در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «بوف کور» نوشته و کار ناصر حسینی مهر

سه قطره کابوس

وحید عمرانی - در بخشی از یادداشت کارگردان دربارۀ این نمایش چنین آمده است: «در بین آثار ادبی ایران اثری که مانند بوف کور بتواند منشأ الهام تاز‌گی در تئاتر ایران باشد کمتر دیده می‌شود و متأسفانه آن گونه که بایسته است از گنجینه‌های ادبی خود در تئاتر کمتر بهره برده ایم و همواره در چنبره ای از قواعد قدیم نمایشنامه نویسی دست و پا زده ایم با همان ساختارها و دیالوگ‌ پردازیهای پر تصنع و با همان مضامین تکراری.»این نکته یک ضرورت قطعی به منظور دمیدن خون تازه در رگ های تئاتر ایران و استفاده از یک گنجینۀ عظیم بکر همچون ده ها معدن طلا و چندین رشتۀ چاه نفت استخراج نشده است که همانا ثروت عظیم ادبیات ماست. ادبیاتی که اضافه بر غنای اندیشه و طرح مسائل ازلی - ابدی بشری، پتانسیل بالایی نیز برای دراماتیزه شدن و تسری به صحنۀ تئاتر دارد که ناصر حسینی مهر این ضرورت را به درستی دریافته و در راستای عملی کردن آن در حد وسع خود قدم برداشته است.

روایتی آزاد از «بوف کور» و «سه قطره خون» نوشتۀ صادق هدایت
در بخشی از یادداشت کارگردان دربارۀ این نمایش چنین آمده است: «در بین آثار ادبی ایران اثری که مانند بوف کور بتواند منشأ الهام تاز‌گی در تئاتر ایران باشد کمتر دیده می‌شود و متأسفانه آن گونه که بایسته است از گنجینه‌های ادبی خود در تئاتر کمتر بهره برده ایم و همواره در چنبره ای از قواعد قدیم نمایشنامه نویسی دست و پا زده ایم با همان ساختارها و دیالوگ‌ پردازیهای پر تصنع و با همان مضامین تکراری.»
این نکته یک ضرورت قطعی به منظور دمیدن خون تازه در رگ های تئاتر ایران و استفاده از یک گنجینۀ عظیم بکر همچون ده ها معدن طلا و چندین رشتۀ چاه نفت استخراج نشده است که همانا ثروت عظیم ادبیات ماست. ادبیاتی که اضافه بر غنای اندیشه و طرح مسائل ازلی - ابدی بشری، پتانسیل بالایی نیز برای دراماتیزه شدن و تسری به صحنۀ تئاتر دارد که ناصر حسینی مهر این ضرورت را به درستی دریافته و در راستای عملی کردن آن در حد وسع خود قدم برداشته است.
این کار او حرکت ارزشمندی است که ای کاش توسط تمام کارگردانان شاخص ما به آن توجه شده و سرلوحۀ کار قرار گیرد. همواره از این حقیقت، عرق شرم بر پیشانی مان شبنم بسته که بهترین تصحیح شاهنامه چاپ مسکو است یا ژان کلود کریر فرانسوی منطق الطیر عطار ما را به نمایشنامه (مجمع مرغان) تبدیل می کند و شخصی همچون پیتر بروک آن را بر صحنۀ تئاترهای جهان به جولان در می آورد در حالی که خودمان هیچ کار شاخصی در این زمینه نکرده ایم. یا اینکه بسیاری از فرهیختگان و بزرگان ما در ادبیات و عرفان، ارجاعاتشان به تحقیقات و مطالب مستشرقانی است همچون هانری کربن، آنه ماری شیمل، فریتس مایر، یان ریپکا، ویلیام چیتیک و ... در حالی که خود منبع و معدن اصلی و میراث داران این گنجینه های معنوی و فرهنگی هستیم! بنابراین حرکت به سمت و سوی استفاده از منابع سرشار ادبیات ایران در وادی هنرهای نمایشی امریست بسیار ضروری که صد البته مستلزم داشتن دانش ها و احاطه ای گسترده در هر دو زمینه می باشد. در زمانی قریب به یک قرن که از عمر تئاتر ایران به معنای امروزی آن می گذرد، آنقدر کارهای معدود و کم شماری در این زمینه صورت گرفته که حتی همین اجرای بوف کور در سال 1396 شمسی را نیز می توان جزو قدم های اولیه و ابتدایی در این راه به حساب آورد!
و این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که همواره اولین قدم ها کوتاه و الکن وار است چنانکه کودک نوپا در ابتدای ایستادن و گام برداشتن بارها اشتباه می کند، به زمین می خورد، درد و جراحت می بیند و هزار آزمون و خطا می کند تا بتواند مسلط و مطمئن قدم بردارد و پس از آن به مرحلۀ دویدن و از دیوار راست بالا رفتن برسد. در این وادی نیز همین طور است، به خصوص اینکه حسینی مهر به سراغ یکی از بزرگ ترین های معاصر رفته و خود را در چالش بس خطیر و پر مشقتی قرار داده است. صادق هدایت بی هیچ تردید بزرگ ترین نویسندۀ معاصر ایران است. کسی که داستان کوتاه (novella) را به مرحلۀ جدید و تکاملی خود وارد کرد و آن را در ادبیات فارسی به اوج تحکیم و تثبیت رساند تا نام خود را برای همیشه در تاریخ ادبیات ایران جاودانه کند. از سوی دیگر حسینی مهر با انتخاب رمان «بوف کور» از این نویسنده که یک روان داستان چند لایه با پیچیدگی های فرمی و محتوایی است و اضافه بر آن ترکیبش با داستانی همچون «سه قطره خون» با ساختار سورئالیستی که بالذات نیاز به رمزگشایی دارد، کار خود را در این زمینه بس دشوارتر کرده است.
بیرونی کردن فضاهای مالیخولیا وار ذهنی دچار، آن هم با چنان غلظتی از عنصر انتزاع که در بوف کور وجود دارد در تمامی بخش های نمایشی به ویژه طراحی صحنه، خود به تنهایی چالشی است هول انگیز که بیشتر به ریسک شبیه است تا کاری قطعی و متکی بر اطمینان. از این رو بر هر منتقدی لازم است تا در بدو امر با دیده ای آمیخته به شفقت و چشم پوشی از بسیاری موارد به این نمایش بنگرد زیرا چنین استحقاقی را دارد و رواست تا این راه، پر پیرو گردد و در چشم انداز آیندۀ تئاتر ما حسابی ویژه و مجزا برای آن باز شود.
نکته ای که لازم است قبل از ورود به مسائل اجرایی این نمایش به آن پرداخت، جلب توجه کارگردانان جوان و دانشجویان نمایش به شیوۀ برگزاری شئونات مختلف این تئاتر است که می توانند آن را به عنوان یک الگو قرار داده و درس بگیرند. اولین عنصری که از ابتدای ورود به لابی چهارسو که به منزلۀ پیش فضای سالن اجراست به چشم می آید یک نظم و برنامه ریزی مرتب است که وجود دارد. محتمل حسینی مهر این انضباط را از مکتب آلمانی ها و نظم و دیسیپلین پولادین آنها آموخته و اینچنین در تئاتر نیز رعایت می کند. در هنگام ورود مشاهده می کنیم که کتاب های ترجمه شده از نمایشنامه گرفته تا تئوری توسط کارگردان این نمایش به همراه برخی آثار مهم صادق هدایت در معرض دید قرار داده شده و فردی که تا حدودی اطلاعاتی نیز دربارۀ آنها دارد و خود مربوط به تئاتر است متصدی فروش کتاب هاست. پس از این پیوند کتاب و تئاتر متوجه می شویم که نمایش دو بروشور دارد؛ یکی همان برگۀ معمول که نام نمایش و عوامل در آن ثبت است و دومی یک دفترچۀ مفصل که توضیحاتی در باب این تئاتر را در چند زبان مختلف به همراه اطلاعاتی تکمیلی و اظهار نظرهای تخصصی راجع به آن در خود دارد و از همان محل فروش کتاب قابل تهیه است. قبل از ورود به سالن نمایش یکی از عوامل با ترتّب و مکث مشخص و شمرده با تماشاگران که در سالن انتظارند شروع به صحبت می کند و قوانین معمول تماشای نمایش را گوشزد می نماید به نحوی که با چنین تأکیدی احتمال خطا در بین تماشاگران بسیار کاهش یافته بلکه به صفر می رسد. شاید این قضیه کمی معمولی به نظر بیاید اما در واقع چنین نیست.
