در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «خشم و هیاهو» به نویسندگی و کارگردانی «مهرداد رایانی مخصوص»

جامعه ای که شهروندانش را به قتل می رساند

مهدی نصیری- سه زندانی که هر سه آنها ظاهرا ناخواسته و تحت فشارهای رفتاری مرتکب قتل شده اند، شب پیش از اعدام در سلولهای انفرادی چسبیده به هم برش های مهم زندگی شان را روایت می کنند. «خشم و هیاهو» به ترتیب داستان این سه اعدامی را از نوجوانی تا شب اعدام آنها روایت می کند و در روایت هر سه آنها رویکرد روایی مشترکی در ساختار و ژرف ساخت دارد. داستان اول: دختر نوجوانی به جرم به همراه داشتن یک نوار کاست از مدرسه اخراج و تبدیل به یک بزه کار اجتماعی شده است. رویکرد اجتماعی نسبت به مسئله وارد گستره جامعه شناسی تربیتی می شود.

سه زندانی که هر سه آنها ظاهرا ناخواسته و تحت فشارهای رفتاری مرتکب قتل شده اند، شب پیش از اعدام در سلولهای انفرادی چسبیده به هم برش های مهم زندگی شان را روایت می کنند. «خشم و هیاهو» به ترتیب داستان این سه اعدامی را از نوجوانی تا شب اعدام آنها روایت می کند و در روایت هر سه آنها رویکرد روایی مشترکی در ساختار و ژرف ساخت دارد.

داستان اول: دختر نوجوانی به جرم به همراه داشتن یک نوار کاست از مدرسه اخراج و تبدیل به یک بزه کار اجتماعی شده است. رویکرد اجتماعی نسبت به مسئله وارد گستره جامعه شناسی تربیتی می شود. دختر به خاطر سیستم تربیت و پرورش نادرست و به واسطه یک جبر تحمیل شده از طرف خانواده و جامعه تبدیل به یک بزه کار می شود. در نمایش و از آنجا که او خودش را روایت می کند، انجام کار خوب یا بد خارج از اراده او تعریف شده است. الگوی تکرار در این داستان در اتوبوس اتفاق می افتد. دختر جوان میان خواسته ها و تعارف های یک پیرزن و راننده اتوبوس بهانه و انگیزه برون ریزی خشم را پیدا می کند و مرتکب قتل می شود. راهکار اصلاح مورد انتقاد قرار گرفته در نمایش هم موعظه گری و نصیحت است که توسط معلم، روان درمانگر و موعظه گر انجام می شود و بی تاثیر بودن آن مورد تمسخر قرار می گیرد.

داستان دوم: پسر جوان شهرستانی که در تهران دستفروشی می کند به خواستگاری دختر مورد علاقه اش رفته اما نمی تواند خواسته اش را درست بیان کند. رویکرد اجتماعی به مسئله در مورد این شخصیت وارد گستره طبقه اجتماعی می شود. مهاجرت، فقر و مشکلات طبقه اجتماعی و تاثیرات آن به طور فشرده به واسطه تاثیرات و نشانه های آن در رفتار و عمل شخصیت بازنمود پیدا کرده است. این تاکید بر طبقه اجتماعی به عنوان یک جبر تحمیل شده بر شخصیت، رفتار و عمل او نمایش داده می شود. جوان در برخورد های اجتماعی قادر به بیان درست خواسته اش نیست و از آنجا که خودش، خود را روایت می کند و براساس آنچه که از خود بازتعریف می کند، در مورد او هم انجام کار خوب یا بد بیشتر خارج از اراده او توجیه شده است. الگوی تکرار در این داستان خوردن چای و دستشویی رفتن و باز و بسته کردن زیپ شلوار است که به عنوان ابزاری تکنیکی و در شکل، برای فشرده سازی خشم و انفجار ناگهانی آن به کار گرفته شده است. راهکار اصلاح مورد انتقاد در نمایش باز هم موعظه و نصیحت است که جامعه به اشتباه آن را برگزیده و ناکارآمدی اش به استهزاء گرفته می شود.

داستان سوم: پسر نوجوانی که پدر متمول اش او را از خانه بیرون کرده، بدون آگاهی و اراده بازیچه مبارزات سیاسی کلاه سفیدها و کلاه سیاه ها شده است. نخست خانواده که در تربیت و اصلاح بد عمل کرده، شخصیت را طرد می کند و مرد جوان بدون آموزش و تربیت درست در جامعه ای رها می شود که نسبت به کنترل و حیات خود در آن بی اراده نشان می دهد. بعد از خانواده این ساختار سیاسی – اجتماعی است که خود را به پسر جوان تحمیل می کند. باز هم انجام کار خوب یا بد خارج از اراده شخصیت بازتعریف می شود. الگوی تکرار در این داستان چسباندن بدون آگاهی و کندن به اجبار پوسترها (اعلامیه ها) به دستور و خواست کلاه سفیدها و کلاه سیاه ها است. این الگو بازهم تبدیل به ابزار بیرونی تحت فشار قرار دادن و انفجار خشم می شود. راهکار اصلاح هم مثل دو مورد پیشین باز موعظه است که هیچ نتیجه و تاثیری بر فرد نمی گذارد.

در هر سه داستان رویکرد اجتماعی (مدرسه – خانواده، طبقه اجتماعی – خانواده، نظام سیاسی و اجتماعی – خانواده) و فساد و زشتی های آن بستر لازم برای روان شناسی رفتار فردی و تحلیل رویدادهای اجتماعی را فراهم می سازند. درواقع آنچه بیشتر از هر چیز پررنگ می شود یک سیستم اجتماعی معیوب است که در آن خانواده، مدرسه، جامعه و...به جای پرورش و تربیت با کنترل و تحقیر فرد را به سمت فساد و طردشدگی هل می دهند.

در هر سه داستان بستر اجتماعی مشترکی مسیر سقوط اخلاقی و بیماری رفتاری فرد را فراهم می کند. در هر سه داستان سه جوان بی گناهند. دختر ساده معصومی که ناخواسته در مدرسه مورد توهین و تهمت قرار می گیرد و پدرش هم با تحقیر و خشونت او را سرخورده تر می کند. پسر جوان شهرستانی که به واسطه شرایط اقتصادی و بیکاری بی اراده و سرخورده است و پسر جوان دیگر از خانواده متمول که بدون تربیت و پرورش درست از طرف خانواده طرد و در جامعه مورد سوء استفاده قرار می گیرد. هر سه جوان پیش از تحمیل و جبر شرایط اجتماعی و خانوادگی بی گناه  هستند. خود روایتگری شان حتی آنها را معصوم تر و هیولای جامعه بیمار را مقصرتر نشان می دهد. نمایش حتی حاضر نیست که به ارتکاب قتل توسط آنها اعتراف کند. هر کدام می گویند که مقتول را نکشته اند. فقط در نتیجه خشم، کمی گلویش را فشار داده اند. در هیچ کجای نمایش، آنها به ارتکاب قتل اعتراف نمی کنند. رایانی نمی خواهد که آنها را قاتل معرفی کند. حتی هنگامی که حکم اعدامشان گفته می شود باز هم از قتل چیزی گفته نمی شود. گویی آنکه این سیستم و جامعه فاسد و بیمار است که قرار است با اعدام آنها مرتکب قتل شود. بله، در «خشم و هیاهو» این جامعه است که زندانی های داستان را به قتل می رساند. جامعه ای که روی خوشبختی را به شخصیت های جوان و بی گناه «خشم و هیاهو» نشان نداده و می خواهد با زور و سرکوب و خشونت و موعظه «خوشبختی» و «خودشناسی» را به آنها تحمیل کند، قاتل حقیقی ای است که در نمایش «مهرداد رایانی» مورد انتقاد قرار می گیرد و محکوم می شود.

رویکرد انتقادی «خشم و هیاهو» به موضوع خنثی و منفعل نیست. رایانی خواسته تا در این نمایش مثل یک منتقد نسبت به مسئله مورد اشاره اش موضع گیری داشته باشد. تند، روشن و مشخص با مسئله مواجه شده و جامعه معیوب و بیمار را محکوم می کند. نمایش در بیان ژرف ساختش طرفه نمی رود، حاشیه و اضافه هم ندارد. بلافاصله با تکرار کلمات و کوتاهترین جمله شروع می کند و حرفش را می زند. «حکم، اعدام! حرف آخر تو بزن!» این بلایی است که جامعه پیش از حذف و کشتن بر سر شخصیت های نمایش آورده است. اول: «حکم»، دوم:«اعدام» و سوم: «حرف آخر!». «حکم»، درست مثل همان اخراج دختر بلافاصله بعد از دیدن نوارکاست! مثل بلافاصله کتک زدنش توسط پدر! «اعدام»، مثل بیرون انداختن پسر جوان از خانه. و «حرف آخر» مثل آن چیزی که موعظه گر و روانشناس انتظار دارند بعد از نصیحت و حرف و شعار، شخصیت ها به زبان بیاورند. آن ها حتی حرف آخر (خوشبختی و خودشناسی) را هم می خواهند به زور به خورد آدم ها بدهند. نمایش رایانی بی مقدمه و با این کلمات آغاز می شود. به سرعت خودش را روایت می کند و واضح و روشن موضع اش را مشخص می کند.

رویکرد اصلی «خشم و هیاهو» با توجه به روان شناسی فرد و تحلیل رویدادهای اجتماعی صورت می گیرد و توجه و تاکید اساسی بر زشتی ها و فساد جامعه (خانواده. مدرسه. اجتماع) است. در هم پاشیدگی اخلاقی، سرکوب و تحقیر و فشار بر فرد و به ویژه نوجوان به روشنی مورد انتقاد قرار می گیرد و توجه جدی نمایش بر بنیادهای آموزشی، پرورشی، تربیت در خانواده، مدرسه و اجتماع است.

«خشم و هیاهو» فشرده و معطوف و متمرکز بر مسئله اش روایت می شود و به خاطر به کارگیری الگوی فشرده سازی عمل و تکرار (در مورد بقچه، زیپ و پوستر) و تاکیدی که بر اجتماع خانواده و جبر تحمیل شده بر فرد دارد به وضوح به مولفه های تئاتر ناتورالیستی هم نزدیک می شود.

اجرا در طراحی صحنه هم زیبا، کاربردی و درست عمل کرده است. سه دیواره اطراف صحنه به خوبی آینه ای را در مقابل اجتماع تماشاگران و پیرامون شخصیت های نمایشی قرار داده اند. این آینه ها علاوه بر اینکه سه شخصیت محکوم به اعدام را در صحنه تکثیر می کنند در تمام طول مدت اجرای نمایش، چهره ای از بیرون صحنه را انعکاس می دهند که تماشاگران (جمعیت – اجتماع) در آن دیده می شود.

مهدی نصیری- عضو کاون ملی منتقدان تئاتر




نظرات کاربران