در حال بارگذاری ...
گزارشی از نشست نقد و بررسی نمایش «صبح بخیر»

مرگ از حنجره سرخ گلو می‌خواند

در چهارمین جلسه از سری جدید برنامه های «دوشنبه های نقد تئاتر» که توسط کانون ملی منتقدان تئاتر ایران برگزار می‌شود، دوشنیه -۲۹ شهریورماه - نشست نقد و بررسی نمایش "صبح بخیر" نوشته و کار سیروس همتی، با حضور "علی جعفری" و "سید جواد روشن" از اعضای کانون ملی منتقدان تئاتر ایران و با حضور جمعی از مخاطبان نمایش و علاقه مندان به تئاتر همچنین برخی از عوامل و بازیگران نمایش پس از اجرای این نمایش در تالار سایه مجموعه تئاترشهر برگزار شد.

نشست نقد و بررسی نمایش "صبح بخیر" نوشته و کار سیروس همتی توسط کانون ملی منتقدان تئاتر ایران برگزار شد.

در چهارمین جلسه از سری جدید برنامه­ های «دوشنبه­ های نقد تئاتر» که توسط کانون ملی منتقدان تئاتر ایران برگزار می‌شود، دوشنیه -29 شهریورماه - نشست نقد و بررسی نمایش "صبح بخیر" نوشته و کار سیروس همتی، با حضور "علی جعفری" و "سید جواد روشن" از  اعضای کانون ملی منتقدان تئاتر ایران و با حضور جمعی از مخاطبان نمایش و علاقه­ مندان به تئاتر همچنین برخی از عوامل و بازیگران نمایش پس از اجرای این نمایش در تالار سایه مجموعه تئاترشهر برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی کانون ملی منتقدان تئاتر ایران، در ابتدای این نشست سید جواد روشن؛ مدیر جلسات "دوشنبه‌های نقد تئاتر"، ضمن خیر مقدم به حاضران و خسته نباشید به گروه نمایش، به اهمیت برگزاری جلسات نقد حضوری و تلاش کانون ملی منتقدان تئاتر برای ایجاد فضای گفت و گو در ارتقای سطح کیفی آثار همچنین توجه به نقد علمی اشاره کرد.

وی در ادامه به سوابق هنری و فعالیت‌های گروه نمایش "مانی" به سرپرستی سیروس همتی اشاره کرد و از وی خواست تا در مورد چگونگی نگارش و تولید نمایش "صبح بخیر" توضیحاتی را ارائه نماید.

سیروس همتی ضمن خرسندی از برگزاری چنین جلساتی در مورد نگارش این نمایش‌نامه گفت: از من برای برنامه‌ای با عنوان شنبه‌ها با داستان که در تماشاخانه سه نقطه برگزار می‌شد تقاضای یک داستان شد. من در راستای دو اثرم "مرز" و "فولاد هرگز زنگ نمی‌زند" که مربوط به جنگ است طرحی را نوشتم و بر اساس آن داستانی شکل گرفت و خوانده شد که مورد استقبال قرار گفت و همان موقع مطرح شد که این داستان چقدر پتانسیل تبدیل شدن به یک نمایش‌نامه را دارد. وقتی در سال گذشته و به پیشنهاد دبیر برای جشنواره تئاتر فجر دعوت شدم، تصمیم گرفتم که آن داستان را به نمایش‌نامه تبدیل کنم. بر اساس تاثیرات معنایی حکایاتی در گلستان سعدی و طوطی نامه که کتاب مورد علاقه من است و آن‌چه در ذهنم بود و داستانی که نوشته بودم نمایش‌نامه "صبح بخیر"  تولید شد و نتیجه آن چیزی است که شما امشب دیدید.

مرگی که قهوه می نوشد

در ادامه روشن از علی جعفری خواست تا کمی در مورد نکات فنی نمایش‌نامه صحبت کند و سوال کرد که آیا فرایند تبدیل داستان به نمایش‌نامه به خوبی انجام شده است و ما در نهایت با یک اثر دراماتیک روبرو هستیم یا خیر؟ که علی جعفری ضمن خسته نباشید به گروه اجرایی اظهار داشت:

گاهی برای مواجه با یک اثر هنری لازم است تا چندین بار آن اثر دیده یا خوانده شود تا دریافت بهتری صورت گیرد ولی در جلسه نقد حضوری بعد از دیدن یک نمایش، ما دریافت خود از اولین مواجهه با اثر بیان می‌کنیم بنابراین به دنبال رسیدن به یک نتیجه قطعی و صدور یک حکم نیستیم بلکه بیشتر بیان دیدگاه و نظرات مختلف است.

