در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش "خرده نان" به کارگردانی کوروش سلیمانی

ریزنمایی های غیر معمول یا بی تفاوتی تا به کجا

رضا آشفته- نمایش "خرده نان" نوشتۀ لویی کالافرت و به کارگردانی کوروش سلیمانی در پنجمین روز از سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر در تالار سایه از مجموعه تئاترشهر به روی صحنه رفت. نمایشی مینی مالیستی و طنز که می خواهد در چهارچوب یک زندگی ساده نسبت به بی تفاوتی ها کنش مند باشد.

"خرده نان" نمایش مینی مالیستی و طنز است که می خواهد در چهارچوب یک زندگی ساده نسبت به بی تفاوتی ها کنش مند باشد.

این نمایش، ساده و بی شیله پیله برگزار می شود و درواقع اشاره مستقیمی می کند به یک زندگی که در آن یک زوج همواره آهسته رفته و آمده اند که گربه شاخ شان نزند! آدمهایی که در سکوت و انزوا زندگی شان را سر کرده اند و هنوز هم با بودن تلاطماتی در نزدیکی خانه یشان، همچنان هراس دارند از اینکه ماجراجویی کنند.

نمایش با یک شام دو نفره آغاز می شود... مرد که پر خوری کرده و زن که دارد نق می زند زیاد نخور چون معده درد داری... و مرد که از غذای خوشمزه می گوید و اینکه نمی توانسته خودش را در برابر این غذا مهار کند... زن حالا باید دوربر مرد را تمیز کند چون خرده نانش همه جا ریخته شده و در این رفت و روب این دو بحث های کوچکی می­کنند و مرد که از روزنامه به جهان حوادث نظر می اندازد... و بعد بحث خانوادگی که این دو درباره زندگی برادر زن می گویند...

آنها انگار در این شب به یادآوری همۀ خاطرات می پردازند که در چه مسیری قرار گرفته که به اینجا رسیده اند. یک زندگی بی سر و صدا!

مرد می توانسته موزیسین موفق باشد و در پیانونوازی استعداد داشته و می توانسته با کسب مهارت در سطح حرفه ای نیز خودی نشان دهد اما این بازی در جایی ناتمام مانده و شاید هم به گفتۀ مرد، دیگر این کتاب ورق خورده و تمام شده است. تداعی این لحظات با یک برگ نُت است که مرد را وامی دارد انبوه روزنامه های نگهداری شده را کنار بزند و بر آن نیمکت پشت پیانو بنشیند و حالا در نبودن پیانو نت نوازی کند و درواقع نت خوانی کند و زن هم به یاد آن روزگار چرخ و تابی به بدن بدهد... 

در لابلای این یادآوری ها، پشت در بسته خانه یشان دارد اتفاقاتی می افتد که همه را از سر کنجکاوی از چشمی دَر دنبال می کنند. یک خانواده که تازه آمده اند و هنوز برای اهالی ساختمان ناشناس هستند اما دو مرد باهیکل پشت درشان هستند، بگو مگو دارند، سپس زنگ می زنند، زنگها شتاب می گیرد و در نهایت با عربده تهدید می کنند که در را می شکنند و در نهایت هم با قلچماقی در شکسته می شود... و بعد از شکستن بعضی چیزها و شلیک گلوله...

مرد می خواهد خلاف آمد زندگی اش حرکت کند، می خواهد از این حالت بی تفاوتی در گذرد اما زن همیشه سد بوده و الان هم نمی گذارد. مرد عصبانی است که یک عمر چنین بی تفاوت بوده اند و حالا هم نسبت به دیگران بی تفاوتی شان را نشان داده اند.

این وضعیت که در آن همانند نام نمایش که "خرده نان" هست، به چیزهای کوچک، پیش پا افتاده، مصرفی و زود گذر اشاره می شود... ما را متوجه و متمرکز بر اهمیت این جزییات و پیش پاافتادگی­ها می گرداند. برای همین اصل و اساسی هم اگر هست، در پس همین هاست. به همین روال، همه چیز جزیی و موجز می شود و در غایت یک جریان مینی مالیستی پیش برندۀ کلیت اجراست. نمایشنامه هم مینی مالیستی است چون پایانش باز هست و با طرح پرسش و بی آنکه دقیقا بگوید در بیرون از این خانه و روابط عادی و معمولی چه می گذرد، پایان را به ذهن مخاطبان وامی گذارد که دربارۀ این دیده ها و شنیده ها پایان بندی کنند.

در این نمایش بازی ها مهم می شوند و هر دو بازیگر هم بر این اهمیت دامن می زنند. رضا بهبودی در نقش مرد و آناهیتا اقبال نژاد در نقش زن بازی می کنند و هر دو از استخوان خُرده کرده های تئاترند که حالا در "خُرده نان" خیلی مینیاتوری و مینی مالیستی بازی می کنند. در این شیوه صدا و حرکت به پایین ترین حالت ممکن ارائه می رسد. همان طور که یک زن و مرد پا به سن گذاشته، می خواهند همه چیز در سکوت و آرامش برگزار شد؛ این دو هم در پرهیز از هیجان و هیاهو دارند روزگارشان را سپری می کنند. بنابراین سکوت ها، مکث ها، کُند رفتاری ها، و آرام گپ زدن ها پایۀ بازی در این دو نقش و موقعیت پیش رویشان شده است. زن هنوز شیطنت هایی دارد و با سیخ کاموابافی سُقُلمه هایش را به مرد می زند و مرد اما در برابر بی تفاوتی و یک عمر ترس و بی جُربزگی های رایج دارد کنش مند می شود و این روال بازی را به عصبانیت های کوچک و مقطعی پیش می برد و یک طوری دارد از روال عادی زندگی بیرون می آید و شاید برای همسرش دارد آشنایی زدایی می کند. به هر حال این زوج در برخورد و رودررویی با هم است که تصمیم بزرگی برای این زندگی و پیوست به همدیگر گرفته اند چنانچه مرد دیگر با حسرت به ترک کردن موسیقی نمی نگرد اما دلش می خواهد کمی هم به جهان بیرون از خودش هم فکر کند... چنانچه نداشتن بچه را باید با آوردن یک توله سگ پُر کند؛ هر چند زن با این هم مخالف است و دل مرد را می شکند و او با پاره کرده بریدۀ روزنامه از این تصمیم هم می گذرد.

رضا بهبودی خیلی ریزنمایی را رعایت می کند چنانچه آروغ و اشاره به درد معده با انگشت، نمونه هایی از این بازی است. او سوختن زبان در زمان نوشیدن قهوه را هم با همین جزیی نگری می افزاید به آن کنجکاوی چشمی دَر که شتابی در اتفاق افتادن یک رویداد دارد و شاید شتاب دارد که کنش مند باشد اما زن نمی گذارد... آناهیتا اقبال نژاد هم همان نقش سد و مانع بزرگ را با گیر دادن ها و نق زدنهای پیوسته بازی می کند. در حالت و فیگورها و چهره پردازی (ماریا حاجیان) این مسن شدن و رو به پیری رفتن و از دست دادن فرصت ها به درستی مشهود است.

شاید با حذف بسیاری از چیزها که در صحنه و چیدمانش هنوز مشاهده می شود؛ می شد این حضور بازیگران را با کارایی و القاگری بیشتر سمت و سو داد. آنها و یک میز و صندلی و بعد هم در و چشمی اش همۀ عناصر دیداری و کاربردی در جریان بازی هستند. به هر حال کورش سلیمانی هم دارد در حوزۀ طنز و کمدی خود را می آزماید و فهم درستش از این ماجرا حتما در آثار بعدی اش برجسته تر خواهد شد چون زیر و بم کار دارد دستش می آید.

رضا آشفته

عضو کارگروه نقد سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر




نظرات کاربران