دربارهی نمایش «استرالیا»، نوشتهی «پیام لاریان» به کارگردانی «محمدهادی هاشمزاده»
انسان و تناقضهای جهان او
جواد متین- در نخستین روز از چهلمین جشنوارهی تئاتر فجر در بخش آثار صحنهای، نمایش «استرالیا» به نویسندگی «پیام لاریان» و کارگردانی «محمدهادی هاشمزاده» از شیراز در تماشاخانهی ایرانشهر اجرا شد. «پیام لاریان» هنرمند پرکاری است که او را با نمایشنامههای «امپرسیون جیغ بنفش»، «پرسههای موازی»، «گزارش بازگشت»، «بالستیک زخم و چند داستان دیگر»، «پروانهی الجزایری»، «تاریخ مردم کوچه و بازار فرانسه در قرن هیجده»، استرالیا و... میشناسیم.
در نخستین روز از چهلمین جشنوارهی تئاتر فجر در بخش آثار صحنهای، نمایش «استرالیا» به نویسندگی «پیام لاریان» و کارگردانی «محمدهادی هاشمزاده» از شیراز در تماشاخانهی ایرانشهر اجرا شد. «پیام لاریان» هنرمند پرکاری است که او را با نمایشنامههای «امپرسیون جیغ بنفش»، «پرسههای موازی»، «گزارش بازگشت»، «بالستیک زخم و چند داستان دیگر»، «پروانهی الجزایری»، «تاریخ مردم کوچه و بازار فرانسه در قرن هیجده»، استرالیا و... میشناسیم. نمایشنامههای لاریان نمایشنامههای مهم و دراماتیکی هستند که عمدتا از سوی کارگردانان و اجراگران مختلفی در این سالها مورد توجه قرار گرفته است. عمده نمایشهای «پیام لاریان» از آن جهت که به امر خشونت بهعنوان موتیف غالب میپردازد دارای اهمیت است. اینکه وجود انسان علاوهبر صفات مثبتی چون بخشندگی، عاطفه، عشق و... ابعاد دیگری نیز دارد که تابع شرایط خاص بروز و تحتعنوان خشونت و سبعیت فرصت ظهور مییابد. تصویر خشونت در «استرالیا» فیزیکی و حتی در زبان نیز عریان است. به این دلیل که بر بیگانگی و عذابی که انسان معاصر در یک شرایط پسامدرن تجربه میکند، تاکید دارد. انگار در تمام نمایشهای لاریان استفاده از این میزان تصاویر مختلف از خشونت، قرار است ارتباط و نزدیکی میان خشونت و هستی تکینه و خودخواهانه انسان معاصر را نشان دهد. انسان هیچگاه در تاریخ بدین حد تنها و نیازمند کمک نبوده است. این میزان دانش هیچ کمکی به او نکرده و او را آسیبپذیرتر کرده است. انسان باسواد نادان، هوشمند و بیدفاع، ثروتمند فقیر و... انسان هیچگاه در تمام طول تاریخ بدین اندازه دچار توهم، سردرگمی و تناقض نبوده است.
تقابل عدنان لال و سامیه در سایهی عشق نافرجام و اصرار به گفتاشنود و حتی نوشتن حرفها، نشاندهندهی این است که جهان معاصر نیاز به گفتگو دارد. شاید این جملهی نگارنده بیشتر شبیه شعار بهنظر برسد و قطعا تصمیم به بیانیه صادر کردن نیست؛ چون به اندازهی کافی در جهان معاصر از حاکمان و نظریهپردازان و رهبران و علما بیانیه و خطابههای آتشین صادر شده و به گوش همه رسیده است. اما پاندمی کرونا این را به جهانیان ثابت کرد که ما انسانها چقدر موجودات تنها و آسیبپذیری هستیم. اتفاقا آنچه امروز بهعنوان هوشمندی و توسعهی صنایع دانشبنیان به آن افتخار میکنیم بیش از پیش ما را آسیبپذیر، تنها، منزوی و ترسو کرده است. ترس از با خود بودن و حتی ترس از در حضور دیگری بودن. ما حتی فراموش کردهایم دربارهی مسائل بنیادیمان فکر کنیم چه رسد به اینکه دراینخصوص با هم حرف بزنیم. مسائلی چون عشق، مرگ، پذیرش، خدا، زندگی، امید و حتی مفهوم خود ترس و این تئاتر است که بیواسطه بستر حرف زدن، گفتگو کردن و انقلاب در برابر خودمان را فراهم میکند.
پس شاید هماینک بهتر است بگویم که جهان معاصر نیاز به انقلاب دارد. نه انقلاب در مقابل استبداد، استعمار و یا حتی نظامهای سلطه و سرمایهداری. بلکه انقلاب انسان در برابر انسان. انقلاب خویش در برابر خویش. هوای این روزهای جهان معاصر هوای نافرمانی است. نافرمانی در برابر زیادهخواهی، خودخواهی خودمان. به قول دکتر مهرآئین: حفظ آسایش مالی و امنیت اقتصادی خانواده امروز تبدیل به بزرگترین انگیزه برای اجحاف به دیگران و خودمان شده است و از قضا به قول «هانا آرنت» این شر سیستماتیک توسط همهگان تصدیق و تائید میشود و امروز شر به مثابه خیر در کنش جهان معاصر بهشمار میرود. و این تئاتر است که بستر سلحشوری و آزادگی خویش در برابر خویش را فراهم میکند. کنش انسان در جهان معاصر بهمثابه تقابل دو خیر است و مکانیزم گهنالگوئی شر و خیر کمتر مصداق دارد و هر کس خود را برحق و عملش را خیر میانگارد و این تئاتر است که باید به این مصیبت پایان دهد. تئاتر هنر ستمدیدگان و رنجکشیدگان است. تئاتر همیشه حامی پا برهنهگان و بینوایان بوده است.
نمایشنامهی «استرالیا» بر بستر پدیدهی مهاجرت استوار است. مهاجرت انسانهایی با قصههای ویژه خود روایت میشود؛ یک ایرانی از جنوب ایران و از قضا خوزستان سودای مهاجرت به استرالیا را دارد و سامیه زن افغانستانی که ابتدا به پاکستان (کراچی) و سپس به سمت استرالیا مهاجرت میکند. هر کدام خرده روایتهایی دارند که در خلال روایت اصلی داستان شاهد آن هستیم. تلاقی این سه شخصیت در جزیره مانوس بر دریا و در چگونگی مهاجرتشان به استرالیا جذاب میشود و در ادامه این مثلث یک درام پر از عاطفه و خشونت و حسرت و رنج آدمی را روایت میکند. از آن مهمتر آسیبپذیر بودن زنان و کودکان در پدیدهی جنگ و مهاجرت است که در این نمایش شاهد آن هستیم. هر کدام از این کاراکترها دارای شناسنامهای هستند. کنش پیشآغازین نمایش مرگ آنهاست. اجرای نمایش توسط این گروه با جذابیتهای بصری همراه است.
از نقاط قوتی که در اجرای این نمایش میتوان به آن اشاره کرد، طراحیها است. بیننده با دیدن این اثر بهراحتی به مهندسی و دقیق بودن طراحیها پی میبرد. از همه مهمتر داینامیک بودن طراحیصحنه است که براساس ارتباطات تصویری ناپایدار بودن اتمسفر فضای اثر را بهخوبی منتقل میکند. اینکه از ابتدا تا انتهای مسیر سفری که یک انسان مهاجر و یا پناهنده دارد بر همین ناپایداری استوار است. حتی تا مدتها پس از پایان یافتن مهاجرت نیز این ناپایداری با مهاجران همراه است و زندگی آنها دستخوش تغییر و آسیبپذیر است. در صحنهی پایانی نمایش استفاده از اسپشیالافکتها برای رفتن کشتی روی دریا، حرکت دکور، دفرمه و مورب بودن کف صحنه که هم بهعنوان کشتی و هم اسکله از آن استفاده میشود، تماشاگر را با خود همراه میکند و به باورپذیری داستان توسط تماشاگر دامن میزند. بادبانی که آویزان است و نورهایی که از زوایای مختلف به بازیگران و فضا شوت میشود نیز جالب توجه و کاربردی است. نمایش «استرالیا» بهخوبی از عنصر آب بهره میبرد. موسیقی در اختیار اثر قرار دارد. در اجرای این اثر شاهد موسیقی ملودیکا نیستیم و عمدتا موسیقی اسپشیالافکت است و همین موسیقی پیشبرندهی فضا و در اختیار اجراگران است. این تصاویر و طراحیها نمایشی استریلیزه بهدست میدهد که عملا مخاطب ارتباط خوبی با آن برقرار میکند.
بازی بازیگران عمدتا بیرونی بوده و بازی یکدست و مبتنی بر شخصیتپردازی را در این اثر شاهد هستیم. فریادها اذیت کننده نبوده و بهجا از آن بهره برده میشد. تلفظ کلمات، لحن و احساسات کاراکترها رفتهرفته در اوج و پایان نمایش با توالی حسی و تقسیم انرژی مناسب بازیگران و توان ذهنی و جسمی مناسب آنها بازی اثر را باور پذیر کرده است. شاید آنچه که بدیهی یا دمدستی بهنظر میرسد ایناست که برای مخاطب فارسی زبان استفاده از دو لهجهی جنوبی و یا گویش افغانی ضروری است اما باز هم این اثر با همین مختصات امتیاز خوبی از مخاطب دریافت میکند.
جواد متین (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)