مونولوگی از جنس حسرت و رویا

نمایش جایی که گوزنها آواز میخوانند اثری بود که با تکیه بر کارگردانی خلاقانه، فضاسازی هوشمندانه، و اجرای درخشان (نادر فلاح) توانست اثری تأثیرگذار و تماشایی باشد.
نقد نمایش (جایی که گوزنها آواز میخوانند؛ مونولوگی از جنس حسرت و رویا)
لاله ابید-نقد مهمان
نمایش جایی که گوزنها آواز میخوانند اثری تکپرسوناژ بود که علاوه بر بار سنگین بازیگری، چالشهایی در روایت داستان داشت. (نادر فلاح) که هم بازیگر و هم کارگردان این اثر بود، مسئولیت اجرای چندین شخصیت را بر عهده داشت: یاور خوشنام، بیبی موسی، رضا منیژه که مادرزاد یک پایش کوتاه است، ممد شمر اشقیاخوان، آوانس صاحب سینما، مرد ثبت احوالی. این نمایش از طریق روایت داستان زندگی یاور، به مضامینی مانند عشق، مرگ، تنهایی انسان، سرخوردگی، سرنوشت، سینما، انقلاب و جنگ میپرداخت.
یاور که در کودکی به دلیل گذشته مادرش مورد قضاوت جامعه بود، توسط بیبی موسی حمایت شد و نام “خوشنام” را دریافت کرد. عشق و شیفتگی او به سینما بهعنوان بخشی از هویتش شکل گرفت، اما در نهایت، زندگیاش همچون قهرمانان ناکام فیلمهای موردعلاقهاش رقم خورد. عشقش به زیبا هیچگاه به سرانجام نرسید، سینمایی که برایش خانهای امن بود در آتش انقلاب سوخت، و در نهایت، پس از جنگ و از دست دادن دوستش رضا، سرنوشتش را در گورستان و در کنار نام بینشان زیبا یافت.
یکی از ویژگیهای برجسته متن، حس نوستالژی آن بود. ارجاعهای پیدرپی به فیلمهای کلاسیک ایرانی و خارجی، موسیقیهای خاطرهانگیز، و یادآوری خاطراتی از سینماهای پیش از انقلاب، همگی تماشاگر را با فضایی آشنا و در عین حال تلخ روبهرو میکردند. روایت عشق بیسرانجام یاور، یادآور ملودرامهای سینمای کلاسیک بود که شخصیتهایشان در مسیر سرنوشت، مغلوب شرایط میشدند.
با این حال، یکی از ضعفهای متن، بار اطلاعاتی زیاد و عدم گسترش کافی ایدهها بود. متن تلاش میکرد تا جنبههای مختلفی از تاریخ، فرهنگ، سیاست و زندگی شخصی یاور را در کنار هم قرار دهد، اما برخی از این موضوعات بدون بسط کافی مطرح میشدند و در سطح باقی میماندند. برای مثال، شخصیت زیبا و نقشش در یک گروه سیاسی، میتوانست بیشتر پرداخته شود تا تصمیمات و سرنوشت او باورپذیرتر شود. همچنین، رابطه یاور و رضا و اهمیت سینما در زندگیشان، با اینکه تأثیرگذار بود، اما میتوانست عمق بیشتری بگیرد.
یکی از نقاط قوت نمایش، کارگردانی دقیق و طراحی میزانسنهایی بود که با وجود تکپرسوناژ بودن اثر، فضای زنده و پویایی را ایجاد میکردند. (نادر فلاح) با بهرهگیری هوشمندانه از حرکات بدنی، جایگیری در صحنه و تغییر موقعیت فیزیکی، توانست نمایش را از یکنواختی دور کند. حرکت در بین نقاط مختلف صحنه، نشستن و برخاستنهای حسابشده، و حتی تغییر میزان شدت نور در هماهنگی با حالات احساسی یاور، همگی به تأثیرگذاری بیشتر روایت کمک کردند. استفاده از ویدئو پروجکشن و تصاویر خاطرات سینمایی یاور، بعد بصری نمایش را تقویت کرد. این تصاویر نهتنها حس نوستالژی را زنده میکردند، بلکه به نوعی جهان ذهنی شخصیت را نیز به تصویر میکشیدند. نورپردازی نیز بهخوبی در خدمت فضاسازی قرار گرفته بود؛ نورهای موضعی و تغییر رنگها باعث شدند تا لحظات احساسی نمایش عمیقتر و تأثیرگذارتر شوند.
یکی دیگر از نقاط قوت نمایش، بهرهگیری از موسیقی متناسب با فضای داستان بود. موسیقیهای شنیدهشده در پسزمینه، بهویژه قطعاتی که یادآور سینمای قدیم بودند، در برانگیختن احساسات مخاطب نقش مهمی داشتند. انتخاب دقیق این قطعات نهتنها حس و حال صحنهها را تقویت میکرد، بلکه به ایجاد ریتمی منسجم در اجرا کمک میکرد.
بازی درخشان (نادر فلاح)، نقطه قوت اصلی نمایش بود. اجرای چندین شخصیت متفاوت، بدون تغییر گریم یا لباس، تنها با تغییر در زبان بدن، بیان و لحن، یکی از سختترین چالشهای تئاتر تکپرسوناژ است که او توانست بهخوبی از پس آن برآید.
• در نقش بیبی موسی پیرزن کرمانی، خمیده شدن بدن، لرزش صدا، لهجهی کرمانی، و حرکات کند او را باورپذیر میکرد.
• در نقش آوانس صاحب سینما، تغییر تُن صدا و اضافه کردن لهجه ارمنی، شخصیت را از سایرین متمایز کرد.
• در نقش یاور خوشنام، حسرت، شکست و سرگشتگی در چهره و حرکاتش موج میزد.
•در نقش رضا منیژه، تفاوت طول پا و لکنت زبان، او را از دیگران جدا میکند. نحوه راه رفتن نامتعادل و مکثهای ناگهانی در گفتار، به شخصیت عمق بخشیده و ناتوانی او را در برقراری ارتباط، فراتر از محدودیتهای فیزیکی نشان میداد.
او در تغییر بین شخصیتها بدون ایجاد سردرگمی برای مخاطب، بسیار موفق بود. لحظاتی مانند اعتراف ناگفته عشق به زیبا، یاورِ خردشده زیر دستوپا در آتشسوزی سینما، یا مکث طولانی در کنار قبر بینام زیبا، نمونههایی از بازیهای احساسی و درگیرکننده او بودند که کاملاً مخاطب را تحت تأثیر قرار میدادند.
از آنجا که نمایش بر مونولوگها متکی بود، کنترل ریتم و ایجاد فراز و فرود در اجرا اهمیت زیادی داشت. (نادر فلاح) با تغییر تُن صدا، مکثهای حسابشده، و شدت احساسات، نمایش را از یکنواختی نجات داد. لحظاتی که ریتم کند میشد، ناگهان با اوج احساسی در صحنههایی مانند آتشسوزی سینما یا مرگ رضا در جنگ شکسته میشد و تعادل اجرا را حفظ میکرد.
نمایش جایی که گوزنها آواز میخوانند اثری بود که با تکیه بر کارگردانی خلاقانه، فضاسازی هوشمندانه، و اجرای درخشان (نادر فلاح) توانست اثری تأثیرگذار و تماشایی باشد. روایت پرجزئیات از سینما، عشق، و سرنوشت یک مرد درگیر گذشته و رویاهایش، حس نوستالژی و تأثیرگذاری بالایی داشت.
کارگردانی نمایش بهخوبی توانسته بود از چالشهای تکپرسوناژ بودن عبور کند و با استفاده از میزانسنهای متنوع، بهرهگیری از نورپردازی هدفمند، و تلفیق تصاویر و موسیقی، نمایش را از نظر بصری و احساسی غنی کند.
در نهایت، نادر فلاح با بازی بینظیر خود توانست روایت پیچیده یاور را با تمام حسرتها، شکستها و عشقهای ناتمامش به تصویر بکشد و تماشاگر را تا آخرین لحظه با خود همراه کند.
لاله ابید-نقد مهمان
هنرجوی کارگاه آموزشی نقد تئاتر