در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «راشومون» به کارگردانی رضا کوچک زاده

زهر هجر

دکتر شهرام خرازی ها_«راشومون» قصه موریتو سامورایی نگون بختی است که پس از سال ها دوری از محبوبش کسائه،به دیار خویش باز می گردد. موریتو که سالار،مادر و اسبش را از دست داده پی می برد که کسائه در غیاب او به همسری مرد کشاورزی به نام واتارو در آمده است.آتش عشق دیرین دوباره شعله ور می شود.

«راشومون» قصه موریتو سامورایی نگون بختی است که پس از سال ها دوری از محبوبش کسائه،به دیار خویش باز می گردد. موریتو که سالار،مادر و اسبش را از دست داده پی می برد که کسائه در غیاب او به همسری مرد کشاورزی به نام واتارو در آمده است.آتش عشق دیرین دوباره شعله ور می شود.سامورایی شب هنگام قصد کشتن واتارو را می کند غافل از آن که کسائه در بستر همسر خود خفته است.موریتو نادانسته در تاریکی کسائه را می کشد و وقتی به اشتباه خود پی می برد برای وصلت با محبوبش در دنیایی دیگر،خودکشی می کند.

نمایشنامه بر مبنای داستان کوتاهی از ریونوسوکه اکوتاگاوا نوشته و اجرا شده است.اکوتاگاوا از معروف ترین نویسندگان معاصر ژاپنی است که بیش از یک دهه از شناخته شدن وی در ایران می گذرد.هر چند قصه قابلیت اجرا در فضایی ایرانی را داشته اما رضا کوچک زاده ترجیح داده تا آن را با حس و حال ژاپن قدیم به روی صحنه ببرد.

نمایش دو راوی دارد؛بخشی از قصه را کسائه و بخش دیگر را موریتو روایت می کند.در این جور نمایش ها که زاویه دید به علت تعدد راوی مدام تغییر می کند،حفظ وحدت دراماتیک در سیر روایت،نقش بسیار کلیدی دارد و چنان چه سررشته کار از دست نمایشنامه نویس و راویان خارج شود،شیرازه اجرا از هم می پاشد.نازنین احمدی و امیر محمدی در نمایش «راشومون» هم راوی هستند هم بازیگر.وزن روایت البته بیش از وزن بازیگری است.تماشاگر خود را با نمایشی روبرو می بیند که روایت در آن بر اکت و کنش و واکنش غلبه آشکاری دارد.

کوچک زاده تابع مطلق فرم و محتوای داستان اکوتا گاوا نیست.متن نه یک درام روانشناختی کامل است،نه اسطوره ای مدرن شده. نمایش با روایت آغاز می گردد و با کنش به پایان می رسد.مقدمه نمایش بسیار کشدار است،مقدمه ای که از فرط طولانی بودن،حکم متن را هم دارد.کوچک زاده تلاش کرده تا با تغییر مکرر زاویه دید و تعویض راوی،اجرا از ریتم نیفتد و کشش خود را حفظ کند. کارگردان می توانست نمایش را با تابش نور موضعی بر جنازه ای خون آلود در جلوی صحنه آغاز کند تا کنجکاوی لازم در مخاطب برای تعقیب نمایش پدید آید.تماشاگر پس از آغاز نمایش تا دقایق زیادی شاهد اتفاق و کنش خاصی نیست زیرا نمایشنامه نویس چالش دراماتیک و موقعیت نمایشی خاصی در بطن روایت و با راویان و کاراکترها ایجاد نمی کند و کارگردان هم ترجیح می دهد با طراحی صحنه مینی مال و خلوت کردن سن،بخش اعظم توجه تماشاگر را بر روایت متمرکز کند به دیگر بیان نمایش به گونه ای ساماندهی شده که مخاطب بیشتر شنونده خوبی باشد تا تماشاگری خوب.شاید تنها عامل جلب توجه مخاطب ایرانی،فضای ژاپنی کار است که آن هم بعد از دقایقی،تازگی خود را تا حد زیادی از دست می دهد.

سه کاراکتر نادیدنی و غایب نمایش یعنی واتارو،اسب و ماه جای کار بیشتری داشتند.ماه در فرهنگ ژاپن و در نمایش،نقش تقریبا کلیدی دارد اما این نقش در اجرای کوچک زاده تجلی نیافته و جنبه تزئینی به خود می گیرد!خیلی از تماشاگران اصلا متوجه این نکته نمی شوند که کاراکترها با ماه در حال گفتگو هستند.ماه آن قدر بیرون از متن است که وقتی بر کف صحنه ظهور و بروز می کند،بسیاری از تماشاگران آن را با نور موضعی دایره ای اشتباه می گیرند!در سایه قرار گرفتن و ناشناخته ماندن واتارو به عنوان رقیب عشقی مطلقا یک نقص برای نمایشنامه و نمایش محسوب نمی گردد اما این کاراکتر هیچ نمود بصری روی صحنه ندارد.حداقل می شد با استفاده از تکنیک سایه بازی یا ترفندهای نمایشی دیگری،حضورش را ملموس تر کرد.نمایش با شیهه هشدار دهنده اسب و پریدن زن و مردی هراسان از خواب آغاز می گردد.اسب با شیهه های اسرارآمیزش هر از گاه به مخاطب هشدار می دهد که عشق موریتو به کسائه چون آتشی است که بالاخره از زیر خاکستر بیرون جهیده و همه چیز را در خود می سوزاند.از شیهه های اسب در بزنگاه های دراماتیک «راشومون» به عنوان یک نشانه صوتی هوشمندانه استفاده شده است.اسب با گذرهای هر از گاهش در عمق صحنه،نماد روح سرکش سامورایی است که آرام و قرار ندارد.نقش نمادین پل به عنوان گذرگاهی معلق که برای وصال معشوق باید از آن گذشت و ارتباط برگزاری مراسم آئینی در کنار پل با قصه عشق کسائه و موریتو،خام و ناکارآمد باقی می ماند.

