در حال بارگذاری ...

زنگ‌‌ها به صدا درآمده است: تئاتر تجاری بله یا خیر!؟

مهرداد رایانی مخصوص- وقتی علاقه‌مند هستیم تا سیستمِ کاپیتالیسمی (سرمایه‌داری) را برچینیم، بلافاصله رویکردِ ضد کاپیتالیسمی (سرمایه‌داری) نمود پیدا می‌کند که در دل خود مروجِِ یکی از سیستم‌های حاکمیتی است: کمونیسم، سوسیالیسم، فاشیسم، اکوفیمیسم و... وقتی یک نظامی طرد می‌شود، بلافاصله سوال این است که کدام طریق دیگر بهتر است؟ فرق است مابین تئاتر تجاری و تئاتر بورژوایی؛ اما بپذیریم در این مجال با یک عینک دیده شوند.

وقتی علاقه‌مند هستیم تا سیستمِ کاپیتالیسمی (سرمایه‌داری) را برچینیم، بلافاصله رویکردِ ضد کاپیتالیسمی (سرمایه‌داری) نمود پیدا می‌کند که در دل خود مروجِِ یکی از سیستم‌های حاکمیتی است: کمونیسم، سوسیالیسم، فاشیسم، اکوفیمیسم و... وقتی یک نظامی طرد می‌شود، بلافاصله سوال این است که کدام طریق دیگر بهتر است؟ فرق است مابین تئاتر تجاری و تئاتر بورژوایی؛ اما بپذیریم در این مجال با یک عینک دیده شوند.

وضعیت تولید تئاتر در امروز و دیروز چه بوده است؟ سال‌های دور تئاتر ایران با حمایت 100% دولت پیش می‌رفت و رقابت و نگره‌ی سرمایه‌دارانه در آن قالب نبود؛ یعنی هر نمایشی که قرار بود به روی صحنه برود، تمام هزینه‌های تولیدش (دکور، لباس، دستمزدها و...) پرداخت می‌شد و گروه به گیشه کاری نداشت. یادم می‌آید که حتی قرارداد تیپ؛ یعنی کف و سقف دستمزدها نیز در حوزه‌‌های مختلف معلوم بود و دولت مطابق آن عمل می‌کرد. البته بگذریم از موارد استثنا و خاص و یا شرایطِ ویژه و متفاوت در شهرستان‌ها. آنچه در همان سال‌ها به وفور شنیده می‌شد "کمبودِ" فرصت‌های محدود برای اجرا (کمبود تالار) و نبود امکانات کافی، بودجه و... بود. تئاترشهر با تمامِ تلاشی که مسئولانش می‌کردند، نهایت "سالی" 50 نمایش را پذیرا بود و هم اکنون در تئاتر تهران، "شبی" 100 نمایش (تقریبی) اجرا می‌شود! کافی است که نشریه‌های مختلف را ورق بزنیم و ببینیم که در گذشته چه رخ داده است. 10 سال قبل تاکنون، شماری از تئاترپیشگان و افرادِ مرتبط و علاقه‌مند به این فکر افتادند که باید از دانش، لیسانس، کارشناسی‌ارشد و از همه مهمتر علاقه‌مندی‌شان بهره ببرند و تئاتر کار کنند و ارتزاق هم نمایند و ارتزاق، فعل حرامی نیست؛ اگرچه حدود 25 سال پیش با به کار بردن این واژه در تئاتر، حکم انفصال از تئاترت صادر می‌شد که: "می‌خواهی هنرت را بفروشی!" حالا تئاتر خصوصی برآمده از سیستم خصوصی سازی و نظام سرمایه‌داری آمده و شوخی هم ندارد؛ زیرا با پول و سرمایه‌‌ی عده‌ای بنا شده است. پر واضح است که ملاکِ نظامِ سرمایه‌داری، منفعت شخصی و فردی است که البته می‌توان این منفعت‌ را در جمع و با یک هم‌گرایی هم شکل داد؛ اما مالکیت خصوصی و تولید و عرضه‌ی کالا مهمترین رکن در این رویکرد است. بانیان این حوزه در حوزه‌ی تئاتر و هنر هم تمایل دارند تا به سببِ همان منفعتِ فردی، هنر را هم مثل کالا بفروشند و شوخی هم ندارند؛ هیچ مماشاتی هم در کار نیست و رنگِ اسکناس برایشان از هر چیز دیگری رنگین‌تر است و اگر بانیان این حرکت، سرمایه‌شان را در خطر ببیند، دم‌شان را می‌گذارند روی کول‌شان و می‌روند. دلیلی هم برای انفاق و... هم نمی‌بینند؛ چون منفعت شخصی برایشان اصل اول است. شاید لفظ خوبی نباشد؛ اما بهترین کلمه برای انتقال بحث است: کاسب‌اند در یک کلام. سینما همین روال را گذراند و به همین اعتبار و برخی نکات دیگر، کم‌کم وجه صنعت را هم به خود وارد کرد. هنرمندان باید با چنین سرمایه‌دارانی کار کنند و حقیقت الان داریم کار می‌کنیم.

حال ما می‌خواهیم کدام سمت را انتخاب کنیم؟ بر‌گردیم به همان دوران گذشته و چه بسا عقب‌تر و یا همین شرایط را ادامه دهیم؟ یادمان باشد که امروز، تعدادمان زیادتر شده و نیز دولت دیگر آن حمایت‌ها را انجام نمی‌دهد و شماری نیز به شکل کامل و حرفه‌ای و شغلی به این تئاتر وابسته شده‌اند. خودمان را هم گول نزنیم که اگر از دولت بخواهیم تا یارانه‌ی این همه تولید (اجرای 100 نمایش در تهران – شهرستان‌ها پیش‌کش) را بدهد، اتفاقی بسامان رخ می‌دهد. دولت اگر می‌خواست یا می‌توانست یا... در طول این همه سال که همه‌ی تئاتری‌ها و در راس آن خانه‌ی تئاتر و اعضای هیات مدیره‌هایش تقاضا کردند، شکایت کردند، ابراز ناراحتی کردند و... تقاضاها را محقق می‌کرد. جالب است بداینم که بعد از گذشت 6 ماه از سال 1397، مبلع یارانه‌ی دولتی، ویژه‌ی سالِ جاری، مطابق اعلام مدیرکل هنرهای نمایشی حدود 2 میلیارد تومان بوده است! بنابراین باید واقع‌بین بود. دقت کنید کنید 2 میلیارد تومان برای 6 ماه! این یعنی بودجه‌ی اداره‌کل هنرهای نمایشی به اندازه‌ی تولید یکی از نمایش‌های کنونی تئاتر تجاری؛ همچون کنسرت/نمایش سی، می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد، الیور توئیست و... نیست! بله واقعیت تلخ است. ما داریم درباره‌ی هواپیمایی حرف می‌زنیم که 3 کلاس دارد: عادی، بیزنس و فرست. متاسفانه یا خوشبختانه، صرف‌نظر از اینکه ما خوشمان بیاید یا بدمان، این روال در کل نظام کشور دیده می‌شود. ببنید قطارها، انواع ماشین‌های سواری بین‌شهری، انواع اتوبوس‌های کرایه، انواع رستوران‌های بالا و پایین شهر، انواع خانه‌های کرایه‌ای در محله‌های مختلف و... را. حتی امروزه بستنی‌های مختلف و رب گوجه فرنگی با قیمت‌های مختلف هم به بازار آمده است. بله و متاسفم که این را می‌گویم: زندگی در ایران تابع همین فرایند سرمایه‌داری شده است و هر چقدر "پول" بدهیم، آش می‌خوریم! خیلی از کشورهای دیگر هم این گونه هستند و برخی دیگر هم نیستند. کافی است قیاس کنیم و ببینیم که کدام درخشان‌تر جلو می‌‍روند. نظام حاکمیتی به سمت سرمایه‌داری حرکت کرده و البته هنوز شکل یافته و نظام‌مند و همراه با قوانین و... نیست. پر واضح است که اینجا ایران است و با مقتضیات خودش. اینجا برادوی یا لتزر اسکور یا کاون گاردن لندن نیست. اینجا ایران است و همه چیزش باید متناسب با خودش سنجیده و وضع شود و البته رصدِ تجربه‌های دیگران بسیار موثر است. تردیدی نیست که تئاتر جزیی وابسته به نظامِ حاکم و جاری و ساری موجود است.

سوی دیگر ماجرا موجودیت‌های تئاتر کشورمان در مناسباتِ اجرایی است. می‌توان بر اساسِِ نحوه‌ی رابطه‌ی تماشاخانه با گروه‌های تئاتری، این روزهای تئاتر ایران را به 3 دسته تقسیم کرد:

  1. نمایش‌هایی که در تئاترهای دولتی اجرا می‌شوند و عمومن هنرمندان در این نوع تالارها در حدود یک پنجم از هزینه‌ی کل تولید را تحتِ عنوانِ بودجه‌ی حمایتی از دولت دریافت می‌کنند و پول سالن را بر مبنای 10 تا 20% گیشه می‌پردازند؛ البته بگذریم از نمایش‌هایی مثل اعتراف (شهاب حسینی) که به نوعی تئاتر تجاری هستند و درصدشان به گونه‌ای دیگر است. تئاتر شهر، تالارهای حوزه‌ی هنری، سنگلج و... را می‌توان به عنوان نمونه نام برد؛
  2. نمایش‌هایی که در تئاترهای شبه دولتی  (نیمه دولتی و نیمه خصوصی)  اجرا می‌شوند و عمومن هنرمندان در این نوع تالارها هیچ نوع حمایتی دریافت نمی‌کنند و حدود 10 تا 30% از فروش گیشه خود را به تالار می‌پردازند. می‌توان از تالار وحدت، حافظ، ایرانشهر، مولوی و... در این زمینه نام برد. هنرمندان گاه و در مواردی از حمایت جزیی دولت نیز بهره‌مند می‌شوند؛
  3. نمایش‌هایی که در تئاترهای خصوصی اجرا می‌شوند و عمومن هنرمندان در این نوع تالارها باید کرایه تالار را بدونِ در نظر گرفتنِ فروش بپردازند. گاه این پرداخت‌ها پیش از شروع اجرا محقق می‌شود و گروه مقروض پیش می‌رود. گاه و در مواردی هنرمندان از حمایت جزیی دولت نیز بهره‌مند می‌شوند. تئاترهای خصوصی شهرزاد، عمارت نوفل‌لشاتو و... از همین نوع هستند.

یک نگاه ساده و بدونِ پیش داوری نشان می‌دهد که هر 3 شکل به نوعی به فروش گیشه وابسته هستند و تماشاگر و دست به جیب شدنش مورد توجه‌ گروه. یعنی دربست به سمتِ تئاتر تجاری در حرکت هستیم. متاسفانه در هر 3 شکل و به ویژه حالت سوم، تماشاخانه چندان توجهی به فروش گیشه ندارد. با چنین تقسیم‌بندی سه گانه‌ای صورت مساله را با یک نتیجه‌گیری چندگانه ساده می‌کنیم:

  1. تئاتر سرمایه‌داری را به طور کلی حذف کنیم و تلاش نماییم تا دولت را راضی نماییم که به نیازهای تئاترپیشگان، مبنی بر کار و تولید و برآوردِ هزینه‌های آن توجه و اقدام اساسی کند (البته باید یک فکر اساسی هم برای واژه‌ی "حذف" [حذف تئاتر تجاری] با تمام ادعایی که امروز برای گفتمان دموکراتیک داریم، یافت)؛
  2. تئاتر تجاری و بورژوایی را در کنار دیگر گونه‌های رایج بپذیریم و تلاش کنیم در برابر آن به توانمندی‌های دیگر گونه‌هایمان بیفزاییم و آن‌ها را در رقابت با تئاتر بورژوایی و تجاری صاحبِ ویژگی برتر تکنیکی، محتوایی، زیبایی‌شناسانه و... کنیم تا جذبِ مخاطب از دست نرود؛
  3. آیا شکل سومی وجود دارد؟ یعنی نمی‌شود تئاتر سرمایه‌داری را داشت و به پول نیندیشید و یا نگاه دولتی را داشت؛ اما جیره‌بندی و نوبت‌دهی و... نداشت. گمانم شتر سواری دولا دولا نمی‌شود. نمی‌شود از سرمایه‌گذار شخصی، توقع انفاق داشت و یا او را با معیارهای غیر سرمایه‌داری وارد گود کرد. اگر این نوع تئاتر هست باید تفکر و نظامِ منفعت شخصی آن را هم که پیشتر ذکر شد، پذیرفت؛
  4. تردیدی نیست برای هر نوع تئاتر و هر نوع سیستمی، نیازمند تعریف هستیم و مجموعه‌ای از قوانین. تئاتر امروز ما ضعفِ قانون دارد و برای همین قرائت‌ها (بخوانید توقعات) متفاوت است. نارضایتی‌ها، نتیجه‌ی نبود قانون و یا به روز نشدن قوانین است؛ قوانینی شفاف و کمتر تفسیرپذیر و قابل دسترس. راه دور نرویم. سینمای ایران، اول با حمایت 100% دولت همراه بود و بعدتر سینمای مستقل شکل گرفت و بدون حمایت‌های مرسومِ دولتی پیش رفت و می‌رود و انواع تولیدات (خوب و بد، اندیشمندانه و کم اندیشه، کمدی و تراژدی، خنده‌دار و گریه‌دار و...) را هم در خود دارد و البته مخالفان. تجربه‌های مشابه ما را در انتخاب‌هایمان کمک می‌کند تا قوانین مورد نیاز را فراهم آوریم. امروز خبر آمد که صنف سینما، سایت فروش بلیت سینما را راه‌اندازی کرد! این یعنی صنف می‌خواهد بر اقتصاد و تجارت سینما تاثیر بگذارد! نمونه‌ها پیش روی ماست. یکی از راه‌ها برای وضع کردنِ قوانین، همین تجربه‌ها و نمونه‌های عینی است و نیز محقق کردن پژوهش‌ها و نشست‌های علمی تا به واسطه‌ی آن‌ها خلاها دیده شوند و زنگ‌ها به صدا درآیند. البته مدت‌هاست زنگ‌‌ها به صدا درآمده است! درست مثل زنگ‌هایی که برای وضعیت آب، بهداشت، مدارس و... به صدا در آمده است. ضوابط ممیزی، تعداد اجراهای همزمان گروهای تئاتر در یک سالن، قیمت بلیت، ضرورت یا حذفِ نظارت حین اجراها، نقش و جایگاه تهیه‌کننده با عواملِ هنری و تماشاخانه و اصناف و دولت، رابطه‌ی تماشاخانه با عوامل هنری و دولت و اصناف، جایگاه اصناف در اجراها، جایگاه صنفِ تماشاخانه‌داران در فرایند تولید و اجرای تئاتر، جایگاه نظارتی و حمایتی دولت در اجراها، تبیین مراجعِ قانونی رسیدگی کننده به شکایات، ضرورتِ ارایه‌ی نمونه قراردادِ تیپ، ضرورت داشتن یا نداشتنِ سقفِ دستمزدها، نظامِ تبلیغی (پوستر، تیزرو...) در تئاتر و... از جمله مواردی است که هیچ قانون مشخص و مکتوب و اعلام شده‌ای درباره‌ی آن‌ها وجود ندارد و اگر هم چند بند درباره‌ی نظارت و یا... وجود دارد بسیار تفسیرپذیر است و محلِ بحث و مجادله. نیاز است قوانین (1) روشن و (2) صریح و (3) کمتر تفسیر پذیر باشند و به اعتباری مقداری و کمی و از همه مهمتر (4) در دسترس و قابل رویت.

مهرداد رایانی مخصوص- عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران




نظرات کاربران