در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «پاره های ساده» به کارگردانی علی هاشمی

حس ترحم تناقضی آشکار در محتوا

امید طاهری- در نمایش « پاره های ساده » مهرناز و دیگر زنان این نمایش که اطرافیان او را تشکیل می دهند، یک طبقه اجتماعی را در زمانه اکنون ما تشکیل داده اند. این نگاهی که نویسنده به جامعه دارد و رسالت اجتماعی که در بیان آسیب ها و ناهنجاری های این طبقه برای خود متصور است، ماهیتا ارزشمند است. جراحی جامعه و گرفتن آیینه مقابل جامعه در زمان اکنون، جریانی بود که بخش عمده ای از آثار موفق تئاتر ایران در دهه هفتاد را شکل داد. نویسندگانی چون محمد امیر یاراحمدی، محمد یعقوبی، نادر برهانی مرند، علیرضا نادری و ... با تکیه بر این زاویه دید و اولویت دهی به مکان و زمان زیستی خود، آثار ارزشمندی را تولید و تاثیر اجتماعی قابل لمسی را ایجاد کردند

 

تقویمی روی نیمکت پارک جا می ماند و نویسنده ای بر اساس خاطرات روزانه یک زن که در سیزده روز اول سال نوشته شده، نمایشنامه ای را می نویسد. نمایشنامه ای که بر اساس الگوی موجود در ایده، شامل تکه پاره هایی از زندگی این زن است.

این ایده در ابتدای اجرا توسط یک دانای کل توضیح داده می شود و تاکید می گذارد بر اینکه ایده ی اولیه در شکل گیری اندام نمایش « پاره های ساده » چقدر اهمیت دارد.

در ادامه با هر بار تاریک و روشن شدن صحنه، بخشی از زندگی مهرناز، روابطش با آدم های مختلف، از مینا دوستش تا سعید برادرش و دیگران را شاهد هستیم. بخشهایی که هر کدام در شکل گیری تصور و تصویر ما از مهرناز نقشمند می شوند.

در نمایش « پاره های ساده » مهرناز و دیگر زنان این نمایش که اطرافیان او را تشکیل می دهند، یک طبقه اجتماعی را در زمانه اکنون ما تشکیل داده اند. این نگاهی که نویسنده به جامعه دارد و رسالت اجتماعی که در بیان آسیب ها و ناهنجاری های این طبقه برای خود متصور است، ماهیتا ارزشمند است. جراحی جامعه و گرفتن آیینه مقابل جامعه در زمان اکنون، جریانی بود که بخش عمده ای از آثار موفق تئاتر ایران در دهه هفتاد را شکل داد. نویسندگانی چون محمد امیر یاراحمدی، محمد یعقوبی، نادر برهانی مرند، علیرضا نادری و ... با تکیه بر این زاویه دید و اولویت دهی به مکان و زمان زیستی خود، آثار ارزشمندی را تولید و تاثیر اجتماعی قابل لمسی را ایجاد کردند.

اما از سوی دیگر، نگاه اجتماعی در تئاتر، اگر از دو منظر نتواند به شکل درستی دست یابد، ممکن است صرفا به واسطه جذابیتی که تجربه ناتورالیسم و رئالیسم برای مخاطب روی صحنه تئاتر دارد، کمی گول زننده باشد. منظر اول نگاه محتوایی و بار اندیشگانی اثر است و منظر دوم، شکل و فرم ایجاد شده در اثر و رسیدن به پیکری متوازن و متناسب در این بخش.

نمایش مذکور با تکیه بر ایده اولیه، موفق می شود به لحاظ فرمی، به ساختمانی مطلوب دست یابد و بازی خوب اغلب بازیگران لحظات ناب و باورپذیری در کار ایجاد می کند. این باورپذیری و همراهی مخاطب با اثر در قرارداد اولیه ای که متن با ما می بندد شکل می گیرد و ادامه می یابد. ما می پذیریم که همراه با نویسنده در حال فضولی لابه لای برگ های تقویم مهرناز هستیم. این فضولی ممکن است حسی خوشایند از ارضا میل کنجکاوی ما نیز ایجاد کند. اما برخی از برگه های این تقویم، در بهاری ترین روزهای سال، حاوی تلخ ترین لحظه های ممکن در زندگی یک زن است.

پاره های ساده اگر چه در موضوع و روایت، رویکردی ناتورالیستی دارد، اما در پرداخت متن و اجرا، در گریز از قواعد و اسلوبهای تئاتر رئالیستی و ناتورالیستی، تلاش می کند شکلی مدرن به خود بگیرد. فضای مینیمال اجرا در نهایت کلیتی یکپارچه را ایجاد می کند که در کنار بازی های خوب و ریتم مناسب اندام موزونی برای اثر می سازد

اما رویکرد اجتماعی این نمایش و سوژه قرار دادن « زن » باعث می شود در پایان اجرا از خود بپرسم این اثر در ارتباط با موضوع طرح شده با من چه کرد؟ آیا من را به شناخت تازه ای از زن رساند؟ آیا اندیشه ی نویی در این دعواهای جنسیتی در مدیایی چون تئاتر تولید کرد؟ یا اینکه صرفا روی احساسات و عواطف من دست گذاشت و حس ترحم من را برانگیخت؟

مهرناز، زنی از طبقه متوسط و سرشار از آشوب های درونی، نمونه های فراوانی در اطراف ما دارد. بسیاری از معضلاتی که زنان مشابه مهرناز در جامعه ما گرفتارش هستند، حاصل مسائل گوناگونی است که تنها بخشی از آن به شیوه ی زیستی خود این زنان باز می گردد. سنت، قانون، تاریخ و قومیت، جنسیت، خشونت، شئ انگاری، مرد سالاری و ... سالهاست که یک سوی میدانی هستند که سوی دیگرش زنان مبارز قرار گرفته اند. زنانی که تلاش می کنند در این مبارزه نابرابر، جایگاه انسانی خود را بازیابند.

زن نمایش «پاره های ساده» اما تنها یک قربانی است. نه فقط او که دیگر زنان این نمایش نیز همگی قربانی هستند. اما نه به یک شکل. آنها در سه وضعیت مختلف قربانی هستند :

الف / قربانی مردان و نگاه مردسالارانه

ب / قربانی هم جنس خود

ج / قربانی شیوه ی زیستی و تفکری خود

مهرناز قربانی نوع سوم است. او حتی در نوجوانی دوست پسر دوست خود را از او می گیرد و اکنون نسبت به مردی که دیوانه وار دوستش دارد بی مهری می ورزد. نادر در نمایشنامه به عنوان یک مرد مظلوم و مورد سو استفاده واقع شده معرفی می شود، و با این روش نمایش تلاش می کند از تبدیل شدن به تریبون مظلوم نمایی زنان فاصله بگیرد و خود تبدیل به اثری جنسیت اندیش نشود اما در عمل گویا « پاره های ساده » صرفا موقعیت زنان را بازنمایی می کند برای ایجاد حس ترحم. این خود نگاه جنسیتی علیه زنان است و نمایش در نهاد خود نمی تواند از این نگاه ترحم آمیز فاصله بگیرد. گریزی از این امر وجود ندارد چرا که :

در این نمایش بازنمایی وضعیت موجود، بدون ارایه دیدگاهی فلسفی، تحلیلی، روانکاوانه، اجتماعی، سیاسی و ... حاصلی جز ابراز حس ترحم در مردان و همدردی در زنان مخاطب اثر نخواهد داشت.

زنان این نمایش، به کلی انسانهای ضعیف و ترحم انگیزی شده اند. هر کدام از آنها بار سنگین دردهای خود از گذشته تا لحظه اکنون را به دوش می کشند. مهرناز سرآمد همه ی آنان در منجلاب روحی خود، و مابقی آنها، گویا همگی این سرنوشت محتوم زیست در وضعیت ناهنجار را پذیرفته اند و ساده لوحانه دنبال نخود های آش خود هستند. سعید، برادر مهرناز که در جایی نقش برادر دلسوز را ایفا می کند و در جایی به خودشناسی رسیده و میل آزار رساندن را در خانواده خود ریشه دار قلمداد می کند، در یک صحنه ی توهین آمیز، از چروک گردن همسر خود می گوید و اینکه چقدر حالش را بد می کند.

طرح چنین دیدگاهی در نمایشی که داعیه دفاع از زن را دارد، خود یک حمله ناجوانمردانه به زن است. آیا تلاش این صحنه بر این است تا نفرت از مرد را به نهایت خود برساند؟ به چه قیمتی؟ به قیمت توهین به چروک های پوستی که حاصل تراکم عشق و مهر و محبت زنانه در گذر ایام است؟ بعید می دانم هیچ زنی از دیدن این صحنه و احساس ناخوشایندی که در او ایجاد می کند، رضایت داشته باشد، حتی اگر بخواهد سر به تن مردان نباشد.

آرزوی موفقیت برای این گروه خوب در اجراهای بعدی..

 

امید طاهری ( عضو کانون ملی منتقدان تئاتر)




نظرات کاربران