" اقتباسی است از داستان استفان سندهایم و هیو ویلر، که منبع تئاترهای موزیکال انگلیسی زبان متعددی شده است، و حتی اخیرا بازیهایی بر این اساس طراحی شده. اما بنامترین اقتباس، فیلم موزیکالی است که "تیم برتون" در سال 2007 ساخت و با فانتزی و کمدی سیاه همیشگی اش توانست هم در گیشه موفق باشد و هم نظر موافق منتقدین را جلب کند. این نوشته قصد ندارد به شباهتها و تفاوتهای اجرای "محمد نیازی" با اقتباسهای پیشین بپردازد و مو را از ماست الگوبرداری اش در موسیقی و چهرهپردازی و طراحیهایش بکشد، بلکه بیشتر به زیباییشناسی اثر و جنس تعاملش با مخاطب امروز ایران تاکید دارد.
پیدایش یک فرم هنری، امری ناگهانی و بی سابقه نیست که دفعتا به ذهن هنرمندی برسد و منجر به خلق یک ژانر یا سبک فراگیر شود. بلکه سیری بطئی دارد که از نخستین جرقهها آغاز میشود، شررش در دامن جامعهی هنری و مخاطب میگیرد و لهیب میکشد تا به آتشگاهی ماندگار بیانجامد. این خلق، ریشه در فرهنگ، آداب و رسوم، روحیات فردی، روانشناسی جمعی و سوابق هنری دارد که طبیعتا از هر اقلیم تا اقلیم و از فرهنگ تا فرهنگ متفاوت است. همین تفاوتها منجر به پیدایش فرمهای روحوضی و تعزیه در یک زیستبوم و آفرینش اپرا و موزیکال در سرزمینی دیگر میشود. کپیبرداری از یک فرم کامل، و ارائه آن به زبانی دیگر و در فرهنگی متفاوت و برای مخاطبی ناآشنا، هر چند میتواند حائز جذابیتهای توریستی باشد، اما در ارتباط عمیق با روان جامعهی مخاطب و تاثیرگذاری بر جان و خرد و کنش افراد، دچار لکنت و چه بسا به کلی عاجز است. بی آن که قصد شعار در باب تئاتر ایرانی و هویت ملی داشته باشم، با پذیرش این نکتهی اساسی که تئاتر مدرن اصولا پدیدهای وارداتی است که در صد و اندی سال که از ورودش به ایران گذشته، اندکاندک جایگاه و زبان و مخاطب خود را پیدا کرده است، ناچارم بر این مهم پافشاری کنم که مفاهیم و نگاه زیباییشناسانه را نمیتوان از فرهنگی وام گرفت و بی دخل و تصرف و یافتن مولفههای مشترک، به زور در فرهنگ دیگری جا داد. گونهی تئاتر موزیکال با همهی ویژگیهایش، در فرهنگ مهاجر امریکایی نضج یافته و متکامل شده است، و نه تنها در ایران، بلکه در غالب کشورهای اروپایی و آسیایی و افریقایی فاقد مولفههای زیباییشناسانهی تاثیرگذار بر مخاطب است. بماند که مسالهی ممیزی در ایران، حتی اجازهی ظهور و نمایش تمامیت این گونه را از گروه اجرایی سلب میکند، و ناچار با شیر بی یال و دمی طرف میشویم که از فقدان رقص و نقصان حرکت و حذف روابط عاشقانه و تقلیل خشونت فیزیکی رنج میبرد، حال آن که وجودِ موکدِ این عناصر از الزامات اجرای موزیکالی چون "سویینی تاد" است. آنچنان که در این روابط ابتر و موقعیتهای قیچی خورده؛ نکتهی اساسی این درام که سیر تحول شخصیت است از یک مظلوم منتقم به اهریمنی مجسم که قاتل زنجیرهای میشود، گنگ میماند و پایانبندی عجولانهی آن، تهماندهی منطق رواییاش را هم بر باد می دهد.
اما گذشته از مسائل فرمی، مضمون و تم این نمایشنامه برای مخاطب امروز چه ارمغانی دارد؟ آرایشگر بینوایی که به ستم؛ زن و دخترش (بخوانید ناموسش) را از او گرفته اند، به شهرش بر میگردد و در انتقامی شخصی قربانگاهی به راه میاندازد که در آن گناهکار و بی گناه با هم سر بریده می شوند. این داستان، برای جامعهای که در آن اخبار سر بریدن همسران و دختران و خواهران نقل روزانهی مجالس است، چه کارکردی دارد؟ به خصوص وقتی اجرا در نمایش استحالهی فرد به هیولایی خونآشام و نفرتانگیز، ناتوان مانده و به روایتی صرف از داستانی خونین تقلیل یافته است، آیا نمایش این حمام خون روی دیگر مالکیت بر بدن و روان زن، و ناموسانگاریِ او، و صدور مجوز برای خونریزی نیست؟ شاید این نگاه، شرقیترین و از بدِ روزگار مرتجعانهترین دستآورد اجرای "سویینی تاد" در ایران باشد.
امیرحسین طاهری (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)