در حال بارگذاری ...
سومین «گفتمان شنبه‌ها»

با حضور محمد رضا خاکی، آندرانیک خچومیان، رفیق نصرتی و... در تالار قشقایی برگزار شد

«گفتمان شنبه‌ها»‌، مجموعه برنامه‌‌‌های ماهانه‌ی نمایشنامه‌خوانی است که طی سه ماه گذشته، با حمایت مرکز هنرهای نمایشی و همکاری قابل تقدیر مجموعه‌ی تئاتر شهر، تحت مدیریت کامبیز اسدی، در سالن قشقایی برگزار شده و امید می‌رود که همچنان ادامه یابد. «گفتمان شنبه‌ها» یکی از بی‌حاشیه‌ترین و آموزنده‌ترین برنامه‌های نمایشنامه خوانی و معرفی آثار ترجمانی طی سال‌های اخیر است که با هدف تأمین تریبونی برای مترجمان آثار نمایشی و فراهم نمودن عرصه‌‌ای برای گفت‌وگو درباره‌ی تئاتر معاصر جهان و با نیت، جبران یکی از مهم‌ترین کاستی‌های تئاتر امروز ایران یعنی بیگانگی با مفهوم نظریه و کارکرد و تأثیر آن در تنوع بخشی به ساختار متون نمایشی و اجرایی، پی‌ریزی شده است.

صمد چینی فروشان عضو کانون ملی منتقدان تئاتر

ساعت ۱۷روز سیزدهم بهمن ماه ۱۳۹۷، سومین نشست «گفتمان شنبه‌ها» به خوانش یکی از آثار ترجمانی آندرانیک خچومیان، با عنوان «منم، اومدم» اثر کمدی‌نویس صاحب نام ارمنستان «ژیرایر آنانیان» اختصاص یافته بود که پس از اجرای قابل تقدیر گروه خوانشگران متن ـ به کارگردانی آندرانیک خچومیان ـ در حضور جمعی از دانشجویان، استادان و شماری از اعضای کانون ملی منتقدان تئاترایران و مدیر انتشارات نایری ـ تنها ناشر آثارمتون ارمنی در ایران ـ مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

در نشست «گفتمان شنبه‌ها»ی این ماه که به تئاتر ارمنستان اختصاص داشت و بیش از سه ساعت به درازا کشید، علاوه بر دکتر محمد رضا خاکی به عنوان بانی و مدیر گفتمان، آندرانیک خچومیان مترجم اثر، دکتر رفیق نصرتی (مدرس تئاتر و عضو هیئت مدیره‌ی کانون ملی منتقدان) به عنوان میهمان ویژه‌ی نشست نیز حضور داشتند که با طرح مفاهیم نظری ـ تاریخی و انتقادی، به سنت دو گفتمان پیشین، محیط گرم و پر تعامل و گفت و گویی را میان صحنه و مخاطب فراهم نمودند که حاصل آن نه تنها آشنایی با یکی از کمدی نویسان دوران پیش و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بلکه آشنایی با بخش مهمی از فرهنگ تئاتری دیرپای ارمنستان و رابطه‌ی عمیق و حسرت برانگیز کلیت جامعه با تئاتر در این سرزمین بود.

ایده‌ی برگزاری نشست «گفتمان شنبه‌ها» به دکتر محمدرضا خاکی تعلق دارد که خود یکی از مترجمین بسیار فعال اثار نمایشی از زبان فرانسه است که اخیراً نیز در نشست «شب نمایشنامه‌«ی خانه‌ی هنرمندان تهران که به همت انتشارات روزبهان برگزار گردید، از پنج اثر جدید وی: «دومین محاکمه‌ی سقراط» اثر آلن بدیو، «آتش سوزی‌ها» اثر وجدی معود، «خروج از هنرمند گرسنگی» اثر تادئوش روژویچ، «آه شب شیرین» اثر تادئوش کانتور و نمایشنامه‌ی «پرتره» اثراسلاومروژک رونمایی شد؛ ایده‌ی دغدغه مندانه‌ای که اگر بنابرانتظار به حق جامعه‌ی تئاتری، حمایت مدیران مذکور را برای چند سال آینده نیز همچنان به همراه داشته باشد، خواهد توانست به شمار قابل توجهی از نیازها، دغدغه‌ها و پرسش‌های بنیادین تئاتر امروز ما پاسخ‌های درخوری ارائه کند. به عبارت روشن‌تر، تئاتر امروز ما، علیرغم دسترسی آسان‌ترش ـ در قیاس با سه دهه‌ی گذشته ـ به متون معاصر جهان، از بسیاری جهات، سرشار از سئوالات و پرسش‌های پاسخ نیافته‌ی قابل تاملی است که از مظاهر و جلوه‌های شکار آن می‌توان به گژفهمی‌های رایج و فراگیر در خصوص متون ترجمه شده و رویکردهای اجرایی اساسا شخصی و ِ مملو از ابهام‌های معناشناختی، ساختاری و محتوایی نسبت به اینگونه متون اشاره کرد که برای کشوری با تاریخ نمایشی ـ ترجمانی ـ تئاتری کهن سال و درخشانی چون ایران که حداقل در خاورمیانه، هیچ نمونه‌ی مشابهی نداشته و هنوز هم ندارد، بسیار تأسف‌بار و نگران‌کننده است.

البته با این توصیف، ممکن است سئوالاتی از این قبیل نیز قابل طرح به نظر برسند: آیا اساسا، روش پیشینیان ما در عرصه‌ی اقتباس از آثار خارجی، جدای از محدودیت‌ها و الزامات گفت و گویی در شرایط تاریخی و فرهنگی زمانشان، درست‌تر و منطقی‌تر از رجوع مستقیم امروز ما به آثار خارجی نبوده است؟ آیا سنت رایج شده در کشورما در خصوص رجوع به آثار خارجی، به صرف اجرای صحنه‌ای آن‌ها، بدون فهم شرایط حاکم بر زمان و مکان تولیدشان و کنکاش در بن مایه‌های فکری و نظری خالقان آن‌ها، کاری از اساس، غلط و نادرست نبوده است و آیا نباید در مورد این روند تجدید نظر شود ؟ آیا اساسا درست است متن‌هایی را که هیچ تجربه و شناختی از موضوعات، مفاهیم، جهان فلسفی، و دغدغه‌های هویتی و شناختی خالقان شان نداشته و نداریم همچنان ترجمه کنیم و آن‌ها را به ناگزیر با دریافت‌های شخصی و محور قرار دادن دیالوگ‌ها و تقلید ساختارهای ناملموس‌شان ـ حتی در مورد آثار رئالیستی عصر مدرن که مبانی تولیدشان از بسیاری جهات، با تجربه‌های واقعی ما از آغاز عصر تجدد تا به امروز نیز ناهمخوان و متفاوت بوده است ـ به صحته ببریم و ادعای داشتن تئاتر مدرن کنیم؟

اگر در این موارد، چاره ی کار را در حذف ترجمه یا بازگشت به سنت اقتباس بیابیم آنگاه برای این پرسش چه پاسخی خواهیم داشت: آیا با تعمیق فاصله‌‌‌ی نسل‌های جدید با تاریخ و ادبیات کهن ومعاصرایران و در نتیجه، ناتوانی ناگزیر نسل‌های بعد از انقلاب در بازنگری و مرور تجربیات نسل‌های پیشین که حاصل سرعت سرسام آور تحولات سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی و بحران‌های حاصل از آن‌ها، طی چهار دهه‌ی گذشته بوده است، بدون فراهم کردن هرگونه فضای گفت و گو و تبادل آگاهی، می‌توان به آینده‌ای حتی برای تئاتر بومی و ملی خودمان نیز امید بست ؟ و در این صورت آیا، مبنای حرکت هنرمندان و هنرآموزان تئاتر امروز ما، چه می‌تواند باشد؟ و آیا از نسل‌ها رهاشده در برزخ بود و نبود، نسل‌های گسسته از سنن و تجربیات تئاتر بومی و جهانی، می‌توان انتظار فرهنگ‌سازی و مشارکت موثر در شرایط پرخطر امروز و آینده‌ی کشور داشت؟

دراین که امر ترجمه، با توجه به نیازهای گفتمانی و تعاملی ما با جهان پیرامون، همواره برای کشورمان جنبه‌ی حیاتی داشته و خواهد داشت تردیدی نیست؛ اما آنچه حتی بیش از نفس ترجمه باید مورد توجه باشد، علاوه بر مسئله‌ی ظرافت و دقت در انتخاب متون، یافتن راه‌ها و طراحی روش‌هایی برای درک عمیق و همه‌ جانبه‌ی متون ترجمه شده از سوی مخاطبان ایرانی است. فی المثل در حوزه ی تئاتر، اگر برخی آثار، به لحاظ عناصر دراماتورژیک بنیادین خود، موجبات برخی سوء تفاهمات اجرایی را فراهم می‌کنند، علت را نه در خود متن‌ها که باید در کم دانشی و عدم فهم خوانندگان و اجراگران این آثار از شرایط زیسته ی خود از یکسو و مبانی نظری و تاریخی پیدایی و تولید این آثار از سوی دیگر جسنجو کرد. و این در ست شبیه همان مشکلی است که در مورد درک و اجرای آثار گذشته گان خودمان طی سال‌های پس از انقلاب، عمومیت داشته و دارد. به همین دلیل، علت وجودی اجراهای پرسوء تفاهم از شمار بسیاری از آثار ترجمانی معاصر و حتی آثار پیشینیان خودمان را نیز باید در آشنایی زدایی و عدم درک نسل‌های جوان به اصطلاح تجربه‌گرای معاصرمان از جهان ذهنی و رویکردهای اندیشه‌ای و نظری این آثار جست‌وجو کرد که تنها راه اصلاح این وضعیت نیز، در هر دو مورد، چیزی جز تأمین شرایط گفت‌وگو و برگزاری نشت‌هایی از قبیل «گفتمان شنبه‌ها» نخواهد بود.

برای اثبات این مدعا در خصوص آثار ترجمانی، کافی است به مواجهات پرسوء تفاهم و ناپخته هنرمندان، طی سالیان گذشته با آثار نویسندگان جهانی و مطرحی نظیر، ساموئل بکت، اوژن یونسکو و یا حتی برتولد برشت اشاره کنیم که بعد‌ها با چاپ آثار فلسفی و نظری گوناگونی همچون «درد بی‌خویشتنی» اثر نجف دریابندری یا تئاتر ابسورد نوشته‌ی مارتین اسلین یا آثار متفکران قرن بیستم نظیر‌هایدگر، هانا آرنت و... تا حدود زیادی از دامنه‌ی آن کاسته شد؛ گرچه طی سالیان اخیر، بخاطرعدم رغبت نسل های جدید به خواندن کتب فلسفی و نظری و با ورود نسل‌های ماجراجوی کم دانش شبه مدرن و پست مدرن به عرصه‌ی تئاتر، بار دیگر با انواع تازه‌تری از این‌گونه بدفهمی‌ها و سوءتفاهمات، انهم در قالب انواع نوآوری‌های کاذب، مواجه بوده ایم که بازهم تنها راه اصلاح و پیشگیری از تداوم آسیب آن‌ها بر نسل‌های جوان‌تر، برگزاری نشست‌هایی از قبیل «گفتمان شنبه‌ها» خواهد بود.

این ضرورت، در مورد آثار به ظاهر سرراست‌تری نظیر «آتش سوزی‌ها»ی وجدی معود و یا «درست آخردنیا»ی ژان لوک لگرس (متن مورد بحت در دومین نشست گفتمان شنبه‌ها) نیز به همان اندازه صادق است که در مورد آثاری از قبیل: «دومین محاکمه‌ی سقراط» اثر فیلسوف معاصر آلن بدیو یا «شهادت پیوتراوهه» اثر اسلاومیر مروژک و «فهرست» اثر تادئوش روژویچ و... که نمونه‌هایی از گژفهمی و شخصی ـ خوانی‌های مرتبط با برخی از آن‌ها را نیز بر صحنه‌های تئاترمان شاهد بوده‌ایم. بنابراین. برگزاری نشست‌هایی نظیر «گفتمان شنبه‌ها» که در آن‌ها علاوه خوانش متون ترجمه شده‌ی جدید و قدیم، فضایی برای گفت و گو پیرامون سبک و سیاق، جهان‌بینی، نظریه‌ها و شیوه‌های اجرایی مرتبط با آثار مطرح می‌شود، بهترین و شاید یگانه طریق رفع سوء تفاهمات ادراکی و شناختی، حداقل در حوزه ی تئاتر معاصر جهان، و شفاف‌سازی مسیر ورود به جهان‌های ناشناخته‌ی دراماتیک آن‌هاست؛ یگانه راهی که می‌شود از طریق آن، به قول دکتر رفیق نصرتی، منتقد و سخنران سومین نشست «گفتمان شنبه‌ها»، ضمن متعادل‌سازی ابعاد شناخت مان از تئاتر شرق و غرب جهان، تئاتر در ایران را حداقل به اندازه‌ی کشور دوست و نزدیکمان ارمنستان، به امری بسیار ضروری‌تر، حیاتی‌تر و همگانی‌تر از حتی سینما و جشنواره و ماهواره تبدیل کرد.

و سخن آخر این‌که:

از جمله کارکردهای بدیع ترجمه‌ی متون نمایشی از آغاز شکل گیری فن ترجمه در ایران، توسعه‌ی دامنه‌ی شناختی فعالان این حوزه از گوناگونی رویکردهای دراماتورژیک و امکانات بیانی تئاتر معاصر جهان، تعالی بخشی به نگرش هنرمتدان و گسترش افق ساختاری و بیانی تئاتر ایران و در نتیجه، فراهم نمودن امکان تعامل و گفت و گوی موثر با جامعه‌ی انسانی در عرصه‌های ملی و بین المللی بوده است. اما ظاهرا، وقفه‌های پدیدآمده در سیر تحول تئاتر ایران، طی چل سال گذشته و رها شدگی نسل‌های جدید منفک شده از نسل‌های پیش از انقلاب در وادی احساسات و هیجانات زودگذر و جدا افتادگی روزافزون آنان از تجربیات گذشته گان و مبانی نظری وگفتمانی تئاتر معاصر جهان، تئاترامروز ما را، با چالش‌هایی جدی درهمه‌ی عرصه‌های شناختی، ساختاری، شکلی، محتوایی و تجربی... مواجه ساخته است؛ به همین دلیل، برگزاری نشست‌هایی از قبیل «گفتمان شنبه‌ها» آن هم با حضور صاحب نظرانی در عرصه‌های مختلف تاریخ، فلسفه، جامعه شناسی، نظریه‌ها و گفتمان‌های انتقادی، می‌تواند، نه تنها پاسخ‌گوی بسیاری از پرسش‌های ما درباره‌ی ماهیت تئاتر امروز ایران و جهان، بلکه گشاینده‌ی عرصه‌ی گفت و گو و رفع سوء تفاهمات جاری در میان اهالی تئاتر با یکدیگر باشد؛ روندی که دست‌یابی به نتایج مطلوب از آن، نیازمند تداوم نشست‌های مشابه «گفتمان شنبه‌ها» ست که جز با حمایت نهادهای ذیربط و مدیران دغدغه مند مرکز هنرهای نمایشی و مجموعه‌ی تئاتر شهر ـ که تا به این‌جا، جرقه‌های آشکار آگاهی و دغدغه‌مندی ایشان در همراهی بیش از سه ماهه‌ با ایده‌ی «گفتمان شنبه‌ها» با مدیریت دکتر محمد رضا خاکی، مشهود بوده است ـ ممکن نخواهد بود.




نظرات کاربران