در حال بارگذاری ...
نگاهی به وضعیت نقد تئاتر در اصفهان

«بحران نقد تئاتر در اصفهان»

وحید عمرانی - درست تر این است که به جای عنوان فعلی برای این مطلب عنوان «نبود نقد تئاتر در اصفهان» انتخاب می شد. چنین حرفی بی اساس نمی تواند باشد چنانکه هنرمندان فعال تئاتر در استان اصفهان خود به خوبی بر این خلأ واقفند و برخی از ایشان نیز از این کمبود نه تنها ناراحت نیستند بلکه آن را غنیمتی هم بر می شمرند تا همچنان با به صحنه بردن آثاری تکراری و کم ارزش از لحاظ فنی و هنری، سیاهۀ کارنامۀ به اصطلاح هنری خود را حجیم تر کرده و به درآمدی هر چند اندک و گاه کمی افزون تر در موارد سفارشی و ... در این میانه دست یابند.

درست تر این است که به جای عنوان فعلی برای این مطلب عنوان «نبود نقد تئاتر در اصفهان» انتخاب می شد. چنین حرفی بی اساس نمی تواند باشد چنانکه هنرمندان فعال تئاتر در استان اصفهان خود به خوبی بر این خلأ واقفند و برخی از ایشان نیز از این کمبود نه تنها ناراحت نیستند بلکه آن را غنیمتی هم بر می شمرند تا همچنان با به صحنه بردن آثاری تکراری و کم ارزش از لحاظ فنی و هنری، سیاهۀ کارنامۀ به اصطلاح هنری خود را حجیم تر کرده و به درآمدی هر چند اندک و گاه کمی افزون تر در موارد سفارشی و ... در این میانه دست یابند.

تئاتر اصفهان از زمان شکل گیری هستۀ اولیه اش در محلۀ جلفا که محله ای قدیمی و تاریخی متعلق به دوران صفویه است تا به اکنون در زمینۀ نقد تئاتر کارنامۀ مشخص و قابل ذکری نداشته است. شمار منتقدان تئاتر در اصفهان پیش از انقلاب حتی به تعداد انگشتان یک دست نیز نرسیده و نبود یا کمبود اسناد باقی مانده از فعالیت ایشان امکان یک بررسی دقیق در مورد کیفیت نوشتاری آنها را بسیار مشکل و اغلب ناممکن می گرداند. پس از انقلاب این وضعیت به وادی بی چیزتری نیز افتاد. این که می گویم نقد، منظور هر یادداشت مبتنی بر سلایق شخصی مشتمل بر هواداری از گروهی مشخص یا عداوت با گروهی دیگر نیست، بلکه مقصود نوشته ای است با چهارچوب مشخص و با رعایت اصول فنی و علمی این هنر که بتوان بر آن نام نقد چنانکه شایستۀ این مفهوم است نهاد.

دلایل این فقدان آنچنان پیچیده و پنهان نیست. بنده خود به مدت 9 سال تمام به طور پیوسته در اصفهان نقد تئاتر نوشته و در فضاهای مجازی، خبرگزاری ها و روزنامه های محلی و سراسری چاپ و انتشار داده ام و در این مدت چیزی ندیده ام جز بی مهری، دشمنی، غیبت، بدگویی، نسبت ناروا، تهمت و کج دهنی از اغلب کسانی که در این شهر خود را تئاتری می دانند از سویی و از سوی دیگر خود را به کوچۀ علی چپ زدن و نادیده انگاری علیرغم کنترل شدید در حد اطلاعاتی و امنیتی از طرف برخی مسئولین مربوط به تئاتر. اگر مطلبی را مطرح می کنم از این روست که خود در میان این معرکه بوده ام و نه اینکه چون فارغ البالان از دور، دستی بر آتش داشته باشم.

از دلایل مهجور ماندن نقد تئاتر در اصفهان به عوامل متعددی می توان اشاره کرد که بنده در این مقال مواردی از آن ها را مد نظر قرار خواهم داد.

عزیزان اصفهانی، همشهریان گرامی ام، شما که شیفتۀ هنر بی مثال نمایش هستید و هنوز نام و خاطره های شیرین هنرمندانی همچون رضا ارحام صدر، نصرت الله وحدت، ناصر فرهمند، علی محمد رجایی، مهدی ممیزان، منوچهر جهانشاه و ... را در دل زنده نگاه می دارید، آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چرا در شهرتان منتقد تئاتر ندارید؟ چرا هیچ میزان و محکی برای سنجش آثار نمایشی تان وجود ندارد و چرا چنین جایگاهی تا این حد در این شهر خطیر می نماید که احدی را جرأت و یارای نزدیک شدن به آن نیست؟! تا جایی که امکان داشته باشد به حضورتان عرض خواهم کرد که قضیه از چه قرار است.

این بنده 36 سال پیش در شهر بی مثال و دلنواز اصفهان دیده به جهان گشوده، در همین وادی رشد کرده و بالیده ام و اکثر سال های زندگانی ام را نیز در همین اقلیم سپری کرده ام، پس آنچه می نویسم نه تنها اشارت به دیگران بوده بلکه خود را نیز تافته ای جدا بافته از این قافله نمی دانم. بنابراین شایسته است تا خوانندگان محترم اصفهانی با امعان نظر بیشتری به آن نگریسته و مطلب را مصداق بیت «دوست دارم که دوست عیب مرا همچو آیینه رو به رو گوید / نه که چون شانه با هزار زبان پشت سر رفته مو به مو گوید» بدانند و آن را در زمرۀ نیش تیغ پیرایشگران که به حُسن و جمال می انجامد برشمارند. قطعاً مواردی که بیان می کنم شامل حال همگی نمی شود و جمع بستن و نسبت دادن در هر موضوعی، خود از پایه غلط و محصول نواقصی جز خام اندیشی و بلاهت نمی تواند بود.

از آفاتی که ما در تئاتر اصفهان به آن گرفتاریم یکی نداشتن وسعت نظر در مسائل است. این کوتاه بینی ها خود از عوامل اصلی برای شکل نگرفتن جریان نقد در تئاتر نیز گردیده است. خود کامل پنداری بلایی است که فرد را از دانستن بیشتر و تجربیات جدید محروم می کند و برای چنین شخصی نقد به مثابۀ نیشتری زهرآگین، تلخ و کشنده جلوه می کند به صورتی که چنان در مقابل آن جبهه می گیرد که در مقابل دزد ناموس! حاصل چنین نگرشی خود واضح است که چه می تواند بود و بار را به کدامین مقصد خواهد نشاند.

مورد دیگر به روز نبودن از نظر اطلاعات علمی و هنری و تکیه به مدارک کسب شده در گذشته است. این حالت با ایجاد غروری علمی موجب می شود تا فرد در مواجهه با نقد جبهه بگیرد و به جای اینکه سخن را بنگرد که چیست نه گوینده را ببیند که کیست، به نفی مطلق پرداخته و به جای اصلاح کار خود به جستجو در گذشته و زندگی فرد انتقاد کننده بپردازد و راست و دروغ را به هم ببافد تا او را غیر موجه جلوه داده و مسئله را فرافکنی کند. این تندروی ها و جبهه گرفتن ها در اصفهان حتی تا به جایی پیش رفته که کارگردان نمایش نقد شده با روزنامۀ منتشر کننده تماس گرفته و با تهدید و ارعاب به شکایت و انتقام جویی سردبیر را از چاپ نقدهای آتی منصرف کرده است. یا کارگردانی دیگر برای فرار از زیر پاسخ گویی، سیستم «بگم؟ بگم؟» به راه انداخته و بدون اینکه حرفی واضح و بی پرده بزند که از نظر قضایی قابل پیگیری باشد و به دام بیافتد، ایجاد حاشیه می کند تا اصل مطلب در بین مسائل شخصی که راست و دروغشان نیز نامشخص است محو و ناپدید شود. پاپوش دوختن، انگ زدن و جوسازی و لشکر مجازی به راه انداختن با قصد به حاشیه راندن منتقد هم که بماند و بسیاری در آن ید طولا دارند.

معضل دیگر، محافظه کاری بیش از حد است که موجب می گردد افرادی انگشت شمار که بعضاً دانش نگارش نقد را نیز دارا هستند با شناختی که از آن دسته همکاران گرامی خود دارند با این توجیه که لزومی به دشمن تراشی نمی بینند هرگز دست به قلم نبرده و اندک جسارتی به خرج ندهند تا چند خطی دربارۀ اثری که همکارشان بر صحنه برده است قلمی کنند.

اینها شمه ای از ضعف برخی هنرمندان تئاتر و ایجاد جو حاصل از این افکار در مقابل نقد است که ذکر شد و اما ذکر نواقص گروه دیگر که مسئولین تئاتر اصفهان هستند نیز ضروریست. واضح و مبرهن است که وقتی خود تئاتر توسط مسئولین مربوط جدی گرفته نشود، دیگر نقد تئاتر چه جایگاهی می تواند داشته باشد! نقد مکتوب که بماند اما همگی می دانید که تنها روزن نقد حضوری و زندۀ تئاتر در اصفهان که به صورت جدی توسط هنرمندان دنبال می شده جلسات نقدی بوده که در دوره هایی از جشنوارۀ تئاتر استانی پس از اجرای نمایش ها برگزار می شد. در آخرین دوره حتی همین امکان هم از تئاتر اصفهان سلب شد و در جواب سؤال بنده نیز مسئول ذیربط جوابی سربالا حواله کرده و مسئله را به هیچ انگاشت. آیا مسئولین اینطور می پندارند که با وجود منتقد، چرایی ها بیشتر در ذهن هنرمندان تئاتر شکل خواهد گرفت و پیامد آن بر خواسته هایشان افزوده خواهد گردید؟ چرا تا به حال هیچ اقدامی دستکم برای برگزار کردن یک کارگاه مختصر نقد تئاتر در اصفهان توسط مسئولین امر انجام نپذیرفته است؟ چگونه است که اعضای انجمن نمایش اصفهان سالهاست چنین کمبود آشکاری را نمی بینند و برای رفع آن اقدامی صورت نمی دهند؟! یکی دیگر از مشکلات و موانع مسدود کننده از همین جا سرچشمه می گیرد.

مسئولیت بخش های گوناگون تئاتر در استان بعضاً به افرادی سپرده شده و می شود که یا ربطی به تئاتر ندارند و یا اگر گذشته ای داشته اند هم اکنون دیگر عملاً درگیر تئاتر نیستند و از گود خارج شده اند. چه خوش گفت سعدی: «به زخم خورده شکایت کنم ز درد جراحت / که تندرست ملامت کند چو من بخروشم» ضمن اینکه افرادی دلسوز و شایسته نیز در این بخش ها حضور دارند، برخی هستند که سالهاست متصدی بخشی از امور نمایش در این شهر هستند و گویا این منصب برای ایشان به مثابۀ تخت پادشاهی و مقام مادام العمری است. چنین افرادی با فکر کهنه، سلیقۀ شخصی و سواد ناکافی خود فضا را سالهاست یکنواخت و به یک منوال نگاه داشته اند و ضمن اینکه از ورود افکار تازه و جوان به بدنۀ هدایتگر تئاتر جلوگیری به عمل می آورند، عده ای که گاه ورود می کنند را نیز مجال بروز و جولان نمی دهند و به سرکوب آنها می پردازند. برخی مسئولان تئاتر در اصفهان اگر همان قدر که حواشی اختتامیه های جشنواره استانی را جدی می گیرند خود تئاتر و مشکلات و مسائل هنرمندان آن را جدی می گرفتند و چاره سازی می کردند شاید تا کنون اندک رشد و حرکتی در این فضا صورت گرفته بود. در سالهایی از برگزاری جشنواره وقتی وارد سالن مراسم می شدیم حس فضاهای نظامی و پادگانی به ما دست می داد که ناشی از وفور مأمورین لباس شخصی و فرم پوش بود. حین برگزاری مراسم پشت به سن و رو به اهالی متحیر تئاتر می ایستادند و گویی مواظب بودند که از بین این جماعت، تروریستی قد علم نکند تا داوران یا دیگرانی را که جایزه برده اند راهی سرای آخرت نماید! یک بی اعتمادی محض و توهین غیر مستقیم در این مراسم هنری که ذاتاً ماهیت جشن و شادی دارد حاکم می بود که موجب تحیر و تأسف می گردید. از سوی دیگر ببینید هر گاه که جریانی تئاتری آمده است تا در این شهر شکل بگیرد با جدیت جلوی آن را گرفته اند. از جشنوارۀ نمایش های کمدی که اوایل دهۀ هشتاد شکل گرفت و حتی حالت بین المللی داشت یاد می کنم. نمایش های ارزشمندی که از سایر کشورها در آن جشنواره به اجرا درآمد هوای تازه ای در تئاتر اصفهان بود. بلافاصله سال بعد منحلش کردند. یا مثلاً از جشنوارۀ نمایش های کمدی اصفهان که دوباره و این بار در اواخر دهۀ هشتاد به صورت داخل استانی در تالار هنر بنیان گذاری و برگزار شد یاد می کنم. شور و شوقی در تئاتری های اصفهان ایجاد کرد، تکاپو به راه انداخت، جوانان امیدهایی پیدا کردند. چهار دوره برگزار شد و هر بار با استقبال بسیار بیشتر و گسترده تر تا آنکه عوامل مذکور دوباره دست به کار شدند و جلوی ادامه یافتن آن را گرفتند. اول اینطور اظهار شد که امسال جشنواره برگزار نمی شود تا سال دیگر به صورت ملی برگزارش کنیم. همان موقع بنده به تئاتری های اصفهان عرض کردم که دوستان فاتحۀ جشنوارۀ کمدی را بخوانید، همین هم شد. نه تنها سال بعد ملی نشد بلکه برگزار هم نشد و سال های بعد نیز به همین منوال، رها و سرنگونش کردند. حال این صحبت ها بماند و برگردیم بر سر اصل مطلب...

از زمانی که دانشگاه سوره را که تنها مرکز علمی نمایش در اصفهان بود به فرموده تعطیل و درش را تخته کردند کسانی که مشتاق تحصیل در این رشته هستند ناگزیر از رفتنند. رفتن هایی که کمتر رنگ بازگشتن به خود می بیند. شما فکر می کنید بزرگ و قافله سالار تئاتر ایران در حال حاضر؛ دکتر علی رفیعی هیچ گاه نخواسته که برای تئاتر شهر خودش هم کاری انجام دهد؟ آیا نخواسته حداقل مشورتی بدهد یا کمک فکری کند؟ چه باعث شده که ایشان با اینکه علاوه بر تهران در اصفهان نیز منزل و مأوایی دارند قدمی به سوی تئاتر این شهر بر نمی دارند؟ باید سراغی از همان عواملی گرفت که باعث چنین کناره گرفتنی شده اند. کسانی که نه تنها بزرگ تر از خود را نمی توانند ببینند بلکه همانندان خود را نیز بر نمی تابند و مدام در حال تخریب و منفی بافی به جای سازندگی و فعالیت های مثبت هستند. داستان کسی همچون اصغر فرهادی هم که بماند. ای کاش زادگاه اجدادی تا این حد برای بزرگانمان تنگ نمی شد که هیچ فعالیتی را از ایشان در شهر خودشان شاهد نباشیم.

از سوی دیگر بسیاری از مهره های جوان و کارآمد تئاتر اصفهان به دلیل نامساعد بودن وضعیت این هنر در این شهر نمی مانند و جلای وطن کرده، برای ادامه یافتن حیات هنری شان به ناچار پایتخت را برای زیستن و کار کردن انتخاب می کنند. هنرمندانی از این دست بسیار داشته و داریم که عطای هفت خوان مشکلات تئاتر کار کردن در اصفهان را آن هم برای هیچ به لقایش بخشیده اند و تا جولانگاهی برای هنر خود بیابند رفتن را به ماندن ترجیح داده اند. اصغر خلیلی چه شد؟ فرزانه سهیلی چه شد؟ شیوا مکی نیان کجا رفت؟ بهناز نادری چه شد؟ بهزاد داوری کجا رفت؟ محمدرضا ترابی، آرش منتظری، مژگان خالقی و ... از این دست بسیارند. گر چه یکی دو تن بین تهران و اصفهان در رفت و آمدند و فعالیت هایی موقت نیز در زمینۀ آموزش در شهر خودشان انجام می دهند اما مگر می توانند آن تئاتر کار کردنی را که دوست دارند در اصفهان هم داشته باشند؟ در مورد نقد هم مانند سایر بخش های تئاتر همین اتفاق می افتد. هر کسی که بخواهد فعالیتی جدی و مثمر داشته باشد ناگزیر از رفتن است.

نیاز به ظرفیت ایجاد کردن در فضای موجود احساس می شود به همراه اجازۀ جولان انواع نمایش ها، مبارزه نکردن با متون خارجی، اختصاص دادن بودجۀ کافی، انجام تبلیغات لازم برای تئاتر به طور محیطی و رسانه ای، حذف اعمال سلیقه و سانسور در حد کاسۀ داغ تر از آش و تغییر سیاست های کلی در مجموعۀ فضای تئاتر اصفهان.

چرا سالهاست که وضعیت تئاتر در اصفهان تکانی نمی خورد؟ آیا تا به حال عمیق و جدی به این مسئله اندیشیده اید؟ چطور ضعف، ناتوانی و ناکارآمدی در میان مسئولان تئاتر تا بدانجا وجود دارد که وقتی زمین حاشیۀ چهارباغ عباسی با عنوان تئاتر شهر اصفهان کلنگ زده می شود، آن هم با هزار هیاهو و بوق و کرنا، بعد به راحتی پروژه تعطیل و منحل شده و زمین به مصارف و ساخت و ساز دیگری می رسد، آب هم از آب تکان نمی خورد! موجب شگفتی نیست؟ آیا نبود نقد تئاتر و فضای حاکم مربوط به آن را نیز در این کاستی ها دخیل نمی توان شمرد؟

الغرض... این رشته سر دراز دارد.

در نتیجه دلایل ضعف، کمبود و بهتر بگویم نبود نقد تئاتر در اصفهان به هر دو قشر هنرمندان و مسئولان باز می گردد و هرگز یک بخش و گروه به خصوص در این زمینه، مقصرِ واحد نیست. بسیار شده است زمانی که صحبت از نقد تئاتر در اصفهان پیش آمده و از برخی هنرمندان که تعدادشان کم هم نیست شنیده ام: «ای بابا مورچه چیست که کله پاچه اش باشد؟» هنرمندان تئاتر اصفهان ابتدا لازم است که خودشان را، کار و حرفه شان را و هنرشان را جدی بگیرند - گرچه تئاتر در اصفهان هرگز در حد یک کار و حرفه نمی تواند که در شمار بیاید و در پایتخت نیز اندک افرادی هستند که تئاتر به تنهایی حرفۀ آنان برای گذران زندگی است - شاید بهتر این باشد که بگوییم باید عشقشان را جدی بگیرند، وحدت داشته باشند و از تخریب یکدیگر بپرهیزند، یکزبان شوند و با مراجع ذیربط در کشور مکاتبه کنند و درخواست های به جای خود را مطرح کنند، مطالبه گر و پیگیر باشند و حق خود را بازخواست کنند تا پیرو آن مسئولین نیز آنها را جدی گرفته و واکنش نشان دهند یا شاید برخی مجبور به واکنش شوند. گاه دری با یک تقه باز می شود و گاه می باید برخی درها را بنا به ضرورت شکست و باز کرد.

باید از مسئولین پرسید بالاخره شما در اصفهان می خواهید تئاتری وجود داشته باشد یا نه؟ اگر می خواهید چنانکه زبانی از آن دم می زنید و بعضاً به آنچه که هست افتخار هم می کنید، پس چرا کجدار و مریز و نیم بند؟! آقایان سردمدار و مسئول! یا پیکر زخمی و نیمه جان تئاتر اصفهان را بکشید و خلاص کنید یا مداوایش کنید. رها کردنش اینطور در زجر و جان کندن در هیچ مرامی روا نیست.

 وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران