نقدی بر نمایش «ماراساد» اثر پتر وایس و کار ایمان اسکندری
برهم ریختگی های همگانی یا مروری بر انقلاب فرانسه
رضا آشفته-نمایش ماراساد درواقع مروری دارد بر شکست انقلاب فرانسه که در آن بی رحمی و شقاوت عاملان اصلی انقلاب در قلع و قمع مردم نتیجه ای جز انتقام جویی نداشته و به گونه ای انقلاب از مسیر حقیقی اش بیرون رانده می شود و عدم رضایت مردم دشنه ای را در دستهای یک زن قرار می دهد که رهبر این انقلاب ضد مردمی را برای همیشه از پای درآورد؛ شاید این گونه انقلاب حال و هوایش به نفع مردم ستمدیده سمت و سوی بهتری بیابد که ...
نمایش ماراساد درواقع مروری دارد بر شکست انقلاب فرانسه که در آن بی رحمی و شقاوت عاملان اصلی انقلاب در قلع و قم مردم نتیجه ای جز انتقام جویی نداشته و به گونه ای انقلاب از مسیر حقیقی اش بیرون رانده می شود و عدم رضایت مردم دشنه ای را در دستهای یک زن قرار می دهد که رهبر این انقلاب ضد مردمی را برای همیشه از پای درآورد؛ شاید این گونه انقلاب حال و هوایش به نفع مردم ستمدیده سمت و سوی بهتری بیابد که گویا چنین نمی شود و وضعیت بدتری حاکم بر شرایط مردم خواهد شد و بعدها این مسیر منحرف با قرار گرفتن در مسیر دموکراسی خواهانه جنبه های حقیقی اش را می یابد.
بنابراین به اختصار می شود گفت که موضوع ماراساد، نمایش انقلاب فرانسه است که به نوعی تئاتر مستند است که باید به شیوۀ تئاتر موزیکال ارائه شود و درواقع باید جنبه های موسیقایی و حرکت نگاری در اجرایش اصل و اساس باشد. صحنۀ نمایش در تیمارستان شارانتون، فرانسه و زمان 1808 را مدنظر قرار داده است.
نمایشنامه
شکنجه و قتل ژان پل مارا، بهنمایش درآمده توسط ساکنان تیمارستان شارانتون، به کارگردانی مارکی دوساد یا معمولاً به طور خلاصه ماراساد (به آلمانی: Marat/Sade) نمایشنامهای است که توسط پتر وایس نوشته شده و نخستین بار در سال ۱۹۶۳ در آلمان منتشر شد. شیوه این متن، شاید با عنوان نمایش مستند شناخته شده و بسط و امتداد اندیشه و نگرهای است که پیش از وایس توسط برتولت برشت و آنتونن آرتو ارائه شده است.
طبق این فراداستان، در سال ۱۸۰۸ و در تیمارستان شارنتون پاریس، مارکی دوساد که نویسنده است، نمایشنامهای را کارگردانی میکند که بازیگران آن از بیماران روانی انتخاب شدهاند. موضوع نمایشی که ساد به صحنه آورده، انقلاب فرانسه است که محتوا و شیوه اجرایی اش باعث شورش تماشاگران میشود. نمایشنامه ای که پیتر وایس نگاشته، مبتنی بر دو شخصیت واقعی و نمایشی است: شخصیت نخست، مارکی دوساد، عجیبترین پدیده در سنت ادبیات فرانسه، و دیگر شخصیت عمده در نمایشنامه ژان پل مارا، سیمای برجسته انقلاب فرانسه است. موضوع این نمایشنامه کاملاً تخیلی است و تنها بر این حقیقت تکیه دارد که ساد در مراسم تدفین مارا به یاد او سخنرانی کرد.
انقلاب فرانسه
انقلاب کبیر فرانسه (۱۷۹۹-۱۷۸۹) دورهای از دگرگونیهای اجتماعی سیاسی در تاریخ سیاسی فرانسه و اروپا به دست ملت فرانسه بود. این انقلاب، یکی از چند انقلاب مادر در طول تاریخ جهان است که پس از فراز و نشیبهای بسیار، منجر به تغییر نظام سلطنتی به جمهوری امپریالیستی فرانسه و ایجاد لائیسیته شد.
پس از انقلاب فرانسه در ساختار اجتماعی، روشنفکران و حکومتی فرانسه، که پیش از آن سلطنتی با امتیازات فئودالی برای طبقه اشراف بود، تغییرات بنیادی در ابتدا بصورت امپراطوری دیکتاتوری نظامی و سپس در شکلهای مبتنی بر اصول امپریالیسم، جدایی دین از سیاست، سرمایه داری، رشد برده داری در کنار مافیای مالی، روشنگری، ملیگرایی دموکراتیک، نظامی گری، استثمار و استعمار جدید در کنار حقوق شهروندی پدید آمد.
با این حال این تغییرات با آشفتگیهای خشونتآمیزی شامل اعدامها و سرکوبیها در طی دوران حکمرانی وحشت و جنگهای انقلاب فرانسه همراه بود. وقایع بعدی که میشود آنها را به انقلاب فرانسه ربط داد شامل: جنگهای ناپلئونی و بازگرداندن رژیم سلطنتی و دو انقلاب دیگر که فرانسه امروزی را شکل داد است.
برخی معتقدند که اولین جرقه انقلاب، یورش به باستیل بود و در آن زمان نیز مردم هنوز به براندازی سلطنت فکر نمیکردند و برخی آغاز آن را ماه مه ۱۷۸۹ (میلادی) میدانند. پایان آن را ۱۷۹۵ یا ۱۷۹۹ میدانند و برخی سال ۱۸۰۴ که ناپلئون اعلام امپراطوری کرد و گاهی تمام دوره ناپلئون را تا ۱۸۱۵ نیز جزء انقلاب فرانسه میدانند ولی اغلب آغاز عصر ناپلئون را پایان دوره انقلاب میشمارند.
شخصیها
شخصیتهای اصلی برگرفته از تاریخ انقلاب فرانسه اند و در آن حضوری موثر دارند. بنابراین برای درک آنها همانا بهتر است که به مستندات تاریخی مراجعه شود وگرنه درک وضعیت ناممکن خواهد بود.
مارکی ساد: مارکی آلفونز فرانسوا دُ ساد (به فرانسوی: Donatien Alphonse François marquis de Sade) (زاده: ۱۲ ژوئن ۱۷۴۰؛ درگذشته: ۲ دسامبر ۱۸۱۴ در پاریس) نویسنده و فیلسوف فرانسوی بود.
مارکی فرانسوا در خانوادهای اشرافی به دنیا آمد. در ۱۴ سالگی وارد مدرسه ارتشی شد که فرزندان خانوادههای اشراف در آن ثبتنام میکردند. در ۱۷ سالگی در جنگ علیه پروس شرکت کرد. در سال ۱۷۶۳ درجه سروان گرفت. او با بازیگران تئاتر رابطه داشت و پدرش برای پایان دادن به این قضیه او را وادار به ازدواج کرد. ساد فراز و نشیبهای زیادی را گذراند. چندین بار به اتهام لواط به زندان رفت و دو بار از اعدام با گیوتین نجات یافت. او در حالی که ۳۰ سال از زندگیاش را در زندان گذرانده بود، در ۲ دسامبر سال ۱۸۱۴ در سن ۷۴ سالگی درگذشت.
ساد کتابهای زیادی نوشت که رمان ژوستین از آثار معروف اوست. کلمه سادیسم از نام این نویسنده گرفته شدهاست. در حقیقت فلسفه ساد داشتن روابط آزاد جنسی و میل به آزار جنسی است. این دیدگاه در زمان او در فرانسه بسیار مورد انتقاد واقع شد. رمانهای ساد پیرامون مطالبی مانند سکس و خشونت و تجاوز و مردهگرایی نوشته شدهاست. امروزه از سادیسم به عنوان یک خصیصه شخصیتی یاد میشود. سادیسم علاوه بر میل به آزار جنسی، میل به آزار جسمی و روانی دیگران نیز تعریف میشود. در مورد بیماری، اختلال یا خصیصه دانستن این ناهنجاری رفتاری نظرات موافق و مخالفی وجود دارد و همچنان مورد بحث فیلسوفان و روانشناسان است.
سخن گفتن دربارهٔ ساد نیاز به پژوهش بیشتر دارد تا این که بگوییم او زنا را بر پاکدامنی ترجیح میداد. برای رسیدن به این منظور باید به سدهٔ هجدهم برگردیم. در آن زمان بازگشت به طبیعت و گریز از قراردادهای اجتماعی گونهای نحلهٔ فلسفی بود که در ژان ژاک روسو به گونهای ملایم و در مارکی دو ساد به گونهای افراطی نمود یافت. ساد برای درهم شکستن مذهب به عفت و پاکدامنی یورش میآورد که تجلی آن را در کتاب فلسفه در اتاق خواب که در سال ۱۷۹۵ نوشته شد آشکارا میبینیم. او با عشق به ستیز برمیخیزد تا هرگونه وابستگی و میثاق را درهم شکسته باشد و میل جنسی را فراتر از عشق میداند.
مارا: ژان-پل مارا (به فرانسوی: Jean-Paul Marat) (زادهٔ ۲۴ مهٔ ۱۷۴۳–۱۳ ژوئیه ۱۷۹۳) پزشک، سیاستمدار و نویسنده انقلابی فرانسوی زادهٔ سوئیس بود. او در کنار ژرژ دانتون و ماکسیمیلین روبسپیر یکی از سه چهرهٔ سرشناس انقلاب فرانسه بود.
مارا که از فعالان انقلاب فرانسه بود، کتابهای چندی نوشت از جمله زنجیرهای بردگی. همچنین روزنامهای را به نام دوستدار مردم منتشر میکرد که سخت مورد توجه مردمان بود و در آن بر ضد نهاد پادشاهی فرانسه و استبداد موجود مطلب مینوشت. او از اعضای ژاکوبنها بود و از ملیگرایی و شایستهسالاری طرفداری میکرد. در جریان دستگیری لویی شانزدهم و همسرش ماری آنتوانت همراهی جست و از کوشندگان در راه اعدام آنان بود. ژان پل مارا بر این باور بود که با توسل به خشونت است که میتوان به آزادی دست یافت. ژیروندنهای میانهرو از مخالفان مارای تندرو بودند.
ژان-پل مارا در ۲۴ مه سال ۱۷۴۳ میلادی در بودری در منطقه کانتون نوشاتل، پادشاهی پروس که در حال حاضر بخشی از خاک سوئیس محسوب میشود، به دنیا آمد. پدرش کشیش کاتولیکی از اهالی ساردنی بود که آیین پیشین خویش را ترک کرده و پروتستان شده و به سوئیس پناه آورده بود. او در سرزمین جدید با دختری از خانواده پروتستان ازدواج کرد و حاصل این ازدواج ۹ فرزند بود. ژان مارا در ۱۶ سالگی سوئیس را ترک کرد و به بوردوی فرانسه رفت و به مدت ۳ سال در آنجا زندگی کرد.
سرانجام مارا در حمام خانهاش به دست دختری به نام شارلوت کورده به وسیلهٔ دشنه کشتهشد.
شارلوت کوردی: ماری - آن شارلوت دو کوردی دارمون (۱۷۹۳–۱۷۶۸) معروف به «شارلوت کوردی» یکی از چهرههای انقلاب کبیر فرانسه و عصر وحشت است. او ژیروندن بود و به جرم قتل ژان پل مارا از رهبران ژاکوبنها، به سال ۱۷۹۳ و در ۲۴ سالگی با گیوتین اعدام شد. ژاک-لوئی داوید تابلوی «مرگ مارا» را با الهام از این رویداد کشیدهاست. همچنین آلفونس دو لامارتین، شارلوت را فرشته مرگ نامیدهاست.
برهم ریختگی ها
در نمایشنامه برهم ریختگی هایی ملحوظ شده است که بشود از 1808 به 1793 نقبی زد. 1808 سال اجرای نمایشی به کارگردانی ساد در بیمارستان شارانتون است و 1793 سال مرگ مارا و بعد اعدام شارلوت کوردی هست. به عبارت بهتر 11 سال از واقعیت فاصله گرفته شده و هدف این هست که چگونگی شکل گرفتن یک انقلاب و بی ملاحظگی انقلابیون که منجر به شکست شان شده است، در این نمایش بررسی شود.
در متن دراماتورژی شده نیز این برهم ریختگی ها دو چندان شده است که نمایش حالت سیال و ذهنی به خود بگیرد و در واقع نوعی اکسپرسیونیسم بر فضا حاکم است که بسیار دیوانه وار می نماید. چنانچه خودآزاری های ساد و دیگر آزاری های مارا انگیزه های تحولات بنیادین را در مردم فراهم می آورد که به دنبال انقلابی دیگر باشند. شارلوت نمایندگی می کند این تفکر شورشی و انقلابی خواه را و نتیجه بخش هم هست با آنکه سیمون همسر مارا سخت به دنبال حفاظت و نگهداری از اوست و از آن سو نیز برخی از بندگان حکومتی نیز به دنبال ارائه گزارش هایی هستند که مارا را تحریک کنند که بیشتر به دیگرآزاری منجر شود.
شارلوت زنی است شکست خورده چون پدرش یکی از قربانیان این انقلاب است که مارا را مقصر اصلی این قربانی شدن تشخیص می دهد. از سوی دیگر او یک عاشق هم دارد که در این تلاطم و انقلاب به دنبال تغییر وضع موجود است بنابراین شارلوت مصمم هست که به خانه و خلوت مارا نفوذ کند و چند بار از دم در برگردانده می شود. او برای آخرین موفق به ورود می شود و در حمام مارا را با افزودن یک سوراخ دیگر بر بدنش با ضربۀ دشنه از پای درمی آورد و خود نیز نصیبی جز گیوتین نخواهد داشت.
اجرا
زبان اجرا متکی بر پیچیدگی های افزوده بر فضا هست. یک فضای ملتهب و متلاطم که در آن همه چیز مشوش و مخدوش است و در آن خودآزاری ها و دیگرآزاری ها به وفور دیده می شود. همه جا تیمارستان و زندان است و همه تحت شکنجه و آزار دیدن و بنابراین باید که این فضا در ترکیبی از برهم ریختگی های ذهنی و بدنی آشکار شود. گریم ها و لباس ها حالت عجق وجق به خود می گیرد. فرم موها و صورتها وحشتناک به نظر می رسد. لباس ها کهنه و مندرس و پاره و پوره است. یعنی هیچ نظمی حاکم نیست و همه به گونه ای همان دیوانه های زنجیری اند.
دو سطح شیبدار محور اصلی رویدادهاست و این خود انتزاع از یک واقعیت تلخ و تراژیک را نمایان می کند. آدمهایی که در اطراف این دو سطح سرگردان و برافروخته اند و مدام می خواهند فرصتی باشد برای رهایی. در این فضای سیال وان حمام مارا مدام در آمد و شد است که بریده هایی از خلوت این انقلابی بی رحم نمایان شود که چگونه در مدار قدرت به دنبال سودجویی برمی آید تا استقرار حکومت را ممکن سازد بی آنکه بداند همه چیز به زودی برهم خواهد ریخت و این انقلاب نیز به پایان خواهد رسید چون از مدار انسانی و مردمی بیرون است و حتما انتقامی همه این کژتابی ها را پاسخ خواهد داد و چنین می شود.
بخشی از اجرا علاوه بر روایت گری ها و ارائه مستندات با تصاویر ذهن بر دو پرده یا دیوار بالای دو سطح شیبدار نمایان می شود. تصاویری که گویای آن چیزی است که در ذهن شخصیها می گذرد. البته تصاویری هم پیوست می شود که به روزگار امروز مربوط است و این خود گویای به روز بودن و کارآمدی اثر هست. وقتی پدر شارلوت با گلوله ای خود را می کشد، صدای گلوله بلندتر از حد معمول پخش می شود و بعد تصویر خون بر دیوار دیده می شود و این همانندی های صدا و تصویر می خواهد برشی از یک واقعۀ تلخ باشد. و گاهی تصاویر تجریدی و آبستره می شود که نوعی نئواکسپرسیونیسم را تداعی می بخشد و این هم ریشه در همان اذهان برهم ریختۀ عمومی دارد.
بازیگران پیرو فضا هستند و دیوانگی ابزاری است درونی برای برهم ریختگی بدنها که بشود فیگورها و ژست های غیر عادی را در صحنه ایجاد کرد.
بازیگران تابع حرکات دفورمه شده هستند چون از حالت عادی بیرون شده اند؛ فرقی هم نمی کند که حاکم بر فضا باشند یا نقش محکومان یا ضد انقلابیون را بازی کنند. شاید سخت ترین بازی برای بازیگر نقش مارا باشد چون مدام در یک وان قرار دارد و هرازگاهی امکان بیرون آمدن از آن را می یابد. بقیه نیز به همین ترتیب در حال آمد و شد غیر عادی هستند و شاید ساد نیز به دلیل خودآزاری هایش در تب و تاب حرکات می سوزد و ملتهب بازی می کند. مهران امام بخش انرژی بسیاری دارد و بدنی دارد که می خواهد بیانگر این شخصیت عاصی و انقلابی باشد که اصلا به ساز روزگار نمی رقصد و سی سال زندان را به راحتی تاب می آورد و هنوز هم همان حس و حالت برهم ریخته را در زندگی اش حفظ می کند چنانچه می خواهد نقش قربانی مارا را بازی کند و از او که می خواهد مارا را بکشد، شلاق می خورد.
موسیقی تا حدی می تواند فضاساز باشد اما هنوز هم جای بهتر شدن دارد. برخی آواز می خوانند و این آوازها می تواند بهتر اجرا شود و تک خوانی ها می تواند نمود بهتری بیابد و اگر پارسی بشود، شاید در این دراماتورژی نمود عینی تر و ملموس تری نسبت به کنش ها و تحرکات بیابد و شاید رپ خوانی نیز بتواند به این نمایش پیوست شود برای بروز اعتراضات که اتفاقان بیان نوینی نیز به شمار می آید.
پیامد
نمایش ماراساد شاید شکل موجز شدۀ متن «شکنجه و قتل ژان پل مارا، بهنمایش درآمده توسط ساکنان تیمارستان شارانتون، به کارگردانی مارکی دوساد» اثر پتر وایس آلمانی باشد که به جای مستند نمایی و ارائه واقعیتها به دنبال ذهنی شدن و تجریدی شدن و انتزاع از واقعیت برآمده است. به هر روی در زمانه نه چندان دورتر تشخیص بر ارائه یک متن مستند و به شیوه تئاتر موزیکال بوده که در اینجا حکایت ذهنی تر رقم خورده است و این هم مدلی است که می تواند گویای رمز و رازهای درونی تر یک انقلاب باشد تا شاخص های واقعی بخواهد ما را در چند و چون این برهم ریختگی ها قرار دهد. شاید آن تئاتر مستند خیلی بهتر از این تئاتر ذهنی و اکسپرسیونیسی تلقی شود اما این بگومگوها راه به جایی نخواهد برد چون هدف ارائه یک اجرا از یک متن با ملاحظه گری های انسانی است که می خواهد نگرۀ نابی را نسبت به مفهوم انقلاب و در بریده ای از انقلاب فرانسه که سرآغاز انقلاب های مهم جهانی است، نمایان کند... شاید در همین حد هم کارساز باشد که هست!
به هر حال دور شدن از واقعیتها مبنای تحریف تاریخی را ممکن تر می سازد و این شاید انگیزه ای است برای دور شدن از انقلاب فرانسه که می خواهد نقد و نقبی کارآمد را برای حل مسائل امروزی تر پیشنهاد کند.
رضا آشفته- عضو کانون ملی منتقدان تئاتر