در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «نویسنده مرده است» نوشته و کار آرش عباسی

خیال بازی

مهدی نصیری- بازی کردن، بازی دادن، تخیل و آفرینش! «نویسنده مرده است» خیال‌بازی لذت‌بخشی است. احساسات که به زبان می‌آیند، انگار شعر است که در صحنه جاری می‌شود. هر بار یک بازی به پایان می‌رسد، صحنه‌ای غافلگیر می‌کند و در کنار صحنه‌ی دیگر می‌نشیند و دنیای دراماتیک از خلال گفت‌وگوها و رفتارهای نمایشی خلق می‌شود. مخاطب در تمام مدت اجرای نمایش در حال تماشای بازی غافلگیرکننده میان شخصیت‌های نمایش است.

نویسنده مرده است

نویسنده و کارگردان: آرش عباسی

 

بازی کردن، بازی دادن، تخیل و آفرینش! «نویسنده مرده است» خیال‌بازی لذت‌بخشی است. احساسات که به زبان می‌آیند، انگار شعر است که در صحنه جاری می‌شود. هر بار یک بازی به پایان می‌رسد، صحنه‌ای غافلگیر می‌کند و در کنار صحنه‌ی دیگر می‌نشیند و دنیای دراماتیک از خلال گفت‌وگوها و رفتارهای نمایشی خلق می‌شود. مخاطب در تمام مدت اجرای نمایش در حال تماشای بازی غافلگیرکننده میان شخصیت‌های نمایش است. این بازی که با گفت‌وگو میان نویسنده و بازیگر شروع می‌شود تا به گفت‌وگوی خوش پایانی برسد، بیش از هر چیز گستره‌ی عمل و بروز احساسات و عواطف واقعی است. بازی‌ای که خیال را به واقعیت بدل می‌کند و واقعیت باور شده را با همه‌ی جزییات آن مورد تردید قرار می‌دهد. لذت مواجهه با نمایش هم حاصل همین برخورد میان واقعیت‌ها، احساسات و خیالات است. همچنان‌ که شخصیت‌ها یکدیگر را بازی می‌دهند، تماشاگر هم بازی داده می‌شود، با احساسات و عواطف صحنه درگیر می‌شود و آنها را همچون واقعیتی لخت و بی‌پرده از احساسات باور می‌کند و بلافاصله پی می‌برد که همراه با خود شخصیت‌های نمایش غافلگیر شده و تمام مدت درگیر تخیل ذهن آفرینشگر نویسنده ـ بازیگر بوده است.

این بازی را نویسنده‌ای ترتیب داده که خودش می‌خواهد بازی کند؛ نمی‌خواهد بعد از نوشتن و پایان نوشته‌اش بمیرد. خالقی که وسوسه‌ی آفرینشگری دوباره دارد و قصد دارد با بازی کردن در فیلمنامه‌اش آن را بعد از پایان دوباره زندگی کند. می‌خواهد از پشت پرده‌ی پنهان نویسندگی، به پیدا شدن، بازی کردن در دنیای داستان و به‌عمل در آمدن برسد. نویسنده‌ای که بارها و بارها همراه با متن‌اش خودکشی می‌کند تا از میان صفحات، احساسات و عواطف را به‌عینیت و عمل در آورد و باز متولد شود.

نمایش در عین حال که از احساسات و خیال برآمده، گستره‌ی عمل است. بی‌آنکه به ورطه‌ی درگیری‌های سابژکتیو بیفتد، دنیایی آبژکتیو را به فعلیت وا می‌دارد. خیال‌بازی است، اما بازی خیال را به اکت تبدیل می‌کند و به‌عمل در می‌آورد. از مرگ نویسنده به تولد بازیگر. از واژه به‌عمل و از احساسات شاعرانه به اکت دراماتیک. احساسات در نمایش عباسی واژه می‌شوند و واژه‌ها به انجام می‌رسند. تا جایی که حتی همسایه‌ها می‌توانند پنهانی از آن فیلم بگیرند. شخصیت نویسنده (فرهاد) در نمایش می‌خواهد خیالاتی را که عمری با آنها درگیر بوده بیرون بریزد و به‌تماشا بگذارد. می‌خواهد از پشت واژه، کلمات و صفحه‌ها بیرون بیاید و دیده شود. این مسیر، مسیر عبور از احساسات و عواطف نامرئی به‌عینیت و عمل است. این کشاکش جذاب و به بازی درآمده در صحنه، تماشاگر را هر لحظه بیشتر با جهان معلق نمایش همراه می‌کند. اول اجازه می‌دهد که باور کند و بعد این باور را به‌راحتی می‌شکند و با تردید نسبت به واقعیت آن جایگزین می‌کند.

نمایش «آرش عباسی» صحنه به صحنه این تردید را هم بازی می‌دهد. از تردید به باور و از باور به تردید! «خیال‌بازی» دلچسب جهان نمایش از سوی دیگر از جنس عاطفه و احساس است. از همین جنس است که عواطف مخاطبش را هم با جهانش درگیر می‌کند. «نویسنده مرده است» برای من یک شعر دراماتیک لذت‌بخش و یک درام شاعرانه است. همان‌قدر واقعی و همان اندازه خیال‌انگیز است که نشان می‌دهد.

نکته‌ی مهم اما اینکه در نهایت این تخیل است که در جهان درام بر واقعیت می‌چربد. نویسنده‌ی نمایش در جایی می‌گوید: «دوست داشتن توی خیالات دوست داشتن بی‌آسیبی یه. ولی خدا نکنه تخیلات به واقعیت تبدیل بشه». مشخص است که تبدیل شدن به واقعیت و باور کردن هر کدام از بازی‌ها می‌توانست از تأثیر و زیبایی درام عباسی بکاهد. پس او هوشمندانه این اجازه را به واقعیت نمی‌دهد. نمی‌گذارد که لذت «خیال‌بازی» از بین برود. به‌همین دلیل هم هست که درام در راستای قواعد پیش می‌رود و در عین حال شیوه‌ی استفاده از قاعده‌ها را در جهت تقویت ساختار بیان‌اش تغییر می‌دهد و این تغییر قاعده‌ها در چهارچوب کلاسیک است که نمایشنامه‌ی «آرش عباسی» را با وجود سادگی‌هایش متفاوت کرده است.

جذابیت نمایش عباسی در این است که تماشاگرش را هم‌زمان با پیشرفت درام به واقعیت نزدیک نمی‌کند. برعکس هر چقدر که بازی خیال و واقعیت بیشتر ادامه می‌یابد، درام از واقعیت فاصله‌ی بیشتری می‌گیرد. پیچیده و مبهم نمی‌شود، بلکه مرز میان واقعیت و خیال را دچار معادله‌ای دشوار می‌کند و اجازه‌ی تشخیص را از مخاطب می‌گیرد. خیال و واقعیت در هم بافته می‌شوند و هرچه پیشتر می‌رویم این پیچش بیشتر می‌شود. از واقعیت دور می‌شویم و درهم‌بافتگی خیال و واقعیت برگشت‌ناپذیرتر نشان می‌دهد.

در کنار این ویژگی‌های متن «نویسنده مرده است» اجرای ساده‌ و روانی دارد. «آرش عباسی» فضای صحنه‌اش را هم در عرض چیده و تأکید را بر احساسات و عمل شخصیت‌های نمایش‌اش قرار داده است. تماشاگر در طول مدت اجرای نمایش تمام توجه‌اش معطوف به گفتار و عمل شخصیت‌های نمایش است. تصویر، موسیقی و ابعاد صحنه از اجرا حذف شده‌اند و بازیگران در اولویت قرار گرفته‌اند. از همین روست که توجه کاملاً معطوف به همین بعد از اجرا باقی می‌ماند و متن اصالت بیشتری نسبت به اجرا پیدا می‌کند. بدون شک اگر طراحی صحنه این سادگی را نمی‌داشت و شاید اگر فضای خالی بالکن خانه خانم بازیگر به‌عنوان مکان اجرا انتخاب نمی‌شد اجرا و نمایش هم نمی‌توانست این همه فرصت برای نمایش ارتباط خیال‌انگیز میان شخصیت‌هایش را در اختیار داشته باشد. و اینگونه آنها را در مقابل تماشاگرش به‌نمایش بگذارد.

بعد از متن، بازیگران هستند که اجرا را پیش می‌برند. اجرای ساده و روان «نویسنده مرده است» به‌واسطه‌ی بازی خوب «لادن مستوفی» و «آرش عباسی» اتفاق می‌افتد. احساسات و عواطف به‌خوبی در رابطه‌ی میان شخصیت‌های نمایش جریان پیدا می‌کنند و به‌درستی با مخاطب به‌اشتراک گذاشته می‌شوند. دو بازیگر نمایش در بیرون ریختن این عواطف و با محوریت عشقی که نسبت به هم دارند جهان واقعیت و خیال را به‌خوبی به اجرا می‌گذارند و در از میان برداشتن مرز میان این خیال‌انگیزی احساسات و واقعیت موجود موفق هستند. آنها درست و به‌موقع وارد جهان خیالات می‌شوند و هر بار مثل یک بازیگر در صحنه و یک بازیگر در دنیای نمایش واقعیت و خیال را مورد تردید قرار می‌دهند.

«آرش عباسی» حتی با اینکه تا امروز هیچگاه به‌عنوان یک بازیگر شناخته نمی‌شد در خلق لحظه‌های کمیک هم حضور تأثیرگذاری دارد و بخشی از جذابیت‌های اجرا وابسته به کمدی‌ای است که او در صحنه به‌ اجرا می‌گذارد. کمدی‌ای که خوب می‌خنداند، بخشی از آن خارج از جهان متن و مربوط به بازیگری اوست و مهمتر از همه از دنیای داستان خارج نمی‌شود.

«نویسنده مرده است» نمایش خوبی است. دیدن نمایش و سادگی و خیال‌انگیزی‌اش لذت بخش است. اما در کنار این، نمایش را به‌خاطر بازی خوب آرش عباسی دوست دارم که پیشتر از این خودش را به‌عنوان یک بازیگر و بعدها کارگردان ثابت کرده بود. حالا بعد از دیدن «نویسنده مرده است» می‌توان گفت که او در بازیگری هم می‌تواند موفق باشد.




نظرات کاربران