جعفری در ادامه گفت:. نگاه و نگرش انسان به مرگ قدمتی طولانی دارد و در آثار مختلف هنری نیز این مسئله مورد توجه قرار گرفته و آثار زیادی خلق شده است. فضایی رمز آلود که می‌توان از زوایای مختلف به آن پرداخت. زمانی که داشتم نمایش را می‌دیدم بیش از هر چیز یاد شعر "مرگ پایان کبوتر نیست" از  سهراب سپهری افتادم. مرگی که از حنجره سرخ گلو می‌خواند و می‌نوشد و.... . در این اثر نیز ما با تصویری شاعرانه از مرگ روبرو هستیم. مرگی که قهوه می‌نوشد و اصلا ترسناک نیست و به نظرم شعر سهراب در این اثر متجلی شده بود. ولی اینکه این اثر چقدر شکل دراماتیک به خود گرفته است، قابل بحث است. وقتی یک داستان قرار است تبدیل به نمایش‌نامه شود باید از قواعدی پیروی کند تا ماهیت دراماتیک پیدا کند. به نظر من ای کاش "صبح بخیر" کماکان یک قصه باقی می‌ماند.

او ادامه داد: ما در این نمایش با یک سرباز و یک فرمانده روبرو هستیم. ظاهرا جنگی در حال وقوع است و با شبی سرنوشت ساز مواجه هستیم حالا در چنین شبی مرگ آمده است تا جان فرمانده را بگیرد و.... اولین نکته‌ای که برای من مخاطب ایجاد سوال می‌کند جایی است که در برخورد سرباز با مرگ ، سرباز می‌خواهد تا جان فرمانده گرفته نشود و مرگ هم می‌خواهد تا او چیز با ارزشی را جایگزین جان فرمانده کند. اینجا سوال جدی و مهمی طرح می‌شود. آیا فرمانده در آنچه ما از او می‌بینیم توانسته است خودش را برای مخاطب با اهمیت نشان دهد؟ آیا او ارزش دارد تا سرباز برای حفظ جان او چیز با ارزشی را فدا کند؟ در این اثر ما با یک تصویر کاریکاتور گونه از جنگ روبرو هستیم ولی روابط علت و معلولی که باعث تثبیت یک شخصیت در ذهن مخاطب می‌شود از ابتدای نمایش به نظر من شکل نمی‌گیرد و این سوال مطرح می‌شود که چرا سرباز باید جان عزیزترین‌هایش را بدهد تا فرمانده زنده بماند؟

جعفری اشاره کرد: نمایش شکل سمبولیک دارد و ما با نماد‌ها روبرو هستیم. ولی در همین فضای نمادین که حتی اسم فرزند، جون است باید روابط آدم‌ها به گونه‌ای تعریف شود که برای مخاطب قابل باور و پذیرش باشد. وقتی این اتفاق نمی‌افتد تمام آن نمادها کارکرد خود را از دست می‌دهد. اینکه چرا جون به سرعت می‌پذیرد که جان خودش را بدهد؟ چه چیزی در نمایش به من مخاطب ارائه شده است که این رفتار و تصمیم را قبول کنم؟ همچنین فکر می‌کنم پایان نمایش نیز خیلی عجولانه اتفاق می‌افتد و با روند نمایش خیلی هم‌خوانی ندارد.

کودکان آثار من از کودکی فراتر هستند

در ادامه این نشست روشن گفت: به نظر می‌رسد نمایش‌نامه هنوز در دیالوگ‌نویسی، شخصیت‌پردزای و روابط بین کاراکتر‌ها به شکل کامل خودش نرسیده است و ضعف‌هایی وجود دارد که مخاطب را برای رسیدن به پایان مدنظر آماده نمی‌کند.