فرهنگ سازی برای تماشاگر و اصولاً تربیت او برای تماشای تئاتر هم اکنون یکی از مهم ترین مسائلی است که در تئاتر ما می باید بدان پرداخته شود که تأمل و تأکید در طرز صحبت با تماشاگران قبل از اجرای این نمایش از جنس و لون صحیح تری نسبت به سایر کارها صورت می گیرد. حسینی مهر به جوان ترها می آموزد که گسترۀ تئاتر فقط آنچه بر صحنه اتفاق می افتد نیست بلکه از هنگامی که مخاطب، خبر اجرای یک نمایش را در فضاهای مجازی یا سطح شهر می بیند در واقع حریم ورود به آن اثر به روی او باز شده و برای مرحله به مرحلۀ آن می باید برنامه داشت. چنین جدی گرفتن هنری که در آن فعالیت می کنیم در بلند مدت نتایج بسیار مثبتی را به همراه خواهد داشت هر چند حال ممکن است چندان مهم یا جریان ساز به نظر نرسد.
آنچه در بدو ورود به سالن و در تاریک و روشنی ها جلب توجه می کند طراحی صحنه است. با حجم بالایی از خاک مواجه می شویم که تا عمق صحنه ادامه دارد و گوری که در حال حفر است. خاک در اینجا تنها خاک نیست، نشانه و سمبل نیز هست. نشانه ای از فنا، مرگ و نیستی. خاک؛ این عنصری که نسبت به عناصر دیگر (آب، باد، آتش) به ظاهر در مرتبۀ پست تری قرار می گیرد و همین پایین ترین عنصر است که بنا به اعتقادات آیینی از دیرباز خمیرمایۀ انسان از آن سرشته شده و شکل یافته است. مسئلۀ مرگ در آثار هدایت پر بسامدترین کلیدواژه است. مفهومی که همواره از اوان زندگی، ذهن او را به خود مشغول ساخته و کار تا به جایی پیش می رود که با آن بسیار مأنوس بود، چنانکه مرگ را همچون مادری مهربان و یک منجی شفیق می پندارد. این مهم در طراحی صحنه لحاظ شده و نگاه اول بر صحنه همین مفهوم را به ذهن متبادر می سازد. حسینی مهر در طراحی صحنه کار دشواری را در پیش رو داشته زیرا بیرونی کردن آن فضاهای انتزاعی و چنان ترکیب هایی بالطبع کاری طاقت فرسا و راهی صعب العبور است. در راستای همین تجسم بخشیدن ها و تبدیل تخیل به عنصر مادی و مرئی در یکی از صحنه ها توری تمامی عرض صحنه را می پوشاند و تماشاگران، بازیگران را از پس طناب های قطور آن به نظاره می نشینند. گویی دسته ای پرندۀ نگون بخت در دام شکارچی قهار دست و پا می زنند یا گروه ماهی بی خبر در تور صیادی حریص. این ها خود نیز نمی دانند که اسیر و مقهورند، فقط به زیست مفلوکانۀ خود ادامه می دهند تا زمانی که یکی یکی شکار شوند و به چنگال سرنوشت مشئوم خویش دچار گردند.
نحوۀ ترکیب دو داستان «بوف کور» و «سه قطره خون» در این اجرا یکی از نقطه های قوت و محسنات کار به شمار می رود. این ترکیب یک مخلوط نیست بلکه نویسنده توفیق یافته تا به یک محلول دست یابد به نحوی که شیر و شکر از همدیگر قابل تشخیص نباشند. در مبحث کارگردانی از هدایت بازیگران گرفته تا ترکیب بندی در محل قرار گیری بازیگران، آکساسوار، میزانسن ها و ... درست عمل شده است. توازن ها رعایت شده و دقایق حفظ ریتم مراعات گردیده تا شاهد حشو و اضافات بیهوده بر صحنه نباشیم. برخی از المان های مهم و عناصر کلیدی در دو اثر هدایت از قبیل آن کوزه، نشانه های رجاله ها، فضای سورئال وهم آلود و ... هم در ملزومات صحنه و هم در کلیت اجرا لحاظ شده و حضور دارند.
در بخش بازیگری باید گفت که تمرین و تلاش تک تک بازیگران برای کار سختی که در پیش رو داشته اند مشهود است. مژگان خالقی، مهشید کاظمی، شاهو رستمی و ... با درک صحیح از نقش نهایت تلاش خود را کرده اند تا آن فضای سنگین و همچنین افکار اجرایی کارگردان را به منصۀ ظهور برسانند و بیرونی کنند که در برخی از لحظات موفق نیز عمل کرده اند، اما بهترین و تکنیکی ترین بازی ای که در این نمایش وجود دارد بازی خود کارگردان در نقش پیرمرد خنزرپنزری است. یک بازی دقیق که مسلماً فقط مربوط به آگاهی از علم بازیگری نیست بلکه سال ها تجربۀ عملی در بازیگری تئاتر و خاک صحنه خوردن را در انبان دارد تا امکان چنین بروزی بیابد. بازی حسینی مهر در برخی از لحظات این نمایش هولناک است و آنان که با بوف کور هدایت مأنوس هستند بهتر می دانند نگاه پیرمرد خنزرپنزری که در چشمخانۀ بازیگر جا کرده و صدای خندۀ شومی که از حنجرۀ او بیرون می ریزد تا به چه حد توانسته در اطوار بازیگر تجلی یابد. پس از این موارد باید به یک بازی خوب دیگر اشاره کرد که مربوط است به بابک قهرمانی در نقش راوی. بازی ای که حاصل تمرینات و ریاضت های چندین ماهه است و با بهره گیری از بیان تربیت شده، شیوا و محکم او جلای دیگری می یابد. ایفا کردن نقش هایی نظیر این اندکی می تواند برای بازیگر آسیب زننده باشد اگر که او با تکنیک های لازم برای بازی در این نقش ها آشنا نباشد. حتی ممکن است پس از مدتی موجب آسیب های روحی و روانی گردد و با شناختی که از بابک قهرمانی دارم (به دلیل همبازی بودنمان و کار مشترک)  برای ایفای این شخصیت تکنیک را بر حس برتری داده، با استفاده از ظرافت های آن به ایفای نقش می پردازد و توانسته تا درصد قابل قبولی در این زمینه موفق عمل کند.
در مبحث طراحی نور طبق مؤلفه های مکتب اکسپرسیونیسم که بخش قابل توجهی از شیوۀ اجرایی این نمایش را به خود اختصاص داده، استفاده از تاریکی ها به میزان بالایی مورد استفاده قرار می گیرد. ظلمت بر تاریکی غلبه دارد و فضای سوبژکتیو و ذهنی را پررنگ تر می سازد. این نور نیست که با تاریکی ترکیب می شود بلکه تاریکی است که با نور در می آمیزد و بر آن احاطه می یابد و چنین استفاده ای از سیاهی ظلمت به فضاسازی مربوطه کمک شایانی نموده است.
همۀ اینها به کنار به نظر می رسد که در ترسیم شخصیت اصلی که راویست بخشی از چیزی که مد نظر هدایت است لحاظ نمی گردد. هنگامی که بوف کور را می خوانیم در وجود راوی خود هدایت را می یابیم. انسانی پیشروتر از زمانۀ خود و با حساسیت های خاص که این شرایط صعب را بر نمی تابد تا بدانجا که مرگ را تنها گریزگاه و رهانندۀ خویشتن می یابد. حال در راوی این نمایش به دنبال نشانه ها و شاخصه هایی از خود هدایت می گردیم اما کمتر می یابیم. چیزی که از راوی به ما نموده می شود بیشتر هیئت و ظاهری مستأصل و ولگردوار است که لازم بود هم در طراحی لباس و همینطور در شخصیت پردازی شباهت های بیشتری را با نویسندۀ بوف کور و سه قطره خون لحاظ نمود.
در پایان باید گفت با توجه به تمامی محسناتی که این نمایش دارد، هدایت و آثارش آنقدر بلندقامتند که حتی کاربلد خبره ای هم چون ناصر حسینی مهر نیز نتوانسته جامه ای بدوزد که بر آن اندام کشیده اندازه شده، خُردترک به نظر نیاید. ما از همۀ آنچه که با خواندن آن آثار در ذهنمان تصویر می شود و صورت می بندد شمه ای را بر این صحنه حاضر می یابیم و بخش بزرگی غایب می نماید. بی شک توفیق در این زمینه به تلاش های بسیار بیشتر، مطالعه شده تر، تمرین یافته تر و ژرف نگرانه تری نیاز دارد که لازم است ظرایف و دقایق بسیاری در تمامی زمینه ها را با خود همراه داشته باشد. چه بسا استفاده از تکنولوژی های روز جهانی در بخش های نور و انواع طراحی ها از صحنه تا لباس و ... امکانات مناسب تری را به منظور بیرونی و عینی کردن این جهان های مرموز مه آلود به روی ما بگشاید. منتظر و چشم به راهیم به مسیر آینده تا این توفیقات هیجان انگیز هر چه زودتر اتفاق بیافتند و دیدگان اهل تئاتر را به جمال خویشتن منور سازند.
 وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران