در حال بارگذاری ...
نگاهی تفسیری به نمایش «روز عقیم» نوشته و کار حسین کیانی

قلعه خاموشان

وحید عمرانی- پری و لیلی و اکی (اکرم) سه زن روسپی اند که در دگرگونی های سیاسی و اجتماعی سال ۱۳۵۷ از قلعۀ زاهدی می گریزند و به زیرزمین خانه ای پناه می برند تا از حملۀ برخی افراد متعصب که با حذف صورت مسئله تصمیم به حل آن دارند در امان بمانند. زیرزمین پر از جعبه های کهنه و شکسته است که لباس های زنانۀ بسیاری روی آنها ریخته شده و این سه گمان می کنند آنجا ممکن است قبلاً مزون بوده باشد. پری معتاد به تریاک است، لیلی معتاد به الکل و اکی در روزهای آخر بارداری به سر می برد. پری ماجرای به آتش کشیدن عفت عمومی (مسئول روسپی خانه) را برای دو تن دیگر تعریف می کند و همگی غرق در وحشت و اضطراب می شوند. در این بین صداهایی از طبقۀ بالا توجه آنان را به خود جلب می کند و متوجه می شوند که در آنجا سه مرد مشغول به شکنجه کردن سه زن به طرزی فجیع و بی رحمانه هستند. آنها تصمیم به ترک خانه می گیرند، اما وقایعی رخ می دهد که اصل پندار مخاطب را در مورد داستان ماجرا به کل دستخوش تحول و چرخش می کند.

نقد تفسیری بر نمایش «روز عقیم»

نویسنده و کارگردان: حسین کیانی

بازیگران: فهیمه امن زاده، شایسته ایرانی، الهه شه پرست، رویا میرعلمی

مکان اجرا: تئاتر باران

 

«وَلَا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ حَتَّىٰ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ.» کافران همواره در شک هستند تا آن که عذاب روز عقیم (قیامت) ناگهان به سراغشان آید. (حج / 55)

«پس آنها همه به خانه های خود رفتند اما عیسی به کوه زیتون رفت و هنگام صبح باز به عبادتگاه آمد. همۀ مردم به دور او جمع شدند و او نشست و به تعلیم دادن آنها مشغول شد. در این وقت علما و فریسی ها زنی را که در حین عمل زنا گرفته بودند پیش او آوردند و میان جمعیت ایستاده کردند. آنها به او گفتند: ای استاد، این زن را در حین عمل زنا گرفته ایم. موسی در تورات به ما امر کرده است که چنین زنان باید سنگسار شوند. اما تو در این باره چه می گویی؟آنها از روی امتحان این را گفتند تا دلیلی برای تهمت زدن بر او پیدا کنند. اما عیسی سر به زیر افکند و با انگشت خود روی زمین می نوشت، ولی چون آنها با اصرار به سؤال خود ادامه دادند، عیسی سر خود را بلند کرد و گفت: آن کسی که در میان شما بی گناه است، سنگ اول را به او بزند.» (انجیل یوحنا: 8-11)

روز عقیم یعنی روزی نازا که روز دیگری از آن زاده نخواهد شد و منظور از آن روز قیامت است که روز سرانجام خواهد بود. این ترکیب به همین صورت «یَومٍ عَقیمٍ» در قرآن کریم چنانکه اشاره شد آمده است. «شهر نو» یا «محلۀ زاهدی» محله ای قدیمی در تهران بود که مجموعه ای از میخانه ها و روسپی خانه ها در آن قرار گرفته بودند. این محله به «قلعۀ خاموشان» نیز معروف بود و زنان آن را «ساکنان محلۀ غم» می گفتند. قلعۀ شهر نو در ابتدا توسط محمدعلی شاه قاجار و برای اسکان خانوادۀ شاه ساخته شد اما پس از دگرگونی هایی در طول زمان، در اوایل حکومت رضا شاه پهلوی بخش هایی از آن که نیمه ویران بود بازسازی و مرکز زنان تن فروش تهران شد. حکومت هدف خود را از اجرای چنین تصمیمی کنترل تن فروشی در ایراناعلام کرد. رضا شاه به شهربانی دستور داد که تن ‌فروشان را از تهران خارج کنند و در بیرون دروازه قزوین در این محله اسکان دهند. به عنوان نمونه در سال 1346 هزار و پانصد زن در شهرنو زندگی می‌کرده‌اند. آنها باید هر هفته به درمانگاه سر می‌زدند و هر شش ماه نیز برای تأیید سلامتشان آزمایش خونمی‌دادند. این محله همچنان دایر بود تا روز دهم بهمن ماه 1357 فرا رسید. برهه ای که اوج بحران های انقلابی بود و وضعیت امنیت شهرها از جهاتی متزلزل می نمود.

در روزنامۀ اطلاعات دهم بهمن ۱۳۵۷ چنین آمده است:

«از حدود ساعت پنج بعد از ظهر در اطراف قلعه شهر نو به تدریج مردم اجتماع کردند. مدت زیادی نگذشت که اجتماع افراد با تظاهرات توأم شد. ابتدا مأموران فرمانداری نظامی از مردم خواستند که پراکنده شوند و پس از مدتی اقدام به تیراندازی هوایی کردند. با رفتن مأموران دوباره اجتماع کثیر مردم در اطراف محله روسپیان تشکیل شد. در حدود ساعت شش بعدازظهر چند تن از جوانان به در قلعه حمله کردند و بعد جمعیت به تبعیت از آن‌ها به خیابان‌های داخل قلعه ریختند. در این هنگام با وسایلی که از قبل تهیه شده بود، خانه‌ها و مغازه‌های داخل قلعه به آتش کشیده شد. گروهی به زنان ساکن محله حمله کردند، اما در این جریان عدۀ دیگری از تظاهر کنندگان مانع وارد ساختن صدمه به ساکنان قلعه شدند. چند تن از شاهدان عینی اظهار داشتند تعدادی از روسپیان در این وقایع مجروح و دو تا سه نفر کشته شده‌اند. به این ترتیب روسپی‌خانه بزرگ شهر به آتش کشیده شد. آتش‌سوزی ساعت‌ها محلۀ غم را می‌سوزاند و خاکستر می‌کرد. مأموران آتش‌نشانی که پیرو اعلامیۀ قبلی خود ضمن اعلام همبستگی با مردم اعلام کرده بودند از خاموش کردن آتش‌هایی که مردم نمی‌خواهند خاموش شود خودداری خواهند کرد، در نتیجه اقدامی برای خاموش کردن این آتش‌ها صورت ندادند.»

مدتی بعد روزنامۀ قدس چنین نوشت: «سیمین بی ام و، پری بلنده، اشرف چهارچشم، شهلا آبادانی و پری سیاه از جمله سردسته‌های روسپی خانه‌ها بودند که پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران اعدام شدند.» طبق گزارش روزنامۀ کیهانچهار متهم از جمله سکینه قاسمی معروف به پری بلنده در ساعت یک بامداد ۲۱ تیر ۱۳۵۸ اعدام شده‌اند. در گزارش خبرنگار روزنامهٔ کیهان، محل و نحوهٔ اعدام ذکر نشده‌است. در تیتر خبر نوع اعدام، تیرباران ذکر شده‌ اما از محل اعدام هیچ خبری ارائه نشده ‌است. طبق بعضی گزارش‌های غیر رسمی که درست‌ تر به نظر می‌رسد آنها جلوی کافهٔ شکوفه‌ نو، پایین بیمارستان فارابی، نبش خیابان امیرآباد جنوبی به دار آویخته شده ‌اند. حدود 1500 زن ساکن این محله، پس از تعطیلی آن، در روز دوم مرداد سال ۱۳۵۸آواره یا دستگیر شدند و تعداد زیادی از آنها نه تنها در ماه‌ های نخست، بلکه در سال‌ های پس از انقلاب اعدام شدند. در اواسط دهۀ شصت، این مکان که به صورت نیمه ویرانه درآمده بود به طور کامل تخریب شد. سپس بعدها در این محل پارکی به نام بوستان رازی ساخته شد و هم اکنون پارک و فرهنگسرای رازی در محدودۀ شهرنو و خیابان جمشید ساخته شده و خیابان جمشید بطور کامل از نقشه حذف گردیده ‌است.

آنچه در سطور فوق از نظرتان گذشت مختصریست از ثبت وقایعی حقیقی در برهه ای از تاریخ معاصر ایران که نمایشنامۀ  «روز عقیم» بر اساس آنها به نگارش درآمده است و رسالت نمایشنامه نویس معاصر چه می تواند باشد جز بررسی مسائل انسانی و دردهای برخی مردمان هم روزگارش؟ پرداختن به چنین مقاطع حساسی از گذشتۀ نه چندان دور و بیرون کشیدن آلام و آرزوهای انسان ها از میان آن توسط این درام نویس با تجربه حرکت ارزشمندیست.  آیا جز این است که می باید گاه به دردهای فرودست ترین طبقات مردم از نظر وضعیت زندگی پرداخت و اوضاع اجتماعی و فرهنگی آنها را مورد مداقه و بررسی قرار داد تا با دست یافتن بر شناخت بیشتر، آسیب شناسی های لازم به عمل آمده و در جهت اصلاح عمل گردد؟ این ضرورت همیشه توسط نمایشنامه نویسان بزرگ جهان نیز مورد توجه بوده و دستمایۀ آثار درخشان بسیاری قرار گرفته است. برای نمونه می توان به نمایشنامه های «در اعماق» اثر ماکسیم گورکی و «گوریل پشمالو» نوشتۀ یوجین اونیل اشاره کرد. حسین کیانی به عنوان نمایشنامه نویسی با سابقه و برجسته در این نمایش نیز همانند آثار قبلی خود دغدغه مند و جهت دار عمل می کند و سعی بر آن دارد تا از دیدگاه هنر و تلطیف وقایع هولناک برهه ای از تاریخ ایران در قالب هنر تئاتر، پرسش مطرح کند، نگاه نو ایجاد کند و حقیقت برخی تابوها و اندیشه های ویرانگر ناشی از جهل را از پس گرد و غبار سالیان آشکار سازد.

پری و لیلی و اکی (اکرم) سه زن روسپی اند که در دگرگونی های سیاسی و اجتماعی سال 1357 از قلعۀ زاهدی می گریزند و به زیرزمین خانه ای پناه می برند تا از حملۀ برخی افراد متعصب که با حذف صورت مسئله تصمیم به حل آن دارند در امان بمانند. زیرزمین پر از جعبه های کهنه و شکسته است که لباس های زنانۀ بسیاری روی آنها ریخته شده و این سه گمان می کنند آنجا ممکن است قبلاً مزون بوده باشد. پری معتاد به تریاک است، لیلی معتاد به الکل و اکی در روزهای آخر بارداری به سر می برد. پری ماجرای به آتش کشیدن عفت عمومی (مسئول روسپی خانه) را برای دو تن دیگر تعریف می کند و همگی غرق در وحشت و اضطراب می شوند. در این بین صداهایی از طبقۀ بالا توجه آنان را به خود جلب می کند و متوجه می شوند که در آنجا سه مرد مشغول به شکنجه کردن سه زن به طرزی فجیع و بی رحمانه هستند. آنها تصمیم به ترک خانه می گیرند، اما وقایعی رخ می دهد که اصل پندار مخاطب را در مورد داستان ماجرا به کل دستخوش تحول و چرخش می کند.

کیانی سؤال های تأمل برانگیز عدیده ای را در نمایش جدید خود مطرح می کند. این که آیا یک روسپی تنها خود در وضعیتی که به آن دچار شده مقصر است یا اینکه وضعیت و شرایط جامعه، افراد فرصت طلب و سودجو و عوامل دیگری نیز در این مورد دخیلند؟ در داستان ها، افسانه ها و مذاهب سایر ملل جهان نیز به این قبیل موارد اشاره گردیده است. مثلاً در شرح حال بودا چنین آمده که وی زمانی به دهکده ای سفر کرد. زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانۀ زن شد. کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت: «این زن، فاحشه است، به خانۀ او نروید.» بودا به کدخدا گفت: «یکی از دستانت را به من بده.» کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دست بودا گذاشت. آنگاه بودا گفت: «حالا کف بزن!» کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: «هیچکس نمی تواند با یک دست کف بزند.» بودا لبخندی زد و پاسخ داد: «هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی هرزه باشد، مگر اینکه مردان دهکده نیز هرزه باشند، بنابراین مردان دهکده و پول هایشان است که از این زن، فاحشه ساخته اند.»

مسئلۀ دیگری که مطرح می شود این است که آیا به واقع مذهب می تواند این اجازه را به برخی افراد به اصطلاح مذهبی بدهد که شخصاً و به دست خود به مجازات گناهکاران بپردازند در حالی که خود غرق گناهند و هیچ انسانی نیز مبرّا از خطا نیست؟ اگر چنین است پس چطور مسیح و بودا که خود در زمرۀ پیامبران الهی و رؤسای برجستۀ ادیان هستند، با همین زنان فاحشه چنان رفتار متفاوت و توأم با محبت و انسانیتی را داشتند؟! از بزرگان و عارفان دین اسلام نیز کم از این رفتارها دیده نشده و اساساً از باب محبت وارد شده اند و همواره تأثیر چنین رفتاری از هزاران اِعمال خشونت و زجر و شکنجه بیشتر بوده است. همچنین در دین اسلام شرایطی بسیار دقیق، ویژه و متعدد برای امر به معروف و نهی از منکر تعیین شده که اگر کسی دارای آن شرایط نباشد حق ندارد تا اقدام به این کار نماید. برخی از آنان مشتمل بر موارد زیر است:

1 - علم به واجب یا مستحب و یا حرام بودن امور؛ یعنی شناخت معروف یا منکر به دور از شبهه، بنابراین در امور متشابه امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست.

2 - احتمال تأثیر، بنابراین اگر بداند یا احتمال قوی بدهد که اقدامش تأثیر ندارد، واجب و مستحب نیست چون بی فایده است.

3 - شخص مخاطب امر به معروف و نهی از منکر بر ادامه عمل خود اصرار داشته باشد. اما اگر نشانه ای باشد که آن کار را ترک کرده است، تکلیف ساقط می شود. چون دیگر امر به معروف و نهی از منکر بیهوده است.

4 - مفسده ای در پی نداشته باشد. اما اگر احتمال ضرر برای خود یا فردی از مسلمانان را بدهد تکلیف ساقط می شود. زیرا ضرر و اضرار در دین روا نیست. البته جست و جو نیز جایز نیست؛ مانند گوش دادن برای شنیدن صدا و بو کشیدن و بررسی زیر لباس اشخاص و نظیر اینها.

یا مثلاً یک بار از مهرۀ درخشان مذهب تشیّع؛ امام جعفر صادق (ع) سؤال شده است که آیا امر به معروف و نهی از منکر بر تمام امت واجب است یا نه؟ ایشان فرموده اند: نه. پرسیدند چرا واجب نیست؟ فرمود: این کار بر عهدۀ شخص نیرومندی است که فرمانش را ببرند و معروف را از منکر باز شناسد، نه بر کسانی که ناتوانند و خود هدایت نیافته اند و از روی ناآگاهی دیگران را از حق به سوی باطل می خوانند.

پرسش دیگری که مطرح شده و پیرامون آن آسیب شناسی صورت می گیرد این است که آیا با تمسک بر حذف صورت مسئله، مسائل و مشکلات جامعه حل و برطرف خواهند شد؟ آیا با کشتن زن فاحشه، فاحشگی ریشه کن می شود؟ یا مثلاً آیا با تعطیل کردن «شهر نو» روسپی گری نیز از اجتماع رخت بر می بندد یا اینکه کل شهر تبدیل می شود به شهر نو؟

در مبحث اجرایی، کارگردانی دقیق و حساب شده ای را شاهد هستیم. از آنجا که کارگردان، نویسندۀ نمایشنامه نیز هست زیرمتن ها را می تواند بهتر از هر کس دیگر تشخیص داده و سفید خوانی کند. مکث ها، رعایت سکوت بین دیالوگ ها، ریتم یکدست و رعایت شده، هدایت صحیح بازیگران و هماهنگ ساختن آنها همگی در اجرا بارز است. از نور و تعویض رنگ نورها استفادۀ بایسته، مفهومی و اندازه به عمل آمده است. دکور در نهایت صرفه جویی اما کارآمد و کاربردی طراحی گردیده و جایی که به عنوان پنجرۀ زیرزمین در دکور تعبیه گردیده با ایجاد امکان دیدن پاهای مردی که در حیات قدم می زند بسیار در فضاسازی و ایجاد تنش و اضطراب موفق عمل می کند، همینطور استفاده از سایه بر روی دیوار کناری که به طرزی زنده نفس را در سینۀ مخاطب حبس می کند.

برای توصیف بازی ها به جرأت می توان از وصف بازی خوب و فنی دربارۀ عملکرد بازیگران این نمایش استفاده کرد. رویا میرعلمی یکی از بهترین بازی های خود تا به حال را ارائه می کند. توجه به ریزترین نکات شخصیتی کاراکتر و انعکاس آنها در اطوار بدنی و حتی حرکت چشم ها از ویژگی های قابل توجه بازی او در نقش لیلی است. فهیمه امن زاده باورپذیر و قدرمند ظاهر می شود. بازی او به ویژه در صحنه هایی که می باید بروز دهندۀ مهر مادری باشد به راستی تماشاگر را منقلب می کند و این حاکی از موفقیت او در ارائۀ این نقش است و اما بازی شایسته ایرانی درخشان است. به خوبی مشخص است که پروسۀ کار بر روی نقش را بسیار دقیق و با وسواس، قدم به قدم پیش برده و به انجام رسانیده و با کار بر روی صدا، بدن، لحن و بیان، حرکت و تربیت و برجسته کردن حس های مورد نیاز و بیرونی کردن آنها با موفقیتی مثال زدنی، گویی در نقش حلول کرده تا تماشاگر را به یک بازی دیدنی و کم نقص همراه با جزئیات فراوان میهمان کند.

در طراحی صدا، افکت و فضاهای صوتی فرشاد فزونی با پخش زیرصدایی از آوازهای سوسن؛ خوانندۀ شهیر فضاهای کافه ای و کاباره ای آن دوران به تصویر فضا، زمان و مکان وقوع نمایش می پردازد و بخش مهمی از شکل گیری اثر اجرایی را بر عهده دارد.

باید به حسین کیانی به دلیل ثبات بر رویه و سویه های خود در تئاتر و حیات هنری اش، همچنین عملی کردن بخش اعظمی از آنها در جهت رسالتی که بر دوش خود احساس می کند تبریک گفت. نام وی به عنوان مهره ای برجسته در ادبیات نمایشی معاصر ایران قابل ذکر بوده و تلاش هایش در جهت احیاء و ارتقای نمایش ایرانی ستودنی و قابل توجه است. امید است که بسیار زِیَد و دیر بپاید و همچنان در راهی که پیش رو گرفته است موفق عمل کرده و نهال ادبیات نمایشی ایران را تناورتر از پیش سازد.

 

منابع و مآخذ:

1. آرشیو روزنامۀ اطلاعات

2. آرشیو روزنامۀ قدس

3. ویکی پدیا

4. پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه
 

منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران