در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «پروانه بر ناقوس» نوشته فارس باقری به کارگردانی عبدالرضا قراری، مازیار رشید صالحی

توحید در سایه شه پدر

امید طاهری- پروانه بر ناقوس دغدغه معنا دارد. نمایشنامه ای است که از بستر زمینی زندگی کنده می شود، مثل خود ایوان که در عبور از کنار زن مو بور و شیطنت های جوانی، اکنون در بستر احتضار، چیز دیگری را می طلبد.

پروانه بر ناقوس دغدغه معنا دارد. نمایشنامه ای است که از بستر زمینی زندگی کنده می شود، مثل خود ایوان که در عبور از کنار زن مو بور و شیطنت های جوانی، اکنون در بستر احتضار، چیز دیگری را می طلبد.

جنگ پیرامون آدمهای این نمایش را فراگرفته و صدای انفجارها هر لحظه نزدیکتر می شود و لرزه بر اندام زندگی آنها می افکند. اما در این گیرودار آنها از چه چیز سخن می گویند؟ دغدغه چه دارند و چه را جستجو می کنند؟ در مرور گذشته زندگی ایوان و مارتا از خلال خاطراتشان، عذاب وجدان ایوان از ناتوانی در بخشیدن فرزندی به مارتا نمایان می شود. اما گویا پسرکی پانزده ساله، در کتابفروشی ایوان مشغول به کار می شود و هر سه ( ایوان، یعقوب و مارتا ) وابسته ی مهری عمیق نسبت به هم می شوند. این مهر در بافت محتوایی اثر زمانی معنامند می شود که به جهود بودن ایوان و مسلمان بودن یعقوب پی می بریم. نویسنده در چینش این نام ها و تعلقات مذهبی شان، آن هم در بحبوحه جنگ، گستره معنایی اثر را وسعت می بخشد. یعقوب، پیامبری که لقب اسراییل متعلق به اوست، از یک سو فرزند خوانده ایوان جهود و همسر اوست و از سوی دیگر  شهیدی است که حضورش در صحنه از بعد جسمانی خارج شده و بعدی اثیری یافته است.

نمایشنامه فارس باقری از دو جنبه قابل توجه و بررسی است. از نظر ساختاری مساله زبان در این نمایشنامه اهمیت زیادی دارد و از نظر محتوایی فضای برون و درون دارای اهمیت می شود.

کارکرد زبان در نمایشنامه پروانه بر ناقوس، از عنصری صرفا جهت ارتباط میان کاراکترها فراتر می رود. زبان این نمایشنامه در بسیاری از قسمت ها، پیش از آنکه یک وسیله ارتباطی باشد، نشانه ای است از حال و احوال کاراکتر و رمزی است که با گشودن آن، بخش بزرگی از لایه های زیرین کاراکترها ( خصوصا در مورد ایوان ) نمایان می شود. زبان در این نمایشنامه جاری در لحظه اکنون است و با وجود اینکه در لحظاتی به بیان گذشته ها می پردازد اما وضعیت کلی نمایشنامه این خاطرات را در لحظه اکنون کنش مند می کند.

در بعد محتوایی آنچه بیرون از قاب صحنه وجود دارد جنگ است؛ فقدان یعقوب است و ترد ایوان توسط خاخام ها است. نمایشنامه آدرس دقیق می دهد. از آبادان حرف می زند. و حتی به لحاظ زمانی تاریخ دقیق تعیین می کند. سال 53 یعقوب پیش ایوان می رود و اکنون حدود سی سال دارد. جنگ پدیده ی شومی است که اگر چه در تغییر نگرش ایوان تاثیرگذار بوده اما چون کابوسی بر زیست او چنبره زده. این جنگ بر سر چیست؟ و مهر عمیقی که میان ایوان جهود و یعقوب جوانه زده و سترگ شده حاصل چیست؟ در این صلح چه چیزی نقض نمی شود که در آن جنگ نقض شده؟ چه چیزی یعقوب را با تن پاره شده از جنگ بر بالین ایوان می آورد و بر تخت او می نشاند؟

در اجرای عبدالرضا قراری و مازیار رشید صالحی از این نمایشنامه، آنچه بیش از همه به چشم می آید، برون ریزی معانی و عیان سازی بخشی از محتوای اثر است. این اتفاق اگر چه به ایجاد اتمسفر اجرا کمک می کند اما این خطر را در خود دارد که مخاطب را از ارتباط خود بسنده با نمایش بازدارد. ( برای مثال تخت معلق ایوان )

عدم ارتباط چشمی کاراکترها با یکدیگر ( خصوصا در مورد ایوان ) ناشی از همین برخورد معناگرا در کارگردانی اثر است. اگر چه در این فرآیند فرم حاصله به مود کلی اثر و اتمسفری تکینه کمک کرده اما خطر باز ماندن مخاطب از کنکاش در معانی مستتر را همچنان در پی دارد.

درک و دریافت درست کارگردانان از ویژگی های زبانی و محتوایی نمایشنامه فارس باقری طراحی اجرا و تحلیل های افزوده بر متن را در بستر رویین اجرا وارد کرده و این امر در سترون شدن اجرا نقشمند است.

برخوردی که نمایشنامه در قدم اول با توضیح دکور دارد رویکردی ناتورالیستی را نشان می دهد. ( البته صرفا در دکور. وگرنه مقصود این نیست که کلیت اثر ناتورالیستی باشد ) این رویکرد صرفا یک پیشنهاد نیست و به نظر می رسد در شاکله اثر نقش مهمی ایفا می کند. منطقی که در توضیح صحنه و دکور وجود دارد در صحنه ورود یعقوب و سپس باز کردن دکمه های کت و آشکار شدن ماهیت اثیری او، می توانست تاثیر گذاری این صحنه مهم از نمایشنامه را بیشتر کند. ارتباط ملموس مخاطب با اثر، در شرایطی که همه چیز عینی، توجیه پذیر و فیزیک مند باشد، با حضور یعقوب و ایجاد گسست زمانی و ماهوی شاید باعث ارتباط خودبسنده تری برای مخاطب می شد. در اجرا اما دکور به دور از هیچ نشانه ناتورالیستی ارایه می شود. تخت معلق، تورهای آویز، و آکساسوآر اندک، نشان گر رویکرد معنایی کارگردانی با این حوزه از اجراست. البته این ویژگی را در آثار قبلی عبدالرضا قراری، یکی از دو کارگردان این اثر، پیش از این هم دیده ایم. اساسا قراری به ترجمان معانی اثر و ترکیب آن با معناهای افزوده خویش در حوزه اجرا و ایجاد نمود بیرونی آن روی صحنه در آثار قبلی خود نیز گرایش خاصی نشان می دهد.

نمایشنامه فارس باقری اگر چه گفتگو محور است، اما گفتگوها عمق دارند و تبدیل به دیالوگ می شوند و از بگو مگو فراتر می روند چون در دل خود کنش دارند و در پس هر دیالوگ کنشی آشکار می شود. این نمایشنامه مطول نیست با این وجود ریتم خوبی که در اجرا ایجاد شده، بازیهای خوب ملیحه محی آبادی و امیرمشتاق رودساز و بازی دوست داشتنی علی کهن از گیرایی های اجرای پروانه بر ناقوس در موج نوی تئاتر کرمان است.

 

امید طاهری( عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران