در حال بارگذاری ...
نقد جامعه شناسانه بر نمایش « خواب خیس ماهی»

روابط سوخته

وحید عمرانی- در روش نقد اجتماعی، انعکاس تصویر جامعه در جهان تخیلی و هنری اثر ادبی (در اینجا نمایشنامه و اجرا) مد نظر قرار داده شده و تأثیر ادب و هنر بر جامعه و بالعکس مورد مطالعه قرار می گیرد. در این مطلب سعی بر این می شود تا از این منظر به بررسی نمایش «خواب خیس ماهی» پرداخته گردد زیرا از نظر مفاهیم مستتر در متن و موقعیت هایی که نویسنده برای اثر تعریف کرده، زمینه و پتانسیل آن را دارد که از این دیدگاه مورد بررسی قرار گیرد.

خواب خیس ماهی

نویسنده: مهدی میرباقری

کارگردان: پویان درزی

بازیگران: نفیسه روشن، پویان درزی، ارسطو خوش رزم، شهره مکری، پیام احمدی نیا، فرزانه سهیلی، علیرضا مهران، شیرین صمدی

مکان اجرا: مجموعۀ کنش معاصر، تئاتر پایتخت

 

از اواخر قرن نوزدهم و زمانی که جامعه شناسی به عنوان موضوعی مستقل از سایر مباحث علوم اجتماعی مطرح شد، میزان تأثیر گذاری تحولات سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی در شکل گیری و بسط سبک ها و مکاتب گوناگون هنری مورد توجه قرار گرفت و در این زمان بود که نقد جامعه شناسانه به عنوان یکی از مطرح ترین نقدها بیان شد. (دادور، 1392: 376)

از پیشگامان این نوع نقد مادام دواستال و ایپولیت تن هستند. بعدها اندیشمندانی چون جورج لوکاچ و لوسین گلدمن به پشتوانۀ مطالعات فلسفی و تاریخی سعی داشتند بین ساختارهای اجتماعی و ساختارهای ادبی داد و ستدهای متقابلی را نشان دهند. (عسگری حسنکلو، 1386: 43)

نقد جامعه شناسانه بیشتر در مورد ادبیات کاربرد دارد اما می توان در مورد هنر و تمامی زیرشاخه هایش نیز از آن استفاده کرد و به طور کلی این طور تعریفش کرد که نقد اجتماعی به معنی شناخت کامل جامعه، شناسایی ویژگی های محیط اجتماعی و واکنش هنرمند نسبت به جامعه اش است. مبانی اجتماعی در نقد، معتبر به شمار می روند و شک نیست که محیط ادبی و هنری تحت تأثیر محیط اجتماعی است و افکار و عقاید و ذوق ها و اندیشه ها متأثر از احوال اجتماعی اند. در روش نقد اجتماعی، انعکاس تصویر جامعه در جهان تخیلی و هنری اثر ادبی (در اینجا نمایشنامه و اجرا) مد نظر قرار داده شده و تأثیر ادب و هنر بر جامعه و بالعکس مورد مطالعه قرار می گیرد. در این مطلب سعی بر این می شود تا از این منظر به بررسی نمایش «خواب خیس ماهی» پرداخته گردد زیرا از نظر مفاهیم مستتر در متن و موقعیت هایی که نویسنده برای اثر تعریف کرده، زمینه و پتانسیل آن را دارد که از این دیدگاه مورد بررسی قرار گیرد.

آثار هنری همواره محصول و مولود حیات و محیط اجتماعی اند و در این بین هنر تئاتر از جایگاهی ویژه برخوردار است. این هنر، ارتباطی تنگاتنگ و مستقیم با جامعه داشته و رسالت دارد تا فرزند زمانۀ خود باشد و معضلات جامعۀ معاصر را بیان و آشکار کند، حتی از خلال متون دراماتیک یا متون سایر اقلیم ها به مدد فن دراماتورژی مدققانه به آسیب شناسی و ایجاد حساسیت بر مسائل مربوط بپردازد، شناخت ایجاد کند و راهنما باشد تا راهکارهایی برای بیرون رفت از آن بحران ها و معضلات در جامعه فراهم آید.

عشق به طور اعم و روابط عاشقانه بین انسان ها و با جنس مخالف به طور اخص همواره از مسائلی است که در تمامی جوامع بر حسب تمایلات غریزی و روحی بشر به طور پر رنگ مطرح بوده و هست. نمود این جنس از روابط در جوامع گوناگون به دلیل تفاوت در قوانین، مذاهب، رسوم، پیشرفت، منطقۀ جغرافیایی و غیره با یکدیگر تفاوت دارد. در جامعۀ ما به دلیل قرار گرفتن در یک مرحلۀ گذار فرهنگی و اجتماعی که حاصل یک انقلاب سراسری و پس از آن گذراندن جنگی هشت ساله است، تمامی مسائل فرهنگی نیز تحت تأثیر قرار گرفته و به دلیل تغییرات بسیار و سریع اما کوتاه مدتی که به وجود آمده، این مرحلۀ گذار با بحران هایی همراه شده از جمله در شکل همین روابط عاشقانه در جامعه. تم نمایش مورد بررسی همین عشق و روابط بین مرد و زن و همچنین کارما و پیامدهای حاصل از اعمالی است که افراد در پروسۀ این ارتباط ها انجام داده و متوجه طرفین خواهد شد. ما پاره هایی از زندگی چهار زوج را مشاهده می کنیم که در اصل یک زوج بیش نیستند؛ مهیار و لاله. داستان این دو نفر گویا در تمامی روابط دونفرۀ دیگر نیز در جامعه جاری و ساری است و غرض اشاره به مهیار نوعی و لاله نوعی است. نمایش به این می پردازد که اتفاق هایی که بین مهیار و لاله می افتد برای هر زوج دیگری در این اجتماع ممکن است اتفاق بیافتند هر چند بنا به موقعیت افراد و شخصیت های متفاوت آنان ممکن است نتایج آن یکی نباشد، لیکن آنچه در این بین مطرح می شود این است که زن و مرد یا پسر و دختری که رابطۀ عاشقانه دارند و به دلایلی از یکدیگر جدا می شوند، همواره در برهه ای از زندگی حال به هر دلیل به فکر بازگشت می افتند، اما معمولاً این بازگشت یا با طرد یکی از طرفین صورت عملی نمی یابد یا اینکه ممکن است با سوء استفادۀ یک طرف با فریب دوباره همراه شده و فرد امیدوار را به غرقابی مهیب تر دراندازد.

البته این نمایش موفق نمی شود تا آن شمولی که در جامعۀ ما در این موضوع وجود دارد را به تصویر بکشد و از دلایل آن یکی این است که آن تصویری که برای مرد داستان در این چهار تابلو ترسیم می شود نزدیک به هم بوده و بیشتر مردان را موجوداتی سوء استفاده گر و خواهان روابط کوتاه مدت آن هم صرفاً به دلیل کامیابی جنسی تصویر می کند، در صورتی که این نگاه با واقعیت های جامعۀ کنونی ما همخوانی ندارد. سوء استفاده، خیانت و نیرنگ بازی در رابطه جنسیت نمی شناسد و از طرف هر جنسیتی چه زن و چه مرد ممکن است صورت بگیرد و به راحتی اتفاق بیافتد، اما نگاهی که در این نمایش وجود دارد، انگشت اتهام خیانت پیشگی را به طور بارزی به سوی مردان نشانه رفته است. مثلاً دو تا از مهیار ها شخصیتی بسیار نزدیک به هم دارند. می توان گفت لات و بی قید و لاابالی منتها یکی از جنس بالاشهری و دیگری از نوع پایین شهری اش که ارسطو خوش رزم و پیام احمدی نیا این نقش ها را بازی می کنند.

هم اکنون در جامعۀ ما به دلایل مختلفی روابط عاشقانه  عمق و مدت اندک تری نسبت به زمان سابق دارند. به دلیل مشکلات اقتصادی و سخت گیری بسیاری از خانواده ها و رسوم غلطی که هنوز ریشه کن نشده اند نسبت به زمان گذشته، جوان های کمتری به سمت و سوی ازدواج کردن می روند. بخش بزرگی از افراد ترجیح می دهند تا وارد روابط دوستی که بعضاً نام ازدواج سفید هم بر آن می نهند بشوند و از این طریق نیازهای جسمی و روحی خود را برطرف سازند. از طرفی با روند رو به رشد و افزایش چشم گیر و هشدار دهندۀ طلاق اشخاص بسیار دیگری نیز به این جمع کثیر افزوده می شوند. کسانی که تجربۀ زندگی زناشویی ناموفق را داشته و حال دیگر از پایه و اساس به ازدواج اعتقادی ندارند. این قبیل افراد نیز با توجه به جوان بودن بخش اعظمی از آنها طبیعتاً نیاز به رابطه دارند و این گونه روابط را در زندگی آتی خود برقرار می کنند. در وضعیت حاضر آسیب های دیگری نیز از این بین متولد شده و رشد می یابد. مثلاً تربیت یافتگان فرهنگی که رابطۀ با ثبات را تنها در پیوند ازدواج می دانند، حال با ورود به یک رابطۀ دوستی یا ازدواج سفید اغلب برای خود هیچ تعهدی را قائل نیستند و به راحتی با بروز هر برخورد یا مباحثه ای رابطه را ترک می کنند. در این بین جبلّت و طبیعت روح و روان انسان تعادل خود را از دست می دهد؛ زیرا رابطه به خصوص رابطه ای که با تماس های ویژۀ خصوصی و زناشویی همراه باشد طبیعتاً وابستگی ایجاد می کند و در صورت تکرار این روابط و جداییِ دوباره، فرد از درون با خلأهایی روحی روانی مواجه خواهد شد که موجب می گردد تا دیگر نتواند به منزلۀ انسانی امن برای شکل گرفتن یک رابطۀ موفق به شمار رود. این کارماها و نتایج اعمال، مرتباً در نهاد فرد انباشته می شوند تا در نهایت در جایی سر باز کرده و همچون آتشفشانی فوران کنند و وضعیت زندگانی اش را به ورطۀ بحران بکشانند.

ما در روابط این چهار زوج که در اصل یکی هستند با یک جدایی مواجه هستیم که پس از گذر سالیان، خاطرها ها در یکی از طرفین زنده شده و حال با هر فکر و هدفی با پارتنر سابق خود تماس می گیرد که تلاش کند تا رابطه را دوباره از سر گیرند. در این چهار تابلو این تماس ها بیشتر از سوی مردان است که بیشتر این موارد نیز با نیت خوبی نیست و تنها گذاشتن و ترک دوبارۀ رابطه را پیامد خود دارد.

دوست داشتن، آن مهارت یا فضیلتی است که این افراد به فراموشی اش سپرده اند و موفق نمی شوند که رابطه شان را حفظ کنند و اندک ثباتی در آن داشته باشند. در مورد زوج اول این جریان اندکی از سطح فراتر می رود و مرد پس از جدایی، این بار با فکر کردن بیشتر و رسیدن به این نتیجه که دوست سابقش همان کسی است که نمی تواند بدون او زندگی کند و نیمۀ گمشدۀ خود اش است سعی می کند تا به رابطه بازگردد، اما در پایان در می یابیم که زن در شُرُف ازدواج است و به هیچ وجه حاضر نیست که به رابطه بازگردد. این ناکامی و فراق را در بین تمامی این زوج های نوعی می بینیم و فضای خماری و نیاز و نرسیدن، آن جوّ غالب و چیره بر تمامی فضای نمایش است.

از منظر پرداخت به معضل ها و مشکلات روابط عاشقانه در زمانۀ معاصر، نویسنده موضوع درست و به روزی را انتخاب کرده و ضرورت پرداخت به آن در تئاتر بسیار احساس می شود. از این حیث گزینش او به جا ،درست و قابل تقدیر است. مارسل کارنه؛ کارگردان و فیلم نامه نویس شهیر فرانسوی که از چهره های کلیدی در جنبش رئالیسم شاعرانه نیز به شمار می آید، در همین زمینه می نویسد: «هنرمند ناگزیر است نمایشگر شرایط دورانش باشد. او مقصر نیست که توفان در راه است.»

باید دربارۀ روابط در جامعۀ ما که به مرز بحرانی رسیده است دادِ سخن سر داد و در قالب هنر تئاتر که تأثیر دوچندان دارد مطرحش کرد تا قاطبۀ مردم به فکر بیافتند و دربارۀ درک این نواقص، احساس نیازمندی حاصل آید تا در مقابل این تقاضا، عرضه نیز از سوی کارشناسان مربوط و متخصصین فن صورت و انجام یابد. هم اکنون به جرأت می توان گفت که ریشۀ بسیاری از جرائم عمد و غیر عمد جامعه به همین ناکامی ها در زندگی های زناشویی و همچنین روابط عاشقانه و نیازهای سرکوب شدۀ جسمانی باز می گردد. قشر بزرگی نسبت به جنس مخالف خود نگاه ابزاری پیدا کرده و اخلاق و مفاهیم انسانی در روابط رنگ باخته است. افراد تحت تأثیر محیط و عدم آموزش و هدایت صحیح طوری تربیت می شوند که قادر نیستند تا ارزش های انسانی طرف مقابل خود را ببینند و همین واقعیت موجب می گردد تا زمانی که وارد به رابطه ای شدند به طرف مقابل آسیب و صدماتی وارد کنند که منجر به جدایی و ایجاد یأس و بدبینی به صورتی گسترده در اجتماع می گردد. کار تا بدانجا پیش می رود که اشخاص، روابط مثلاً عاشقانه شان را به سبک و سیاق خرید کالا از فروشگاه برگزار می کنند و چیزی که این در این میان قربانی و نابود خواهد شد فضیلت های انسانی و ارزش هایی همچون وفاداری، صبر، گذشت، نجابت، حس امنیت، تکیه گاه بودن و در نهایت محبت بی غلّ و غش و عشق ورزی هاست. این است که عشق تبدیل به موضوعی مضحک و دستاویز طنزهای سخیف چه در نوشته ها و چه حتی در تلویزیون و قوالب هنری نظیر سینما قرار می گیرد. آسیب های چنین حالتی در درازمدت بر روی جامعه جبران ناپذیر و همراه با عواقب وخیمی خواهد بود که بی شک نسل های متعددی را به خود مبتلا خواهد کرد.

نکته ای که لازم می دانم دربارۀ جنسِ بازی یکی از بازیگران این نمایش خاطرنشان سازم در تابلویی است که نقش های آن را علیرضا مهران و شیرین صمدی ایفا می کنند. آنچه که در این بخش در مورد جنسِ بازی صمدی می نویسم هیچ ربطی به مسائل و دیدگاه های مذهبی، تابوها و توتم های اجتماعی، دگماتیسم، از مد افتادگی و افکار کهنه و متعصبانه ندارد بلکه یک آسیب شناسی است نسبت به پدیده ای که دهۀ اخیر برای بازیگری تئاتر و در میان خانم های بازیگر رخ داده، ظهوری بارز یافته و لازم است تا به آن پرداخته گردد. مطلب از این قرار است که ساختار تئاتر با فضای تلویزیون و سینما متفاوت است. تئاتر یک مادر و یک مولد به شمار می رود و تأثیرگذاری آن از هر هنر دیگر یا هر فضای هنری دیگری بیشتر و قوی تر است. تئاتر میدانی تاریخی و مقدس است که از ورای قرن های متمادی و هزاره ها به بشر امروز میراث رسیده و به ودیعه سپرده شده تا با همان شکوه گذشته و چه بسا شکوهمندتر به نسل های آینده انتقال یابد. این تفاوت ها را باید شناخت و مطابق با اصول صحیح آن در مباحث عملی ورود کرد.

تئاترهای آزاد که در این زمینه معلوم الحالند و تماشاگران ویژه و ثابت خود را نیز دارند اما در حوزۀ تئاتر جدی و متعهد که بی شک نویسنده و کارگردان این اثر نیز به دنبال اجرای چنین نوع از تئاتری بوده اند باید حساسیت های بیشتری در برخی از موارد صورت گیرد. در دهۀ اخیر به خصوص با گسترش رو به رشد راه اندازی سالن های خصوصی و نیاز به ایجاد کشش هایی برای جذب تماشاگر و خالی نماندن این همه سالن و صندلی، بعضاً توسط نویسندگان و کارگردانان تمهیداتی صورت می گیرد که فضاهای ایده آل یاد شده در تئاتر را اندکی مخدوش می سازد. جنسی گرایی و ورود مسائل مربوط به آن در نمایش ها با موجی بسیار چشمگیر و رو به روشد مواجه بوده چنانکه در بسیاری از تئاترهای حاضر حضور یک ترنس، دو جنسه یا امرد به صورت امری بدیهی درآمده و به قیمت کشاندن تماشاگر عام به سالن، پر کردن صندلی ها و ایجاد موقعیت کمدی که سرشار از اشارات جنسی در این رابطه است هم اکنون به بسیاری از رسالت های تئاتر ترجیح داده می شوند. همچنین بازی گرفتن های اروتیک از بازیگران خانم نیز طیف دیگری از این جنبش را شامل می شود. استفاده از جذابیت های ظاهری و جنسی خانم ها برای ایجاد چرخش بیشتر مالی سالهاست که در سینما و تلویزیون -که از دومی منظور تلویزیون کشورهایی است که سیاست از مذهب جداست- رواج دارد اما اگر این جریان بخواهد در تئاتر نیز به صورت روالی عادی و همیشگی درآید اینجاست که باید گفت با یک آسیب ناشی از شرایط یاد شدۀ اجتماعی طرف هستیم که نیاز به بررسی و اصلاح دارد. ژان ژنه؛ نمایشنامه نویس، رمان نویس و شاعر برجستۀ فرانسوی در این زمینه می گوید: «زنانِ بازیگر تئاتر نباید با اروتیسم طبیعی شان بر صحنه بروند و ادای خانم های توی سینما را دربیاورند. در تئاتر، اروتیسم فردی، نمایش را پس می زند.» هم اکنون از تئاترهای روی صحنه در همین شهر تهران نمونه های متعددی را می توان مثال زد که با تکیه بر همین راهکار بر صحنه هستند که چنین چیزی در درازمدت، تئاتر رفتن را مترادف با مفاهیمی خواهد کرد که نه تنها در شأن این هنر نیست بلکه آن را از رسالت های هزاران سالۀ خویش نیز دور می سازد.

نکتۀ دیگری که پرداختن به آن در این مقال لازم می نماید اشاره به قابلیت های قراردادی تئاتر است که هم اکنون در بسیاری از کارها کمتر از آنها استفاده به عمل می آید و موجبات طرد و بیزاری را فراهم می کند. تئاتر هنری است که بر پایۀ قراردادها شکل می گیرد. پروتکل یکی از ارکان اساسی این هنر به شمار می رود و بدون آن بی شک ناقص و الکن خواهد بود. قرارداد در مبحث اجرایی، پیمان و معاهده ای است که کارگردان با تماشاگر خود می بندد، یعنی با او قرار می گذارد که امری تخیلی را که بر صحنه وجود ندارد با حضور نشانه ای کوچک بپذیرد، تماشاگر نیز قبول می کند. تئاتر از اساس، هنری سمبلیک است و بر اساس نشانه ها، نمادها و سمبل ها با مخاطب خود ارتباط برقرار می کند. همۀ اینها گفته شد تا بپردازم به این مسئلۀ سیگار کشیدن حقیقی بازیگران بر صحنۀ تئاتر. در شرایط کنونی جامعۀ ما که نیاز است تا جایی که می توان مردم را به تئاتر دیدن ترغیب کرد و با توجه به جوّ غالب بسیاری از خانواده ها، کافیست که در همین شهر خانواده ای که می خواهد بنا به معرفی یا توصیه ای با تئاتر آشنا شود پا به یکی از این سالن ها بگذارد. در بیش از هشتاد درصد موارد با صحنه هایی که از دود سیگار بازیگران دودآلود و از لحاظ تنفسی ناسالمند مواجه خواهد شد. پُر واضح است که این خانواده ها فرزندان خود را از چنین محیط هایی دور نگاه خواهند داشت و بار اول تئاتر دیدن به بار آخرشان مبدل خواهد گردید. چه لزومی دارد که بازیگر به طور حقیقی بر صحنه سیگار بکشد؟! بر اساس همان جریان قراردادها که مطرح شد بازیگران حتی اگر چوبی را یا حتی هیچ، فقط انگشتانشان را به نشانۀ سیگار کشیدن به دهان ببرند تماشاگر خواهد پذیرفت، این همه دود به راه انداختن چه دلیلی دارد؟ افزون بر این هم اکنون اکثر سالن های تئاتر ما به دلیل ضعف یا نبود سیستم تهویه و کوچک بودن فضا در صورت مصرف دخانیات تبدیل به فضایی خفه و برای بسیاری از افراد تحمل ناپذیر می گردند. اگر کسی به بیماری های تنفسی یا آسم مبتلا باشد که بیدرنگ مجبور است سالن را ترک کند، عدۀ بسیار دیگری نیز اذیت می شوند و مجبور به تحمل، اما مسئلۀ مهم اینجاست که با توجه به مبحث فرهنگ سازی ای که هم اکنون رسالت آن را برای تئاتر در جامعه قائل هستیم، موظفیم که به این قبیل مسائل نیز حساسیت نشان داده و آن ها را رعایت کنیم.

 

منابع:

1. الفبای تئاتر، نازنین دادور، تهران، افراز، چاپ 2، 1392.

2. ماهنامۀ ادب پژوهی، مقالۀ سیر نظریه های نقد جامعه شناختی ادبیات، دکتر عسگر عسگری حسنکلو، شمارۀ چهارم، زمستان و بهار 1386.

 

منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران