در حال بارگذاری ...
...

درباره‌ی نمایش «مردان خشمگین»

روی یک خط مستقیم

درباره‌ی نمایش «مردان خشمگین»

روی یک خط مستقیم

«مردان خشمگین» وضعیت بی‌نظیری درباره قضاوت کردن را در معرض چالش می‌گذارد. قضاوت‌های ما درباره آدم‌ها چقدر درست است؟ تا چه اندازه ممکن است در قضاوت‌مان درباره وقایع و حقایق و آدم‌ها دچار خطا و اشتباه بشویم؟ مردان خشمگین دارد همین را می‌گوید. نوجوانی متهم به قتل پدرش شده و هیات منصفه دوازده نفره باید درباره جرم او قضاوت کنند. در جلسه رای گیری یازده نفر نوجوان را گناهکار می‌دانند اما یک نفر در مورد گناهکار بودن او کمی تردید دارد. همین تردید کوچک بحث‌های متعدد را پیش می‌کشد و هربار یک‌نفر دیگر به جمع کسانی که پسر نوجوان را گناهکار نمی‌دانند اضافه می‌شود تا اینکه بلاخره او بیگناه شناخته می‌شود. مردان خشمگین تردید بزرگی نسبت به همه‌ی اطمینان‌هایی که ممکن‌ست تا امروز داشته‌ایم، ایجاد می‌کند و تمام قضاوت‌های مطمئن پیش از این و پس از این ما را به چالش می‌کشد. نمایشنامه رجینالد رز مضمون زیبایی را دارد مطرح می‌کند. آدم دوستش دارد. غافلگیر می‌شود و با آن درگیر کشف حقیقتی می‌شود که حقیقتی بزرگ‌تر پشت‌اش پنهان است. آدم را به فکر وامی‌دارد و چه‌بسا تغییر بزرگی در زندگی‌اش به‌وجود بیاورد.

اما اجرا چنگی به دل نمی‌زند. اجرا خوب نیست. نه به اندازه‌ی متن و نه حتی به اندازه‌ای که بتوان آن را قابل قبول دانست. اول اینکه از یک جایی به‌بعد تصویر و حرکت، دست اجرا را خالی می‌گذارند. در تمام مدت یک ساعت و چند دقیقه اجرا همه بازیگرها رو به تماشاگر و پشت میز روی یک خط نشسته‌اند. این سکون و چینش روی یک خط کسالت و خسته‌گی می‌آورد. حوصله آدم را سر می‌برد آنقدر که چیزی برای دیدن ارائه نمیدهد. حالا اینکه داستان و جریان کشف یا مواجهه با حقیقت از همان اوایل کار و بعد از یکی دوبار رای‌گیری افشا می‌شود. از یک جایی به بعد دیگر می‌دانیم چه اتفاقی قرار است بیفتد. دیگر داستان برای ادامه‌اش به اجرا و جذابیت‌های بصری محتاج می‌شود. درست همین‌جاست که کارگردانی و حرکت و تصویری باید به کمک متن بیاید که نمی‌آید.

به‌جای این بازیگرانی که روی یک خط در عرض صحنه نشسته‌اند (چینش نادرست) شروع می‌کنند به جدال. به بحث. و به دعوا. فریاد می‌زنند. فریاد می‌زنند. فریاد می‌زنند و هیچ اکت مناسب‌تری از تکرار این فریادها را ارایه نمی‌دهند. اجرا به همین دلیل همه چیزش را از دست می‌دهد. کلی آدم پشت میز نشسته‌اند و جدالی که می‌دانیم موضوعش چیست و سرانجامش چیست را با داد و فریاد تکرار می‌کنند. همین. آنها متن و جریان و روند روایت آن را جذاب نمی‌کنند. مثل کاری که نسخه‌های سینمایی این داستان با دکوپاژ و قاب‌ها و ریتم‌سازی و چینش سینمایی تصاویر انجام می‌دادند.

بابک فرجی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)