زبان نمایشنامه،زبان آرکائیک است.بازی کوچک زاده با کلمات و اصطلاحات قابل تحسین است.نگارش این گونه متون با واژه ها و کلمات رایج در عهد باستان واقعا دشوار و زمانبر است.جملات بسیار خوب تراش خورده اند حتی یک جمله در نمایشنامه وجود ندارد که از بافت و قالب آرکائیک کار بیرون بزند.به کار بردن مکرر کلمه «هایکو» کمی آزاردهنده است و اگر به جای آن در پاره ای از جملات،از کلمات جایگزین مثل «شعر» یا «سروده» استفاده می شد،حاصل کار شنیدنی تر و گوش نوازتر بود.حفظ کردن این همه منولوگ و دیالوگ فاخر واقعا سخت است اما بازیگران بدون تپق جملات را بر زبان جاری می کنند.مکث های کلامی و سکوت های بازیگران کاملا بجا و بموقع است.صحبت های شاعرانه بازیگران گاه آن قدر به طول می انجامد که نمایش عملا در برخی لحظات به جلسه شعرخوانی و شب شعر شبیه می شود!

علاوه بر حفظ کردن جملات مطنطن و متکلف،نشستن به مدت طولانی و حفظ آرامش و سکون نسبی در اجرای حرکات،از دیگر دشواری های بازی در چنین نمایشی است که خوشبختانه نازنین احمدی و امیر محمدی از پس این وظیفه توانفرسا برآمده اند.محتوای داستانی نمایشنامه ایجاب می کند موریتو و کسائه تا قبل از صحنه پایانی،از جایگاه خود روی سکوهای متحرک پائین نیایند گویی آن ها در جهان مادی به خاطر محروم ماندن از عشق یکدیگر،پای در زنجیر دارند و محکوم به نشستن و درجازدن تا ابد هستند؛تنها در جهان پس از مرگ است که زن و مرد از قید مادیات و عشق زمینی آزاد شده و این اجازه به آن ها داده می شود تا جایگاه خود را ترک کرده،پای به صحنه گذاشته و عشق خویش را متبلور کنند.

میزانسن ها دقیق و فکر شده هستند.موقعیت های متغیر و متفاوت زن و مرد در صحنه و پنهان ماندن شان از دید یکدیگر کاملا با موضوع و منولوگ ها و دیالوگ های شان همخوان است.   کارگردان به درستی از شوجی(در متحرک ژاپنی) و حفاظ هر سکو به عنوان مانعی نمادین برای وصال دو دلداده،بهره جسته است. حرکات آهسته و با طمأنینه ماشینیست ها(صحنه یاران) حین انتقال سکوهای متحرک،بسیار خوب و حرفه ای هدایت شده است.

چهره پردازی بازیگران بی نقص نیست.خط چشم نازنین احمدی برای شباهت بیشتر به ژاپنی ها باید کشیده تر می شد.لباس های طراحی شده برای بازیگران مطابق با فضای کار و نقش محوله است.تعویض لباس کسائه در پایان نمایش کاملا بموقع و در خدمت موضوع است؛بی پروایی و دل به دریا زدن کسائه وقتی تسلیم عشق موریتو می شود از طریق لباس محرک و وسوسه برانگیزی که بر تن دارد،شکل نمایشی به خود می گیرد.آستین های مواج کیمونوی کسائه به خوبی با حس شاعرانگی جاری در صحنه مطابقت دارد.دوختن های مکرر کسائه اشاره ای است به تلاش برای وصله زدن به جامه عشقی در حال پاره شدن و گسست تار و پود آن.طراحی سر اسب و ظرافتی که در ساخت آن به کار برده شده تا از فضای ژاپنی کار بیرون نزند،قابل توجه است. رعایت ایجاز در طراحی نور و طراحی صدا از امتیازات نمایش است.سکوت حاکم بر صحنه بخش مهمی از ساختار صوتی و همخوان با محتوای نمایش است.نوع صداها و افه های صوتی و سازهای استفاده شده با فضای ژاپنی کار مطابقت دارد.از موسیقی فقط در حد ضرورت و در جای مناسب بهره گرفته شده است.منابع نوری  و زاویه تابش نور متناسب با آن چه در صحنه اتفاق می افتد،تغییر می کنند.نور و صوت رازآمیزی فضا و شبح وارگی آدم ها را تشدید کرده اند.

صحنه پایانی نمایش بسیار زیبا طراحی،هدایت،بازی واجرا شده است؛موریتو و کسائه در جهانی دیگر و در آغوش ماه با چترهای چوبی در دست به وصال یکدیگر می رسند.رضا کوچک زاده با نمایش «راشومون» طرح تازه ای از قصه عشق در سرزمین آفتاب تابان ارائه داده است،قصه ای که پایانی بر آن متصور نیست و کز هر زبان که شنیده می شود،نامکرر است.../.




نظرات کاربران