نگاهی به نمایش «مفیستو» به کارگردانی دکتر مسعود دلخواه
هنر لجن مال شده در باتلاق سیاست

هنر لجن مال شده در باتلاق سیاست 2

هنر لجن مال شده در باتلاق سیاست
شهرام خرازی ها- نمایشنامه «مفیستو» اقتباس آزاد آریان منوشکین از رمانی به همین نام نوشته کلائوس مان،نویسنده شهیر آلمانی،است.در زمان دو تکه بودن آلمان،این رمان چهل سال در آلمان غربی توقیف بود.«مفیستو» بارها بر صحنه سالن های تئاتر جهان اجرا شده است.زیرساخت مضمونی رمان و نمایشنامه ریشه در شخصیت «مفیستو فه لس»(شیطان در افسانه های آلمانی) دارد.
نمایشنامه «مفیستو» اقتباس آزاد آریان منوشکین از رمانی به همین نام نوشته کلائوس مان،نویسنده شهیر آلمانی،است.در زمان دو تکه بودن آلمان،این رمان چهل سال در آلمان غربی توقیف بود.«مفیستو» بارها بر صحنه سالن های تئاتر جهان اجرا شده است.زیرساخت مضمونی رمان و نمایشنامه ریشه در شخصیت «مفیستو فه لس»(شیطان در افسانه های آلمانی) دارد.«مفیستو فه لس» با نمایشنامه «فائوست» به قلم «ولفگانگ گوته» شهرت جهانی یافت.«مفیستو» کوتاه شده اسم «مفیستو فه لس» است.سرسپردگی زیرکانه هندریک هوفگن(شخصیت اصلی نمایشنامه منوشکین)به نازیسم،شباهت آشکاری با معامله دکتر فاستوس با شیطان دارد.فاستوس روحش را به ابلیس می فروشد و هوفگن حیثیت و تشخص هنری اش را به نازی ها.منوشکین در «مفیستو» به لجن مال شدن هنر و هنرمند در باتلاق سیاست می پردازد.وزن هنر و سیاست در پرده های مختلف نمایشنامه همسان نیست.بن مایه حجم قابل توجهی از پرده ها، سیاسی است با پرتو کمرنگی از هنر و بن مایه چند پرده،هنری است با رگه هایی گاه پنهان گاه آشکار از سیاست.منوشکین در نهایت موفق شده به ترکیب درستی از سیاست و هنر در نمایشنامه دست یابد مشابه کاری که پیر پائولو پازولینی در فیلم هایش کرده است.مهم ترین نکته در اجراهای صحنه ای «مفیستو» حصول به هم آمیزی تئاتر و سیاست است که البته کار چندان آسانی نیست.دکتر مسعود دلخواه تلاش بسیار کرده تا آن چه بر صحنه اجرا می شود،تلفیق محکمی از سیاست و هنر باشد اما نمایش آن قدر شلخته و گسسته است که به رغم زحمات عوامل،عملا تبدیل شده به شو،شبه کنسرت و سیرک و نه تنها از جوهره تئاتر فاصله گرفته بلکه از ترسیم پشت پرده واقعی سیاست نیز باز مانده است. تأثیرپذیری های دکتر دلخواه از فیلم سینمایی «مفیستو»(ایشتوان سابو-1981) غیرقابل انکار است.خودفروشی هنری هوفگن که جانمایه نمایش است در لابلای بخش های موزیکال،بارها به حاشیه رانده شده و تحت الشعاع رخدادهای فرعی قرار می گیرد.دراماتورژی نمایش قابل دفاع نیست.یکی از اهداف بنیادین دراماتورژی ارتقای کیفیت متن است که نتیجه و بازتاب آن در اجرا قابل جستجو است.اجرای تمام و کمال متن منوشکین در دستور کار دلخواه نبوده است.کارگردان بخش هایی از نمایشنامه را حذف کرده،چند پرده را بیش از حد کش داده و روی برخی ماجراها بیهوده مکث کرده است.هوفگن کاراکتر اصلی نمایشنامه است اما دراماتورژی ضعیف و اجرای بدون انسجام سبب شده تا اتو اولریش وزن دراماتیک تقریبا برابری با هوفگن داشته باشد!به دیگر بیان،نمایشنامه یک شخصیت اصلی دارد اما نمایش دو شخصیت!بازیگرگزینی و بازی گردانی نمایش «مفیستو» پر از ایراد است از انتخاب بازیگران ناهمخوان با نقش ها(مثلا میلاد افواج در نقش هیتلر) گرفته تا بازی های ناهماهنگ آن ها.پر زحمت ترین نقش نمایش(هوفگن) به مرتضی اسماعیل کاشی سپرده شده است.درک درست او از نقش سبب شده تا با همه کاستی های صحنه و عوامل اجرایی،نقش هوفگن فرو نریخته و سرپا بماند.از بین بازیگران زن نمایش،بازی های محبوبه تفضلی در نقش اریکا و راحیل روحانی زاده در نقش مادام افو،چشمگیر و قابل توجه است.تفضلی از صدای بسیار خوبی برخوردار است و بر فن بیان تسلط کامل دارد.از میمک به درستی بهره می جوید و ایست هایش دقیق و حرفه ای است.روحانی زاده در نقش کم دیالوگ مادام افو،با تأکید بر اکت و میمیک توانسته احساسات و عواطف زنی که سال ها از خودش بزرگ تر است را با مهارت به تماشاگر انتقال دهد.اشکان هورسان در نقش هینکل ظرافت های بازیگری در نگاه و لحن را به خوبی رعایت کرده و موفق شده تا تمامیت خواهی یک نظام مستبد را با اغراقی کنترل شده و با بازی قدرتمندش به نمایش گذارد.