در حال بارگذاری ...
...

نقد نمایش «اجاره نشین ها»

بی پا و سران دشت خون آشامی

نقد نمایش «اجاره نشین ها»

بی پا و سران دشت خون آشامی

«اجاره نشین ها» فریادی است در گلو شکسته، بغضی است گشوده شده و دملی سر باز کرده که جراحت خود را در فضایی واقع گرایانه بر صحنه قی می کند و گاه برای فرو کاستن از تلخی زهرآگینش موقعیت هایی طنزآمیز را نیز رقم می زند.

«بی پا و سران دشت خون آشامی»

نقد نمایش «اجاره نشین ها»

نویسنده، طراح و کارگردان: معین الدین عشاقی

بازیگران: معین الدین عشاقی، مهدی تقی پور، رزا ماندنی، آذر بهارلو، احسان شهبازی، نفیسه رازی، مهرداد شیرانی، مریم احمدی، نازنین مکارمی

مکان و زمان اجرا: اصفهان، تالار هنر، سالن تماشا، اسفند 1402

وحید عمرانی (عضو کانون جهانی منتقدان تئاتر)

«اجاره نشین ها» فریادی است در گلو شکسته، بغضی است گشوده شده و دملی سر باز کرده که جراحت خود را در فضایی واقع گرایانه بر صحنه قی می کند و گاه برای فرو کاستن از تلخی زهرآگینش موقعیت هایی طنزآمیز را نیز رقم می زند. درد اجاره نشین ها فقدان سرپناه است. حقی مسلم برای تمامی ابنای بشر که متأسفانه سالهایی مدید است که به صورت مهم ترین معضل و کمبود در جامعۀ معاصر ما تبدیل شده، به نحوی که قشری عظیم از طبقات مختلف حتی اگر کل مدت عمرشان را کار کنند و تمامی درآمدشان را نیز پس انداز نمایند، حتی نمی توانند به مرزهای خرید یک خانه و سرپناه نزدیک شوند. آنچه می باید تئاتر به آن بپردازد از همین قبیل است؛ درد مردم و کمبودهایشان. تئاتری که راوی رنج مردم بوده است همواره مخاطب خود را پیدا کرده و در عین شرافت حتی در تاریک ترین دوره های خفقان تاریخ به حیات خود ادامه داده است.

بسندگی در کار بازیگر آنجاست که به تمامی وابستگی به آرایه های صحنه (آکساسوار) نداشته باشد. بازیگر می باید خود به تنهایی برای تماشاگر کافی باشد، حتی اگر همچون نوزادی که از مادر متولد می شود برهنه و بی هیچ پیرایه ای در برابر آنان قرار گیرد. رویکرد، برخورد و نحوۀ مواجهه با این متن از لحاظ اجرایی در شیوۀ بازی اینچنین بوده است. بازی ها در بستری از رئالیسم ارائه می شوند؛ رئالیسم اجتماعی که یکی از روش های معمول نمایش برای انتقاد از کاستی های جامعه و آسیب شناسی معایب آن است. بازیگری که در نقش پیرمردی دلشکسته نشسته بر پلاسی در کسری از چند دقیقه، تماشاگر را از خنده و قهقهه به اشک می نشاند کار خود را آموخته و نشان تئاتر (صورتک های خندان و گریان) را در پی یکدیگر بر صحنه متجلی می سازد.

آنچه از جنس آرایه های وابسته به متریال بر صحنه می بینیم کافیست و قانون حداقل ها رعایت شده است. «اسلحۀ چخوف» شلیک شده و چیزی بلااستفاده بر صحنه وجود خارجی ندارد. فضاسازی ها بر عهدۀ بازیگران است و گاه فیلم هایی که با ویدیو پروجکشن بر دیوار دکور انتهای صحنه تابانیده می شوند. استفاده از نور به جای دکور و ایجاد راهروهای نوری بر صحنه نیز از دیگر ویژگی های طراحی این نمایش است که با توجه به کوچکی بلک باکس سالن «تماشا»، استفاده از آنها در جهت صرفه جویی در حجم فضای صحنه مفید واقع شده است.

بازیگران اغلب در نقش های خود مستحیلند به نحوی که حتی برخی در رورانس پایانی هنوز برای خارج شدن از فضای کار به فرصت نیاز دارند. گرچه این شیوۀ بازی را که پیرو محض آموزه های استانیسلاوسکی است نمی ستایم، اما بازیگری که این گونه تربیت شده در هر حال وظیفۀ خود را بر صحنه ادا می کند، گرچه ممکن است تا هفته ها بعد از شب پایانی نمایش دچار کشمکش های روانی با شخصیتی که در او حلول کرده است باشد. راه حل رَستن از این کشمکش ها روی آوردن بازیگر به تکنیک، آموختن شیوه های بازیگری جدیدتر و پیروی از شاگردان استانیسلاوسکی است، چه خود او در پایان عمر کار آنان را تأیید کرد و به غلط بودن استفادۀ محض بازیگر از حافظۀ عاطفی اعتراف نمود. چیزی که نه تنها می تواند از لحاظ سلامت روان برای بازیگران آسیب زا باشد بلکه در صورت طولانی شدن شب های اجرا، تکرارهای آن می تواند از کیفیت بازیگری بکاهد. از اینها گذشته بازی های شیرینی را بر صحنه شاهد هستیم و اکثر بازیگران توانسته اند سوار بر مرکب نقش، رشتۀ ارتباط با تماشاگر را تا پایان اجرا ناگسسته باقی نگاه دارند.

عشاقی در نگارش این نمایشنامه با انتخاب محیط بومی پیرامون خود که از آغاز در آن بالیده است به مثابۀ ظرف مفهوم، برگی برنده را از آن خود می سازد. ضمن این که این نمایش در همان شهر و محیط بومی نیز در حال اجراست و طبیعتاً ارتباطی دو چندان را با مخاطب برقرار می کند. تمامی نام های مکان ها آشنا هستند و تماشاگران با هر یک خاطره ها دارند. نوستالژی از در و دیوار فضاها می بارد، لهجه ها ورد زبان مخاطبان است، استفاده از موسیقی های نوستالژیک نیز به پررنگ تر کردن این فضاها اضافه می کند، به قشرهای مختلف شهر از جمله ارامنۀ جلفا اشاره می شود و دردهای آنان نیز در شهری که از ابتدا موطن اجدادشان نبوده است روایت می گردد؛ کاری که بسیار لازم بود و در این نمایش خوش نشسته است.

اشاره به نام برخی کتاب های خاص نظیر «جهان هولوگرافیک» مایکل تالبوت و «قدرت بی قدرتان» واتسلاف هاول در متن با توجه به برخی محدودیت ها در طرح نقدهای سیاسی توانسته است به طرزی هوشمندانه به شیوۀ آرایۀ تلمیح در وادی شعر و ادبیات، مفاهیم انتقادی گسترده ای را به طرزی موجز به مخاطب منتقل کند.

این اثر درد را نشان می دهد اما درمان را خیر. رویکرد برون رفت از معضل گرانی بیش از حد مسکن چیست؟ نویسنده و کارگردان فقط درد را در مقابل ما عریان کرده و نقشی با یازده تابلو بر صحنه مصور می کند که قصیدۀ رنج است. لیکن لازم است به این نکته اشاره شود که این نشان دادن درد و نتیجه نگرفتن را نمی توان نقصی برای او در شمار آورد. نویسندگان و کارگردانان ما به ویژه در هنر تئاتر که مسلماً مخاطبینی بسیار کمتر از تلویزیون و سینما دارد می بایست از فضایی بازتر و آزادانه تر برای طرح نقدهای اجتماعی و سیاسی برخوردار باشند. این قشر خاص نیاز به توجهی خاص نیز دارند تا بتوانند رسالت خود را به تمامی به جای آورند. بهتر این است که مسئولان ما با توجه و مسامحه ای بیشتر، زمینۀ مناسب را در جهت تقویت چنین فضایی فراهم کنند. در این صورت قطعاً شاهد پیوندی فراتر و عمیق تر مابین مردم و هنر انسان ساز تئاتر خواهیم بود، چنانکه در دوران طلایی تئاتر در شهر ما چنین پیوند ناگسستنی و ماندگاری برقرار بود و تئاتر اصفهان حتی در جایگاه یکی از جاذبه های توریستی و فرهنگی ملی و بین المللی قرار داشت.

 

وحید عمرانی (عضو کانون جهانی منتقدان تئاتر)

 

*  مصراعی از رباعی منسوب به ابوسعید ابوالخیر «بی پا و سران دشت خون آشامی/ مردند ز حسرت و غم ناکامی / محنت زدگان وادی شوق تو را / هجران کُشد و اجل کِشد بدنامی»