وی از سیروس همتی خواست تا نظراتش را در این خصوص مطرح کند. همتی گفت: همان‌طور که آقای جعفری گفت  فکر می‌کنم اگر اثر را یکبار دیگر ببینیم به برخی از این سوالات پاسخ داده شود.  فرمانده بسیار با هوش است. وقتی اسم سرباز را می‌پرسد و سرباز خودش را معرفی می‌کند همه جزئیات او را به یاد می‌آورد، حتی شماره کفش او را. فرمانده ما با مکعب روبیک بازی می‌کند که نشان دهنده برنامه‌ریزی و طرح ریزی نقشه است. او از حال فرزند سرباز جویا می‌شود. یعنی ما با فرمانده ای در این اثر مواجه هستیم که سربازش برایش اهمیت دارد.

او اظهار داشت: گاهی برای اینکه ما جان خود را فدا کنیم، خود فرد اهمیت ندارد بلکه هدف او اهمیت دارد. در اینجا نیز هدف فرمانده برای سرباز اهمیت دارد. به نظر من این فرمانده حتما ارزشمند است. اگر دیالوگ‌ها را مرور کنیم می‌بینیم که فرمانده عاطفه دارد، تفکر دارد و.... کدام فرمانده می‌گوید که یادم باشد یک هدیه برای فرزندت بدهم؟ کدام فرمانده در یک شب سرنوشت‌ساز به سربازش اجازه می‌دهد که برای دیدن فرزندش در شب تولدش برود؟

وی ادامه داد: در خصوص مواجهه جون با مرگ باید بگویم، معمولا کودکان آثار من از کودکی فراتر هستند. این اتفاق از نظر من خیلی ساده است. بچه می‌خواهد ثابت کند که وجودش با اهمیت است. او حاضر است با فدا کردن جانش اتفاقات خوبی رقم بخورد. بچه دریافته است که می‌تواند برای خانواده و وطن کاری انجام دهد. او به مادرش می‌گوید می‌دانی پای چند جون دیگر در میان است؟ بچه‌ها از آن‌چه ما فکر می‌کنیم عمیق‌تر هستند و دریافت های بهتری دارند و به خاطر پاکی و زلالی که دارند خیلی ساده‌تر و راحت‌تر با مسائل برخود می‌کنند.

اثری در باره عشق

آزیتا نوری‌وفا که بازیگر نقش مادر در این نمایش بود نیز اظهار داشت: به نظر من این اثر بیش از هر چیز درباره عشق است. سرباز به خاطر عشق به وطن، فرزند را فدا می‌کند و نه بخاطر خود فرمانده. اینجا موضوع عشق بین آدم هاست. آرزوی کودک این است که دیگر جنگی نباشد و همه یکدیگر را دوست بدارند. در این اثر عشق پدر و مادر به فرزند، عشق سرباز به وطن و... مطرح است و خداوند نیز به خاطر این عشق پایان دیگری را رقم می‌زند.

در ادامه جواد روشن گفت: البته باید دقت کرد که ما نمایش‌نامه را از منظر اجرا می‌بینیم و باید در نظر گرفت که تسلط شما در مقام نویسنده و خالق اثر به جزئیات و دیالوگ‌ها با مخاطبی که یکبار با اثر مواجه می‌شود فرق دارد. در حال حاضر ما دیالوگ را با نحوه اجرای بازیگران می‌بینیم و مورد قضاوت قرار می‌دهیم برای همین خود کلمات در کنار نحوه بیان وارائه آن‌ها در ذهن مخاطب ایجاد معنا می‌کند. در صورتی که اگر اثر مکتوب را بخوانیم شاید دریافت دیگری داشته باشیم.

وی اظهار داشت: فراوش نکنیم که ما از خود اثر صحبت می‌کنیم و نه تفسیر و تاویل آن. ساعت‌ها می‌شود در مورد یک اثر صحبت کرد. این اثر دارای ایده و معنایی است که ساعت‌ها می شود در مورد آن حرف زد ولی ما تنها در مورد مفاهیم صحبت نمی‌کنیم بلکه در مورد اثری صحبت می‌کنیم که ارائه شده و قرار است مفاهیم از درون آن متجلی شود. کلمات نیز قرار است برای ما تصویر شوند. چگونگی تجسم دوست داشتن یا نفرت داشتن روی صحنه اهمیت بیشتری از خود کلمات دارد و باید به این نکته توجه کرد.

علی جعفری نیز گفت: وقتی گروه مدتی را مشغول تمرین و آماده سازی یک اثر است به مرور خیلی از مسائل به برای اعضای گروه تبدیل به چیزی پذیرفته می‌شود. ولی فراموش نکنیم که مخاطب تنها  یکبار با اثر مواجه می‌شود و باید دید در این یکبار آیا به همان درک گروه که مربوط به روزهای مختلف و بحث و نظرهای زیاد است می‌رسد یا خیر؟ خیلی وقت‌ها نزدیکی ما با یک اثر در مقام عوامل گروه باعث می‌شود تا به مرور متوجه حفره های موجود نشویم. حالا باید دید آیا این حفره ها در ذهن مخاطب در یکبار مواجهه با اثر پر می‌شود یا خیر؟ اینکه شما در اثر سراسر عشق ببینید بسیار طبیعی است چرا که خالق آن هستید ولی باید دید من مخاطب چقدر این عشق را دریافت می‌کنم؟

"صبح بخیر" از دفاع  می‌گوید

علی اکبر عبدالعلی‌زاده نیز که از جمله حاضران در این نشست بود اظهار داشت: سوال من این است که مگر محور داستان مرگ است؟ به نظر من مرگ تنها یک عنصر پیش برنده است برای انتقال یک مفهوم. که آن مفهوم جنگ هم نیست، بلکه حس من ایرانی این است که مفهوم این اثر در مورد دفاع است. دفاع از یک واقعیت. فرمانده اینجا نقش رهبری دارد و سرباز به لحاظ عقلی تصمیم می‌گیرد که جانش را بدهد چون با فدا کردن جانش تعداد زیادی زنده خواهند ماند. من بیش از هر چیز اثر را یک اثر دفاع مقدسی می‌دانم و به نظرم اثر در دنیای خودش به خوبی با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند و قابل درک است.

روشن اشاره کرد: مخاطبین می‌توانند دریافت‌های مختلفی از یک اثر داشته باشند. مثلا در همین‌جا دریافت یکی عشق است، دیگری دفاع یا جنگ و مرگ و... که قابل بحث است. اینکه هر کسی احساس خودش را در مواجه با اثر بگویید اشکالی ندارد ولی فراموش نکنیم که ما به عنوان منتقد باید با تبدیل کردن اثر به اجزای کوچک‌تر آن را مورد بررسی قرار دهیم. بی‌شک خالق اثر باید تکلیفش با خودش و اثر مشخثص باشد و بداند قرار است چه چیزی را ارائه کند. حالا مخاطب هم دریافت‌های خودش را از اثر دارد . اگر در این میان اخلاف نظری باشد، باید دید مشکل در ارسال پیام است یا در دریافت پیام.

علی جفری در خصوص خود اجرا گفت: من طراحی‌های رضا مهدی‌زاده را دوست دارم و به نظرم بسیار هوشمندانه این کار را می‌کند و در این اثر هم احساس خوبی به طراحی صحنه داشتم و به نظرم این طراحی برای ساخت فضا و اتمسفری که قرار است اثر در آن اجرا شود، بسیار موثر و کمک کننده است ولی به نظرم این ایده به شکل کامل در اجرا توسط کارگردان مورد استفاده قرار نمی‌گیرد و می‌توانست کارکرد بیشتری داشته باشد. البته در مورد طراحی میزانسن در چنین فضایی باید بگویم سیروس همتی در این بخش موفق بوده است و توانسته است میزانس‌هایی خوبی در این فضا خلق کند.

طراحی صحنه موفق

وی ادامه داد: بخش عمده آنچه قرار است به مخاطب منتقل شود از طریق بازیگر صورت می‌گیرد و با ارائه اوست که ما با اثر مواجه می‌شویم. یک زمانی از بازی‌های یک‌دست صحبت می‌شد در صورتی که اگر هوشمندانه و بنا به موقعیت و شرایط اثر و کاراکترها بازی‌های متفاوتی ارائه شود این هم‌سط نبودن خودش درست و موفق است. به نظر من در این اثر بازی ها یک‌دست نیست ولی نه به اعتباری که گفتم. به نظر من اختلافی که در نحوه بازی‌ها دیده می‌شد خارج از موقعیت اثر و کاراکترها است و لازم بود تا کارگردان نظارت بیشتری در این بخش داشته باشد.

در ادامه این نشست رضا مهدی زادهکه به عنوان طراح صحنه حضور داشت اظهار کرد: از برگزاری این جلسات خیلی خوشحالم. وقتی کانون ملی منتقدان فعال است و نقد وجود دارد یعنی اینکه وجه آموزشی تئاتر همچنان زنده و پویا است و رابطه بخش آموزشی و حرفه‌ای به شکل زنده و درستی در حال انجام است.

وی ادامه داد: در گپ و گفت با کارگردان به حضور مرگ و تقابل آن با زندگی به عنوان دو مفهوم دیرینه با همه الگوهایی که در فضای اکنون ما وجود دارد فکر کردیم و اینکه چگونه می‌توان اندیشه موجود در این متن را بیرونی کرد و تجسم داد. از زاویه ذهنی مرگ وارد شدیم و موقعیت‌هایی که مرگ پیش‌تر ساخته و اکنون ادامه پیدا می‌کند و تلاش کردیم تا مفاهیم اثر در ذهن مخاطب ثبت شود. خیلی از مخاطبان با کاندینسکی و تئوری های او آشنا هستند. فضایی که توسط خطوط به وجود می‌آید و در سطح توسعه پیدا می‌کند و در فضای ذهن ثبت می‌شود و می‌تواند کمک کند تا مفاهیم مورد نظر ما بهتر ایجاد شود. در اینجا همه چیز در یک محدودیت در حال شکل گیری است و به مرور فضا بسته‌تر می‌شود و مرگ است که این فضا را ایجاد می‌کند تا جایی که به رهایی می‌انجامد.

کمدی ماکابر

نصرالله قادری که از دیگر حاضران این نشست بود نیز در توضیحاتی گفت: از نظر من در این اثر طراحی صحنه اتمسفر محور است و کارگردان هم به خوبی از آن استفاده کرده است. ولی ما باید بین نقد و تحلیل تفاوت ایجاد کنیم. چون تحلیل به اداراک ما بر می‌گردد و می‌تواند متفاوت باشد. در اینجا منتقد دارد به خوبی به وظیفه‌اش عمل می‌کند و به کاستی‌ها و خوبی‌های اثر اشاره می‌کند. ولی نکته مهم در این اجرا که شاید کارگردان هم به آن فکر نکرده و یا نگفت، این است که ما با یک اثر جدی مواجه نیستیم بلکه آنچه دیدیم کمدی بود و کمدی ماکابر هم بود. از نگاه من همه چیزش از جنس این کمدی است و اگر از این ساحت نگاه کنیم، اتفاقات درست است. در اینجا چه دوستانی که اثر را تحلیل کردند و چه منتقدین بیش از هر چیز به معنای اثر پرداختند. در صورتی که باید به شکل برگردیم و نه معنا. برای انتقال معنا می‌شود مقاله نوشت. اگر از منظر کمدی مکابر به اجرا نگاه کنیم، عناصر درستی وجود دارد و البته ایراداتی هم دارد. در کمدی ماکابر یک شکل کمدی از مرگ می‌سازد که در این اثر این اتفاق می‌افتد. مرگ در اینجا فرصت می‌دهد چون می‌خواهد ترس و وحشت از مرگ کم شود. در اینجا خیلی هوشمندانه مرگ زن گرفته شده است که کمک می‌کند ترس از مرگ کمتر شود و هوشمندی دیگر این است که جون (فرزند) دختر بچه است. دختر هوشمندی مادرانه دارد و اگر فضا را کمدی ماکابر بدانیم هوشمندی بچه را می پذیریم ولی در هر فضای دیگری این هوشمندی از یک بچه قابل پذیرش نیست. از نظر من اثر باید از منظر کمدی نقد شود تا عناصر درست باشد و الا قراردادهای نمایش در دنیای جدی پذیرفتنی و قابل باور نیست.

 این نشست با گفت ­و شنود میان منتقدان، کارگردان و شماری از حاضران در نشست به پایان رسید.

 




نظرات کاربران