گفتوگو با امیرحسین طاهری دربارهی نقد تئاتر
در دو شمارهی قبل از طریق نشریهی شهروند سلام مطلبی با عنوان «از حال تئاتر امروز چه خبر» را منتشر کردیم که مقدمهای بود برای گفتوگویی جدی و فارغ از حاشیههای متداول، با کسی که بتوانیم از او سخنی آراسته به تعقل و تخصص و انصاف بشنویم. برای این منظور به سراغ دکتر امیرحسین طاهری رفتیم. نویسنده، بازیگر، کارگردان تئاتر و عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران که نیازی به معرفی آثار ایشان نمیبینم. این گفتوگو عصر روز جمعه پنجم مهرماه نود هشت صورت گرفت. امید دارم علاوه بر شفافسازی، مطلبی مفید برای مخاطبان باشد و دید واقعی و وسیعتری را نسبت به هر آنچه که هست، ارائه کند.
ـ با توجه به این که دغدغههای یک هنرمند او را به خلق اثر وادار میکند، در هنر تئاتر تا چه حد این دغدغهها برآمده از ضرورتهای اجتماعی ست؟ آیا تئاتر لزوماً انعکاسی از نیازها و ضرورتهای جامعه ست؟
ـ شاید جامعترین تعریف از تئاتر این باشد: «فردی درجایی است و فرد دیگری او را تماشا میکند». پس تأکید روی قسمت دوم است، آن فردی که میبیند، یعنی تماشاگر! همه اعتبار تئاتر به حضور تماشاگر است، بر خلاف سایر هنرها، بدون تماشاگر اصلاً هنر تئاتر شکل نمیگیرد؛ بنابراین نیاز تماشاگر به تماشاست که هستهی اولیه خلق تئاتر است. نیازهای متنوع تماشاگر میتواند کارکردهای گوناگونی را برای تئاتر تعریف کند، از «تفریح» گرفته تا «آموزش»، «خودآگاهی» و «تزکیه نفس». تئاتر میتواند درمانگر باشد، میتواند به عنوان پروپاگاندای سیاسی عمل کند، میتواند انعکاس یک دغدغهی شخصی باشد یا یک نگرش فلسفی را در دل خودش جا بدهد، شکل خاصی از مذهب یا عرفان را تبلیغ کند، وقایع تاریخی را تصویر کند، یا صرفاً دلیلی برای یک آیین اجتماعی باشد. در طول تاریخ، تئاتر همهی این کارها را کرده و به عنوان وجه مشخصهی هویت هر تمدن در همهی جوامع نقش ایفا کرده.
ـ تا چه حد این اتفاق در تئاتر سیرجان صورت گرفته و کارگردانها کاری رو بر اساس نیازمندی و موقعیت جامعه روی صحنه بردند؟
ـ مسئلهی ما این نیست که آیا نیازهای جامعه رو شناسایی کردهایم و آن چیزی که بر صحنه بردهایم در جهت برآورده کردن آن نیازها بوده یا نه! مسئله اینه که ما اصلاً هیچ ارتباطی با جامعه مون نداشتهایم. مثل خوابزدهها، در جامعه رفتوآمد کردیم، اما همون جامعهای که همهی زیست ما رو احاطه کرده، ندیدیم. با مردم غریبه بودیم و هیچ ارتباط ارگانیکی با جامعه خودمون برقرار نکردیم، مثل یک جسم خارجی در این پیکر به سر بردیم، فقط فیزیکی در جامعه زندگی کردیم و از لحاظ روانی، عاطفی و شعوری، بده بستانی با محیط پیرامون مون نداشتیم. اگر همین الان در ورزشگاه امام علی رو ببندند و نگذارند هیچ بازی فوتبالی در آن انجام بشود چه اتفاقی میافتد؟ مگر نه اینکه از سوی تماشاگرها، بازیگران و مربیها و سرپرستها، مسئولین شهری و فدراسیون فوتبال غوغا بر پا میشود؟ مگر نه این که تا مشکل را برطرف نکنند دست نمیکشند؟ حالا شما به من بگویید چه کسی در این شهر خبردار شد که تنها سالن اجرای تئاتر در سیرجان به دلیل تعمیرات حدود 10 ماه است که تعطیل است و چندین گروه تئاتر در انتظار بازگشایی آن هستند تا اجرایشان را شروع کنند؟ برای این که فوتبال از نظر اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و روانی با جامعه در ارتباط است. هر پدیدهی اجتماعی اثر خودش را روی فوتبال میگذارد و فوتبال هم به سهم خودش در ایجاد اتفاقات اجتماعی مؤثر است. الآن مسئله حقوق زنان یه مسئله اجتماعی ست که محل بروز دعوایش شده فوتبال. سیر انحطاط یا تعالی یک جامعه را از روی فوتبالش میشود تشخیص داد. ولی تئاتری که ادعای فرهنگسازی و ارتباط تنگاتنگ با جامعهاش را دارد از این توجه محروم است. به همین تعطیلی سالن چه کسی اعتراض کرد؟ اصلاً برای احدی اهمیتی داشت؟ نه مردم، نه مطبوعات، نه خود جامعهی تئاتری، نه افراد به ظاهر مسئول، هیچ یک ککشان هم نگزید. انگار که اصلاً تئاتری وجود نداشته! گناه مردم و جامعه نیست، قصور و تقصیر از جانب خود ما تئاتریهاست. ارتباط ارگانیک ما با جامعه قطع شده و دیگر عضوی از اندام جامعه نیستیم. ما در هیچ یک از حوادث اجتماعی از مناسبات اقتصادی و سیاسی گرفته تا بحث اقلیت و مسائل زنان، نه از جامعه سفارشی گرفتیم و نه باری از شانه مردم برداشتیم، نه راهی نشانشان دادیم، نه دستکم دردشان را فریاد کردیم. بده بستان ما با جامعه به صفر رسیده. در حالی که تئاتر در ذات خود باید روی جامعه اثر بگذارد و از آن اثر بگیرد.
ـ علت این قطع ارتباط تئاتر با جامعه رو چی می دونین؟
ما نمیدانیم کارکرد تئاتر چیست و ما چرا تئاتر کار میکنیم؟ انگیزشها و انگیزهها، خواست و اهداف ما با جامعه مون نسبتی ندارد، نه با مشکلات و خواستهای بهحق مردم همراهی میکنیم نه با باورهای غلط و رفتار نادرست آنها مقابله میکنیم. به همین دلیل است که تعامل و تأثیرپذیری متقابل تئاتر و جامعه قطع شده. به عنوان مثال ما در شهری هستیم که سیطره صنعت و معدن در تمام ابعادش مشخص است، شهری که پسته در آن یک عامل مهم اقتصادی و طبقاتی بوده و هست، شهری که مسئلهی مواد مخدر در آن ریشه داشته و دارد، شهری که با خشکسالی دست و پنجه نرم میکند، شهری که تاریخ پر فراز و نشیبی داشته، شهری که زمانی مهد گور آسیایی بوده و شکارچیان همشهری منقرضشان کردند و ... حتی یک تئاتر در سیرجان به روی صحنه نرفته که به یکی این مسائل پرداخته باشد. به کارگران معدن، به چتربازها، به کشاورزان، ما به همه مسائل جامعه بیتفاوتیم، چرا جامعه باید نسبت به تئاتر حساس باشد؟ چرا مردم باید به دیدن تئاترهای ما بیایند و به تعطیلی جریان تئاتر معترض شوند؟
ـ می شه گفت هنرمند ما بدون تحلیل موقعیت جغرافیایی و تاریخی و جامعهشناسی و بدون ایدئولوژی دست به تولید یک اثر میزند؟
ـ از نظر من «تحلیل» کلمهی بزرگیه، هنرمند بومی ما به کلی بر این مسائل کوره! و نمیبینه. انگار که ما در خوابیم، در حالی که اطرافمون پر از اتفاقات مهمه. وقتی ما به مسائل مردم و جامعه نمیپردازیم، چرا انتظار داریم که مردم بیان و پول بدن و هذیانهای ما رو ببینن و تازه لذت هم ببرن؟ چرا شکایت میکنیم که مردم اخیراً از فرهنگ حمایت نمی کنن؟ این کابوسهای انفرادی، این کپیهای سطحی از نمایشهای پایتخت، این دغدغههای نازل، این کمدیهای مبتذل نمی تونه مردم رو به تماشای تئاتر تشویق کنه. ولی در این سالها، به محض این که ما کمی به دغدغههای مردم پرداختیم و از نظر کیفی به شعور مخاطب احترام گذاشتیم، هجوم مردم به سالن تئاتر رو شاهد بودیم.
ـ با توجه به اینکه کمبود نویسندهی فعال داریم و متنِ اکثر تئاترها بازنویسی نمایشنامههای خارجی هست، گاها میبینیم کاری که باید روح کارگردان در اون جریان داشته باشد و پشت تولید اون یک هدفی وجود داشته باشد، در حد یک «دیالوگ خوانی» نزول پیدا کرده. نظر شما چیه؟
ـ ایراد رو در نبود نویسندهی فعال نمیدونم! در همین تئاتر ایران بزرگانی مثل حمید سمندریان، هرگز دست به نوشتن نزدند اما کارگردانیِ خوب انجام دادن. نمایشنامههای خوب دنیا هرگز نمیمیرند و در گذر زمان میتونن با هر جامعهای در هر جای دنیا ارتباط برقرار کنند. کاری که کارگردانها باید بکنند اینه که تشخیص بدن در حال حاضر، ایران امروز به کدام نمایشنامه از کدام نویسنده نیاز دارد و آن رو به روی صحنه ببرند. باید نمایشنامه رو بشناسند و به عنوان مؤلف دوم با انتخاب درست نمایشنامه در مقطع زمانی درست و با انتخاب سبک مناسب و خلاق اجرا، دست به تولید اثر بزنند؛ بنابراین اگر ما نمایشنامهای انتخاب کنیم متناسب با وضعیت فعلی جامعه، ولو که نمایشنامهای خارجی باشه، مرتکب کار بدی نشدهایم؛ اما مشکل اینجاست که ما به اندازه کافی نمایشنامه نمیخونیم، با آثار مهم دنیا و نمایشنامههای مؤثر قدیم و جدید آشنایی نداریم، پس نمیتونیم انتخاب درستی هم داشته باشیم. اولین نمایشنامهای که فرمش رو بپسندیم یا تعداد کاراکترهاش با بازیگران ما هم خوانی داشته باشد یا تصور کنیم که کمدی پر فروشی ست، دور هم جمع میشویم و شروع به کار میکنیم، حتی بدون یک ایده اجرایی نو و بدون توجه به ضروریات تمرینی و تحلیلی. گاهی تئاتری را در شهر دیگه ای میبینیم و میپسندیم و تصمیم میگیریم همان را عیناً اینجا اجرا کنیم، بدون اینکه هیچکدام از پتانسیلهای آن گروه حرفهای را داشته باشیم و بدون توجه به این که مخاطب سیرجانی چقدر با این کار ارتباط برقرار میکند. گاهی هنوز از شکست قبلی فارغ نشدهایم، دست به کار تئاتر بعدی میشویم. هنرمند باید ابتدا چشمش را به روی مسائل جامعه باز کند و در وهلهی بعد، در یک «سکوت و تعمق» در مسئله، به انتخاب یا نگارش نمایشنامه مناسب دست بزند. خط تولید تئاتر، با خط تولید انبوه کارگاههای خیاطی فرق میکند. اینجا نقش خرد تحلیلگر هنرمند از هر چیزی مهمتر است.
ـ چندی قبل قرار بر این بود که انجمن نمایش اجازهی اجرای هر تئاتری را به گروهها ندهد و هر تئاتری قبل از اجرا توسط گروهی منتخب به تأیید برسد. این اتفاق فقط چند بار افتاد و شاهد این هستیم که افراد بسیار کم تجربه در زمینهی کارگردانی و بازیگری، بدون شناخت و با یک جمع دوستانه، کاری را روی صحنه میبرند که شاید تنها نتیجهاش بیاعتمادی تماشاگر به تئاتر باشد. واقعاً قرار نیست فیلتری برای روی صحنه نرفتن هر اجرایی ایجاد شود؟
حقیقتاً برای این مشکل، یعنی بر صحنه رفتن آثار بدون کیفیت، هنوز راه کار قانونی روشنی در کشور وجود ندارد. البته در تعریف شورای نظارت بر نمایش آمده که وظیفه ارزشیابی هم بر عهده این شورا است و شورا میتواند مانع اجرای آثاری شود که سلیقه هنری مخاطب را تنزل میدهد؛ اما معمولاً این ارزشیابیها دقیق و مؤثر نیست؛ شاید برای پرهیز از بروز تنش بین گروهها و شورای نظارت و ارشاد، یا به دلیل بعضی مصلحتاندیشیها. به هر حال ما یک جامعهی تئاتری کوچک هستیم که همه همدیگر رو میشناسند و گاهی گروهها از رودربایستی موجود، سوءاستفاده میکنند. از طرفی گروهها معتقدند که کسانی که باید جلوی این معضل رو بگیرند، خودشون هم جایگاه علمی و هنری والا و صلاحیت تشخیص کار مبتذل از اثر فاخر رو ندارند. البته امکانات سختافزاری هم به انجمن نمایش اجازه تفکیک مکانی اجراها را نمیدهد. همین یک سالن تئاتر هست که هر اجرایی باید همین جا روی صحنه برود. تازگیها البته پلاتوی کوچک شهرداری هم اضافه شده که نه کافی است و نه هنوز کاملاً مجهز شده. این معضل خاص سیرجان منحصر به تئاتر هم نیست. تماشاگر در همان سینمایی که فیلمهای مبتذل اکران میشود، باید آثار شاخص سینما را هم ببیند. یک نگارخانه داریم که یک روز میزبان فلان هنرمند بزرگ تجسمی است و فردا نمایشگاه آثار کپی شدهی هنرجوهای بهمانی در آن برگزار میشود. شاید اگر مکانهای متنوعی برای اجرا داشتیم، میشد تئاترهای عامهپسند را در محلی متفاوت از آثار جدی هنری اجرا کرد و تکلیف مردم هم مشخصتر میشد تا بر اساس سلیقهشان اثر مورد پسندشان را ببینند.
ـ با توجه به اینکه اکثریت مخاطبین تئاتر مخاطب عام هستند، چگونه میشود پیام یک تئاتر را منتقل کرد که برای مخاطبی که با فرم و تکنیکهای تئاتر و لایههای عمیق متن بیگانه است قابل فهم باشد؟
ـ این دغدغهی همیشگی هنرمند تئاتر است که چگونه روی این لبه تیغ راه برود تا از یک طرف بدون این که به دام ابتذال و عوامگرایی بیفتد، ارتباطش را با مردم حفظ کند و از طرفی هم به خود و ایدههای خلاق هنری ش وفادار باشد. گو این که برخی تئاتر را هنری نخبهگرا میدانند که پیشرو و جلودار جامعه است. از آن دیدگاه عوام اگر با تئاتر هنری ارتباط برقرار نمیکنند میتوانند بنشینند پای تلویزیون، یا به تماشای نمایشهایی بروند که به «تئاتر آزاد» معروفند. گاهی نمایش میخواهد با یک حلقهی صد نفره ارتباط بگیرد، ولی با این صد نفر گفتوگوی عمیقی داشته باشد که با عموم مردم میسر نیست. ولی برخی گفتوگوی آسانتری با مخاطب انبوه را ترجیح میدهند.
ـ مخاطب خاص برای تئاتر مهم تره یا مخاطب عام؟
ـ علت اینکه امروز تئاتر در سیرجان به نسبت شهرستانهای اطراف رونق کمیتی دارد همین است که در دهه 80، هنرمندان از خود پرسیدند که تا کی باید برای صندلیهای خالی اجرا کنیم؟! خود من در سال 79 در سیرجان، نمایشنامهای از ساموئل بکت کار کردم! جامعه تئاتر کمکم به این نتیجه رسید که بهتر است از برج عاجش پایین بیاید و آسانتر حرف بزند، در عوض سالن پر از تماشاگر باشد. پس شروع کردیم به انتخاب یا نوشتن متنهایی که نه آنقدر مبتذل باشد که دیگر نشود اسم هنر روی آن گذاشت و نه آنقدر غامض باشد که تماشاگر را فراری دهد. این مسیر ادامه پیدا کرد تا جایی که در دهه 90 دیگر میشد گفت چرخ تئاتر روغن خورده و مردم به تئاتر اعتماد پیدا کرده بودند، حالا میشد دست به کارهای جدیتری زد و عیار مخاطب را سنجید. میشد در حضور یک تئاتر بدنهی پر تماشاگر، به تجربیاتی اندیشید که سلیقه هنری و سطح مکالمه بالاتری را برای مخاطبش تعریف میکند؛ اما متأسفانه این تجربیات خیلی انگشتشمار بودند و از طرفی تئاتر مردمپسندتر هم به دلیل تسامح و فقدان تخصص کارگزارانش، به تدریج طوری افت کرد که از سمت دیگر بام افتاد و حالا خود مردم، منتقد ابتذال مشهود روی صحنهها شده بودند. این بدنامی دارد کمکم دامن همه جامعه تئاتر را میگیرد و خشک و تر را با هم میسوزاند. شاید وقتش رسیده که هنرمندان تئاتر لحظهای دست از کار کردن بکشند و به راه پشت سر و هدف پیش رو فکر کنند. ببینند کجای راه را اشتباه آمدهاند، برگردند و اصلاحش کنند. تئاتر، هم به مخاطب نیاز دارد، هم باید به هویت هنری خودش وفادار باشد. نه میشود یکسره به مردم پشت کرد و کارهای لابراتواری انجام داد، نه درست است که هنرمند در این فرصت یگانهی زندگی، اندیشه و خلاقیت خود را قربانی عامهپسندی و همه فهمی کند. تاریخ هنر را افراد سنت شکنی نوشتند که متهورانه دست به تجربه زدند و از مقابله با سلیقه رایج نترسیدند.
ـ تئاتر سیرجان با رویکرد تئاتر جشنوارهای فعالیت میکند یا تئاتر مردمی؟
ـ تا دهه هشتاد، تنها عامل رونق تئاتر، جشنواره بود که فصلی بود و دور از مردم.
تئاتر جشنوارهای، جریان عمومی و واقعی تئاتر نیست و از هویت تئاتر فاصله دارد. چون ارتباط بین تئاتر و جامعه در جشنواره به صفر میرسد و فقط تعدادی هنرمند برای تعدادی هنرمند دیگر اجرا میکنند، یک حلقهی بسته است؛ اما به مرور با تضعیف عامدانه جشنواره از سوی جامعه تئاتر و استقبال فزاینده مردم از تئاترها، با کمک مطبوعات و بعضی نهادهای اقتصادی که تفکر فرهنگی داشتند، تئاتر به سمت اجراهای عمومی گرایش پیدا کرد و الآن دیگر حضور در جشنواره برای هنرمندان چندان اهمیتی ندارد.
ـ تا چه حد تئاتر سیرجان به سراغ متنهای اورجینال و کمتر تجربه شده رفته؟ تا چه حد پا به ناشناختهها گذاشتیم؟
ـ لزوماً نمایشنامه نیست که میتواند ما را به فضاهای ناشناخته ببرد. شاید بیشترین تئاتری که در دنیا اجرا شده، «هملت» باشد، اما هنوز هم نگاههای تازهای به این نمایشنامه میشود و با رویکردهای جدید ارتباطش را با مخاطب و با زمانه حفظ کرده است.
ـ خب این نگاه متفاوت به نمایشنامه را در تئاتر سیرجان داریم؟
ـ نگاه متفاوت؟ تو بگو چند نفر را داریم که هملت را خوانده باشند؟؟!! (با خنده). در سیرجان دو دوره متوالی کارگاه نمایشنامهنویسی برگزار کردیم با حضور دکتر سعید اسدی، یکی از استادان برتر کشور، دبیر جشنواره فجر، مسئول تئاتر بینالملل و رئیس تئاتر شهر تهران؛ اما بعضی از دوستانی که در اون کارگاه حاضر شدند هنوز الفبای نمایشنامهنویسی رو نمی دونستند، حتی چند تا نمایشنامه نخونده بودن! نتیجه این شد که چون از برقراری ارتباط با استاد عاجز بودند، بعد از دو جلسه، غالباً کلاسها رو ادامه ندادند و کارگاههایی که با هزینه و سختی بسیار برگزار شده بود، به فرصتی از دست رفته تبدیل شد.
ـ باهمه ی این حرفهایی که از حال امروز تئاتر گفته شد، آیندهی تئاتر سیرجان رو چطوری میبینید؟
متأسفانه کمیت تولید بر کیفیت اجراها غالب شده. تئاتر امروز سیرجان فقط در آمار و ارقام خوب است، نه در حقیقت ارتباط با مخاطب یا ایفای نقش کلیدی خود در جامعه. شهری که حتی یک سالن تئاتر مجهز ندارد، حدود پنجاه کارگردان تئاتر دارد، این یعنی بیماری! تئاتر سیرجان حالش خوب نیست، به بیماری کمیت وحشتناک و کیفیت نازل دچار شده است! با این وضعیت چه انتظاری میشود داشت؟
ـ حرف پایانی؟
هنر و خلاقیت به کسی وحی نمیشود. هیچ کسی با معجزه هنرمند نمیشود. این راه مرارت و ریاضت میطلبد، مطالعه میخواهد، تجربه عالمانه میخواهد. تئاتر تفنن و سرگرمی نیست، بلکه یک سبک زندگی است و اقتضائات خودش را دارد. تئاتر نقشهی راه زندگی بازیگر، نویسنده یا کارگردانش را تعیین میکند، از تغذیه بگیرید تا مطالعه، برنامهریزی و نظم و تعهد. متأسفانه ما تئاتریهای این روزگار، نه تنها از تئاتر چیزی نمیدانیم، بلکه هیچ چیز دیگه ای هم نمیدانیم! نه موسیقی خوب را میشناسیم، نه از معماری چیزی میفهمیم، نه با نقاشی آشنایی داریم، نه فلسفه میدانیم، نه شعر و رمان میخوانیم. وقتی ورودی مغز ما مبتذل باشد، انتظار نداشته باشیم خروجی قابل اعتنایی داشته باشد.
مصاحبه از معین نقیب