محمدرضا علی اکبری در نقش اتو پذیرفتنی است اما در لحظاتی که رو به بازی اگزجره می آورد از نقش دور می شود.بخش های طنزآلود نمایش به وضوح بهتر از بخش های غم انگیز آن،کارگردانی و اجرا شده اند؛شخصیت های کمیک نمایش(به جز هیتلر) در مقایسه با شخصیت های جدی،از چهره پردازی و طراحی لباس همخوان تری با نقش برخوردارند.به همین ترتیب بخش های کمدی موزیکال نمایش از دیگر بخش های آهنگین آن تأثیرگذارتر از آب در آمده اند.رقصنده ها و ترانه خوان ها در خنداندن تماشاگران موفق اند اما نمی توانند حس اندوه جاری در صحنه را به آن ها منتقل کنند.بازیگران نقش های کمیک اجرای روان تر و بی تکلف تری نسبت به ایفاگران نقش های جدی دارند.میلاد افواج در نقش هیتلر پذیرفتنی نیست.هیتلر نمایش باورپذیر نیست.نه تماشاگر را می خنداند،نه بر او تأثیر می گذارد.هیتلر شخصیت قابل تأملی در متن منوشکین است اما روی صحنه،پتانسیل های دراماتیک و نمایشی این نقش از دید کارگردان دور مانده است.رنگبندی اکثر پوشش ها کامل و دقیق نیست.از معدود رنگ هایی که در پوشش برخی از نقش ها به درستی استفاده شده،رنگ قرمز است.رنگ قرمز شنل هوفگن یک نمونه درست از کاربرد روانشناختی رنگ قرمز است؛رنگی که شور،التهاب وحیرانی این کاراکتر و چهره خشن پنهان وی را به خوبی نشان می دهد.رنگ قرمز بازوبند منقش به صلیب شکسته از خوی ددمنشانه و خونریز هینکل و هیتلر حکایت دارد.کلاه گیس ها از بافت و رنگ و دستکش ها از دوخت و رنگبندی مناسب برخوردارند.گریم هیتلر فوق العاده ضعیف و دور از نقش است.استفاده ساختاری صحیح و بجا از ماسک و سرپوش جزء امتیازات نمایش است.ماسک هوفگن پوشش نمادینی است که بر شخصیت دوگانه مزور او صحه می گذارد.ماسک در «مفیستو» به هیچ وجه کارکرد تزئینی ندارد و کاملا با فضای نمایش عجین است.اگر چه برای طراحی نور زحمات زیادی کشیده شده و ایده های طراح شایان توجه است اما در عمل به خاطر کمبود امکانات تالار مولوی،حاصل کار خوب از آب درنیامده و دیده نمی شود مثلا بعلت عدم تنظیم درست نور صحنه،تعقیب هنرپیشه ها با نور موضعی به چشم نمی آید و فقط هاله کمرنگی از نور موضعی دیده می شود.اجرای موسیقی زنده در نیمه نخست نمایش تا حد قابل قبولی فضای حاکم بر صحنه را از رخوت و کسالت دور می کند اما به مرور نقش کلیدی خود را به عنوان یک عنصر صوتی از دست داده و از کلیت کار بیرون می زند.استفاده از موسیقی و ترانه برای پر کردن فاصله پرده ها حین تعویض صحنه،ارزش کار موزیسین ها،نوازنده ها و خوانندگان نمایش را زیر سؤال می برد.طراحی صحنه نمایش فوق العاده ضعیف است.اجرای متن منوشکین نیازمند طراحی صحنه باشکوه و دکور مفصل و عظیم است.صحنه بی روح و راکد نمایش «مفیستو» قرابت چندانی با نمایشنامه ندارد.نمی شود روی چهار تا تخته پاره ترانه دسته جمعی خواند،رقصید،زد و خورد کرد و...کم توجهی به فضاسازی به شدت اجرا را آسیب پذیر کرده است.تمرین های همکاران هوفگن به خاطر هدایت ضعیف هنرپیشه ها از جانب دکتر دلخواه همچنین به علت سن خالی که اصلا صحنه یک سالن تئاتر را تداعی نمی کند،در روند داستان نمایش جا نمی افتد.تماشاگر تمرین های مستمر عوامل تئاتر «پرنده توفان» را جدی نمی گیرد و گاهی اوقات اصلا متوجه نمی شود که منوشکین چه نگاه ستایش آمیزی به هنر تئاتر داشته است!سیاست آن چنان بر نمایش سیطره دارد که عملا موضوع تئاتر و مصایبی که گروه «پرنده توفان» متحمل می شوند را تحت الشعاع خود قرار داده و کمرنگ می کند. اجرای «مفیستو» در صحنه تالار مولوی اشتباه است.سن تالار از امکانات و قابلیت های لازم برای اجرای این نمایش برخوردار نیست.اجرای «مفیستو» نیاز به امکانات بسیار و پیشرفته از جمله سن گردان و متحرک،نورافکن های مناسب با قابلیت هدایت در جهات مختلف،بلندگوهای قوی و سیستم صوتی پیشرفته و...دارد.بخش عمده ای از ایرادهای نمایش ریشه در کمبود امکانات صحنه دارد و از این بابت تقصیری متوجه دکتر دلخواه نیست.در پایان نمایش آن چه در ذهن می نشیند نه دیدگاه انتقادی منوشکین به سیاست های فرهنگی حزب نازی بلکه واریته ای است مشتمل بر اپرا،باله،ترانه و حرکات موزون کم ارتباط با ایده محوری نمایشنامه/.