در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «سماعی زاده» نوشته و کار رضا بهاروند

خانه شیطان

وحید عمرانی- نمایش «سماعی زاده» داستان پسری ۱۹ ساله است که آپارتمان کوچکی را در ساختمانی تقریباً قدیمی که هیچ شناختی از سایر ساکنین آن مکان یا کسانی که قبلاً در آنجا زندگی می کرده اند ندارد اجاره می کند. در بدو ورود با دختری جوان مواجه می شود که همراه با دختر خردسال یکی از همسایه ها از او برای طبخ غذا پیاز می خواهد. در همین بین، درب خانۀ دختر که در طبقۀ بالا قرار دارد بسته می شود و او به دلایلی که در ظاهر مربوط به حساسیت های بالای پدرش می شود مجبور می گردد که چند ساعتی را در آپارتمان پسر جوان به سر برد تا مشکل خاصی پیش نیاید. از سوی دیگر صاحبخانه به سراغ پسر جوان می آید تا با او دربارۀ تعمیر لوله کشی آپارتمان و جلسه ای که قرار است برای انتخاب مدیر جدید ساختمان برگزار شود صحبت کند و در نتیجه پسر مجبور می شود دختر را در دستشویی خانه پنهان کند. پس از آن سر و کلۀ زن و شوهر طبقۀ بالایی، لوله کش و سربازی که برادر زن همسایه است پیدا می شود و جوان مستأجر تازه وارد در موقعیتی دشوار قرار می گیرد

 نمایش «سماعی زاده»

نویسنده و کارگردان: رضا بهاروند

بازیگران: علی شادمان، باران وقار کاشانی، شیدا خلیق، احمد کاوری، تینو صالحی، فرانک کلانتر، سالار کریم‌خانی، مهدی زندیه، توران کیایی

مکان اجرا: تئاتر باران

 

نمایش «شماعی زاده» که گویا به دلیل ایرادی که شورای نظارت اِعمال کرده به «سماعی زاده» تغییر نام یافته روزهای ابتدایی اجرای خود را در سالن باران طی می کند. چیزی که قبل از هر چیز ذکر آن لازم به نظر می رسد همین اِعمال برخی نظارت های غیر ضروری بر نمایش هاست که به راستی دیگر وقت آن فرا رسیده تا قدری این حساسیت های بی فایده توسط مراجع ذیصلاح مورد بررسی بیشتری قرار گیرند و پی آمد آن، به نتیجۀ اِعمال این قبیل محدودیت ها نگاهی بلندنظرانه و ژرف اندیشانه تر حاصل گردد و  برخوردی معقولانه با این قبیل موارد صورت گیرد. آنچه مسلّم است باید پذیرفت که دوران برخی از پوشاندن ها، پنهان کردن ها و حذف کردن ها گذشته. ایران ما در برهه ای قرار دارد که به دلیل وسعت امکانات اطلاع رسانی در انواع و اقسام فضاهای مجازی، حقیقی، رسانه ها، کتاب ها، سرعت انتقال داده ها و ... حوزۀ دید مردم روشن تر شده و این قِسم قایم کردن ها نه تنها نتیجۀ مثبتی در پی ندارد بلکه بی شک موجب برانگیختن استهزاء عمومی و نقش بستن پوزخندی نیمه تلخ بر لبان مخاطبان خواهد گردید. این موضوعات سالیان بسیاری است که توسط هنرمندان مطرح شده و می شوند و امید است هر چه زودتر گشایشی در این امور حاصل آید. بهتر این است که به همین اندک قناعت کرده و به نقد نمایش بپردازم.

پسری 19 ساله آپارتمان کوچکی را در ساختمانی تقریباً قدیمی که هیچ شناختی از سایر ساکنین آن مکان یا کسانی که قبلاً در آنجا زندگی می کرده اند ندارد اجاره می کند. در بدو ورود با دختری جوان مواجه می شود که همراه با دختر خردسال یکی از همسایه ها از او برای طبخ غذا پیاز می خواهد. در همین بین، درب خانۀ دختر که در طبقۀ بالا قرار دارد بسته می شود و او به دلایلی که در ظاهر مربوط به حساسیت های بالای پدرش می شود مجبور می گردد که چند ساعتی را در آپارتمان پسر جوان به سر برد تا مشکل خاصی پیش نیاید. از سوی دیگر صاحبخانه به سراغ پسر جوان می آید تا با او دربارۀ تعمیر لوله کشی آپارتمان و جلسه ای که قرار است برای انتخاب مدیر جدید ساختمان برگزار شود صحبت کند و در نتیجه پسر مجبور می شود دختر را در دستشویی خانه پنهان کند. پس از آن سر و کلۀ زن و شوهر طبقۀ بالایی، لوله کش و سربازی که برادر زن همسایه است پیدا می شود و جوان مستأجر تازه وارد در موقعیتی دشوار قرار می گیرد. نوع کمدی این نمایش نیز از همین مفهوم شکل گرفته و از جنس کمدی موقعیت است.

«سماعی زاده» نمایشی است در ژانر تراژدی – کمدی که از رئالیسم، طلوع و در سورئالیسم غروب می کند. این صیرورت و دگرگونی مکتب اگرچه سیر کندی دارد اما هر چه نمایش به پیش می رود اندک اندک چهره می نماید و در بطن متن و اجرا بروز می کند. نمایشنامه از ساختار محکمی برخوردار است. آغاز، گره افکنی، اوج، گره گشایی و پایان همگی در جای خود قرار گرفته اند، اما ابهامی که در متن به نظر می آید به نام گذاری آن و ارتباط یا عدم ارتباط با کلیت نمایش بر می گردد. اصلاً اینکه در چنین داستانی بخواهد نام یک آهنگساز برجستۀ ایرانی که خواننده ای متوسط و معمولی نیز هست گنجانده شود چه دلیلی می تواند داشته باشد؟ آیا صرفاً فقط برای ایجاد کنجکاوی در تماشاگر و به دنبال آن جذب او به سالن تئاتر است؟ آیا تنها به این دلیل که در نریشن ابتدایی نمایش از قول پسر جوان به کمانچه کشی پدرش اشاره شده و اینکه او از پدر و خانواده ای اهل موسیقی است می تواند این انتخاب نام را کفایت کند؟ داستان این است که  فلان خواننده پس از انقلاب به خاطر شرایط جدید خانۀ خود را رها کرده، ترک وطن کرده و به خارج از کشور کوچ نموده و حال آپارتمان سابق اوست که محفل اتفاقات این نمایش است؛ اما اگر بناست که چنین نامی برای نمایش انتخاب شود و فرض را بر این بگذاریم که تنها به دلایل تبلیغاتی و ایجاد جو و فضای داغ برای جذب مخاطب نیست، دستکم لازم است تا عناصر و خرده داستان های دیگری نیز در متن وجود می داشت تا این انتخاب را توجیه کند، مثلاً آکسان هایی بر مبحث موسیقی در اثر که این نمایش از پایه هیچ ربطی به موسیقی پیدا نمی کند. این عدم تجانس هم در نام گذاری نمایش و هم در آن موسیقی شاد آغازین که هنگام ورود تماشاگر به سالن پخش می شود به چشم می آید و دلیلی کافی و منطقی برای آن نمی توان یافت.

هنر تئاتر را همواره می توان به سه مفهوم پروتکل، مورالیتی و سرمونی وابسته دانست که در ساختار اجرایی این نمایش پروتکل (قرارداد و معاهده) از جایگاه ویژه و پر رنگ تری برخوردار است. دستگیرۀ درها بر سطحی افقی قرار دارد و با تماشاگر قرار گذاشته می شود که آن را به صورت عمودی و در حالت عادی خود بپذیرد. این یکی از امکانات دوست داشتنی تئاتر است که تماشاگر این بازی قرارداد را همواره می پذیرد و حتی از آن لذت می برد، همانطور که در تعزیه یک تشت آب را به جای یک رود خروشان (فرات) قبول می کند. صحنۀ این نمایش از آغاز تا پایان همواره به دو قسمت با مرزبندی نامرئی تقسیم شده و تا پایان نیز به همین صورت باقی می ماند. اتفاق ها در دو سو ضمن اینکه به هم مربوطند از نظر مکانی از یکدیگر تفکیک می شوند. در طراحی صحنه بسط فضای چپ در تمامیت صحنه برنامه ریزی شده و فضای دستشویی اندک اندک با چیدن کاشی ها در کف خانه به تمامیت فضای صحنه تسرّی می یابد تا در پایان همۀ فضای خانه را اشغال کرده و به دستشویی تبدیل کند. دقیقاً مثل این که فضا کش بیاید و به مرور بزرگ شود که این طراحی یکی از نکات قوت این نمایش به شمار می رود.

از دیگر محاسن قابل اشاره در این اثر، رعایت و پیاده کردن دقیق ریتم است. ریتم در این اجرا جایگاه خود را به خوبی بازیافته و به گونه ای رعایت می شود که تماشاگر هرگز امکان انقطاع از صحنه را نمی یابد و چشمانش بر وقایعی که پی در پی همچون ضرباتی مستمر  وارد می شوند، تا به پایان خیره باقی می ماند. نویسنده شیرینی و تلخی را همچون شرنگ و شکر در هم می آمیزد و همانند نقاشی پر حوصلۀ تابلوی خود را به تدریج تکمیل می کند. این ایدۀ نمایشنامه در اجرا نیز به خوبی پیاده شده و صورت بیرونی می یابد به نحوی که طرح و ظاهر صحنه از ابتدا تا انتها در حال تکمیل است و در پایان گویا نقاش که همان کارگردان است تابلوی خود را به پایان رسانده و زیر آن را امضا می کند.

انتخاب بازیگران بسیار درست و بر گرفته از شناخت صحیح کارگردان انجام یافته است. شخصیت ها در وجود بازیگران رسوب کرده اند. بازی ها همگی قابل قبولند و خلأیی در این بخش به چشم نمی آید. همگی با رعایت ریزه کاری های لازم، شیرینی خود را داشته و پذیرفتی اند. حتی از بازیگر کودک نیز به واسطۀ بازی گرفتن مناسب و برنامه ریزی شدۀ کارگردان یک بازی در حد کفایت را مشاهده می کنیم که لطمه ای به کار وارد نکرده و حتی در مواردی احساسات جمعی تماشاگران را برانگیخته و با خود همراه می سازد.

در بخش نورپردازی کاستی هایی به چشم می آید. نوری که از فیلتر قرمز در بخش پایانی نمایش استفاده شده به قدری ضعیف است که با نور سفید صحنه درآمیخته و در آن محو می شود. لازم است که برای داشتن نور قرمز که از مفهوم های ویژۀ خود از لحاظ روانشناسی رنگ ها برخوردار است از فیلترهایی مناسب تر یا منابع نوری قوی تری بهره برده می شد تا بتواند در صحنه ظهور کافی بیابد، لیکن هم اکنون به گونه ای است که بود و نبود آن تفاوتی ندارد و گویا شاهد نور سفید تخت اولیه ای هستیم که از ابتدای نمایش بر صحنه می تابد. با توجه به اینکه از ابتدا تا انتهای نمایش هیچ تاریکی دادنی وجود ندارد و این نمایش تک پرده ای حتی در تعویض صحنه ها و بیرون رفتن و ورود بازیگر نیز همواره بر نور ثابت می چرخد، لازم بود در طراحی نور تمهیدات ویژه تری تدارک دیده می شد که برای مثال به همین نور قرمز پایانی بسنده می کنم که ضعیف استفاده شده است.

در بخش موسیقی نیز مانند نور در حد کفایت عمل نشده است. اخیراً شاهدیم که برخی از کارگردانان به دلیل تأکید گذاری بر اجرای صرف، موسیقی را به طور عامدانه استفاده نمی کنند یا بسیار اندک از این عنصر تأثیر گذار بهره می گیرند در حالی که در اجرایی همانند «سماعی زاده» با این همه انگیزش احساسی این عنصر مهم می توانست با یک طراحی ویژه و پر قدرت، نمایشی بسیار تأثیر گذارتر را رقم بزند که چنین اتفاقی نمی افتد و همان اندک موسیقی ای نیز که در نمایش وجود دارد، هنوز یک ساعت از اجرا نگذشته از ذهن تماشاگر پاک می شود و نمی تواند چیزی از آن را به خاطر بیاورد. این یعنی موسیقی از جایگاه لازم در این نمایش برخوردار نبوده است. تمرکز کارگردان بر سایر زمینه های نمایش از قبیل متن، طراحی صحنه، حفظ ریتم و بازی ها که همگی موفقیت آمیز از آب در آمده اند موجب شده که قدری از مقوله های نور و موسیقی غافل شود.

کارگردان ضمن اینکه نویسندۀ متن نمایش نیز هست توانسته است با یک طرح داستانی غیر قابل پیش بینی تماشاگر خود را سوپرایز کند. اطلاعات به تدریج و با تمهیداتی فنی با رعایت اصول صحیح نمایشنامه نویسی به مخاطب داده می شوند. نویسنده سکه های کیسۀ داستانش را ممسکانه خرج می کند و اینچنین همواره تماشاگرش را تشنه و دنبال کنندۀ ماجرا نگاه می دارد، هر بار نظر او را دربارۀ اتفاق بعدی عوض می کند اما معمولاً پیش بینی ها باز هم غلط از آب در می آیند و حقیقت تازه ای برملا می شود که ذهن و احساسات مخاطب را به بازی می گیرد. متن و کارگردانی هر دو از قوّت کافی برخوردارند و تأثیر آن در واکنش ها و برانگیختگی های حسی و ذهنی تماشاگران هویداست.

از سویی دیگر ضرورت های وقایع اجتماعی – سیاسی وقت جامعه نظیر انتخابات ریاست جمهوری پیش رو نیز به نحوی در نمایش گنجانده شده که نه تنها شعاری و مستقیم به نظر نمی رسد بلکه به گونه ای در ذات داستان و در قالب انتخاب مدیر ساختمان حل شده که به طرزی غیر مستقیم و ظریفانه به حقایقی از این واقعۀ سیاسی که پررنگ ترین تم فضای کنونی جامعه است می پردازد و در جای خود به نحوی مؤثر و کارآمد عمل می کند.

اجرا و عینی کردن مایه های سورئالیسم در تئاتر یکی از مشکل ترین کارهای نمایشی است. این مکتب در نمایش قدری دیریاب و بیرونی کردن آن تا حدود زیادی دشوار و به مثابۀ راهی سنگلاخی است. کارگردان در این نمایش با ترفندهایی نظیر شکستن و نامرئی کردن دیوارهای خانه برای دو دختر، تعیین مرز دو فضا توسط بازیگر، بسط یک فضا در دیگری و تدارک نوعی دیزالو بسیار کند سینمایی بر صحنه و ...تا حد قابل قبولی توانسته از این وادی پر مشقت جان به سلامت برده و از آزمون دشواری هایش موفق بیرون بیاید. در پایان از طراحی خلاقانۀ پوستر و بروشور نیز نباید گذشت و در این زمینه قابل اشاره است؛ زیرا توانسته فرم و محتوای متن و اجرا را به طور توأمان با یک کار گرافیکی قابل توجه در خود انعکاس دهد.

منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران