درباره نمایش«از میان نهنگها»

درباره نمایش«از میان نهنگها» 2

درباره نمایش«از میان نهنگها» 3
نمایشنامه ( از میان نهنگ ها ) به شکلی ظریف و تاثیرگذار بر محور تنهایی و فقدان انسان ها پیش می رود و به عمق روان انسان های درگیر با این احساسات می پردازد. دو اپیزود این اثر، با شخصیت ها و نویسندگان متفاوت، به طور هماهنگ تم های مشترکی از درد، از دست دادن، و جستجوی معنا را بازتاب میدهند.
نقد روانشناسانه نمایش ( از میان نهنگ ها )
لاله ابید -نقد مهمان
نمایشنامه ( از میان نهنگ ها ) به شکلی ظریف و تاثیرگذار بر محور تنهایی و فقدان انسان ها پیش می رود و به عمق روان انسان های درگیر با این احساسات می پردازد. دو اپیزود این اثر، با شخصیت ها و نویسندگان متفاوت، به طور هماهنگ تم های مشترکی از درد، از دست دادن، و جستجوی معنا را بازتاب میدهند.
اپیزود اول: دختر مهاجر
دختر مهاجری که بار سنگین خاطرات و تعلقاتش را به دوش می کشد، تجسمی از شکاف عاطفی میان انسان و سرزمینش است. دختر در کشمکش میان ماندن و رفتن، نماد انسان هایی است که در تقابل میان خواسته های درونی و محدودیت های بیرونی گیر افتاده اند. وسایلی که نمی تواند با خود ببرد، استعاره ای از روابط، تعلقات، و هویت اوست که باید پشت سر بگذارد. خاطرات او از دوست غرق شده، پدر دستگیر شده و جامعه ای که ارزوهایش را محدود کرده، او در نهایت تصمیم به ترک می گیرد، اما این انتخاب همراه با احساس گناه و ناامیدی است.
این شخصیت نشان دهنده ی بحران هویت و تصمیم گیری است. روانشناسی مهاجرت به این نکته اشاره می کند که ترک وطن، بیش از انکه جغرافیایی باشد، یک فرایند عاطفی و روانی است. دختر، با خاطرات دوستش که خودش را غرق کرده، خودکشی ناموفقی که داشته، پدرش که نمی تواند ازادانه زندگی کند، و وسایلی که باید پشت سر بگذارد، باری عاطفی را به دوش می کشد که نمادی از گذشته ایست که رهایش نمی کند. اینها او را به شکلی نمادین درون یک فضای سرد و خالی از معنا قرار می دهد.
جمله پایانی او :
نمادپردازی خاک و سنگریزه ها که از کیف او میریزد، یاداور رابطه اش با ریشه هایش است. این خاک، هم زادگاهش را نشان میدهد و هم باری که نمیتواند ان را همراه خود ببرد. این المان حسی از ناتوانی و جبر را در مخاطب تداعی میکند.
اپیزود دوم: مرد راننده
راننده تاکسی که دخترش را به دلیل نبود امکانات درمانی از دست داده، نماینده دیگری از رنج انسان در دنیای معاصر است. او برخلاف، دختر مهاجر، در گذشته گیر کرده است. او از غم از دست دادن دخترش نمی تواند عبور کند و این موضوع در رفتارهایش مشهود است. او نمی تواند غمش را بروز دهد، و به جای ان با شوخ طبعی، تخیل درباره مسافران یا صحبت درباره موسیقی، به او کمک می کنند از رو به رو شدن با درد اجتناب کند و اینچنین فضای امنی برای خودش می سازد ولی اینگونه رفتارها مکانیزم های دفاعی او هستند.
از دید روانشناسی، شخصیت او یاداور نظریه فروید درباره مکانیسم های دفاعی است. این شخصیت، نمونه ای از فردی است که در مرحله انکار و سرکوب از فرایند سوگ گیر کرده است. او با استفاده از شوخی و تخیل، تلاش می کند درد از دست دادن فرزندش را نادیده بگیرد و از مواجهه مستقیم با ان فرار کند. خاکی که در جیبش نگه داشته، نمادی از ناتمام بودن سوگواری اوست. او نتواسته فرایند خداحافظی را کامل کند و این خاک نشان دهنده وابستگی او به خاطره دخترش است.
نیاز او به حرف زدن و تخیل درباره مسافران، نشان دهنده نیاز انسان به ارتباط و شنیده شدن است. او در عمق وجودش تنها میخواهد کسی به او گوش دهد و احساساتش را تایید کند.
شخصیت مرد راننده و علاقه اش به موسیقی کلاسیک، نشانه ای از جستجوی او بر زیبایی و معنایی در جهانی است که به نظرش خالی از عدالت و معنا شده است. موسیقی، به عنوان یکی از راه های بیان احساسات، به او کمک می کند که میان خودش و واقعیت تلخش پلی بزند.
هر دو اپیزود به طور عمیق، به نقش تنهایی، از دست دادن و تلاش انسان برای ادامه دادن می پردازند. این نمایش یاداور این است که انسان در مواجهه با درد، به اشکال مختلفی از سازگاری روی می اورد: یکی از طریق مهاجرت و بریدن از گذشته. و دیگری با پناه بردن به تخیل و ارتباط های زود گذر.
در هر دو اپیزود، خاک عنصری مشترک است. این خاک، ریشه، از دست دادن و ناتوانی در جداشدن کامل از گذشته را بازتاب می دهد.
هردو شخصیت، از طریق مونولوگ هایشان، نیاز عمیقشان به شنیده شدن را بیان میکنند:
دخترمهاجر، به دنبالکسی است که او را از رفتن بازدارد. این جمله بازتابی از نیاز انسان به تایید، تعلق و حمایت عاطفی است.
مرد راننده، با گفتگوهایش با مسافران چه در واقعیت چه در خیال و علاقه شدید به موسیقی، تلاش میکند فضایی برای بیان احساساتش پیدا کند.
نهنگ ها در ادبیات و اساطیر معمولا نماد عمق، قدرت، و ناشناخته های درونی هستند. « از میان نهنگ ها » شاید به معنای عبور از عمیق ترین و تاریک ترین بخش های زندگی باشد. شخصیت های نمایش هر دو درگیر درد و از دست دادن هستند، گویی در اعماق اقیانوس زندگی گرفتار شده اند، اما تلاش میکنند از این تاریک به سوی نوری بی انتها عبور کنند. نهنگ ها همچنین ممکن است به تنهایی و بزرگی درد اشاره کنند، همانطور که شخصیت ها احساس میکنند تنها در اقیانوسی بی انتها رها شده اند.
دکور ساده و مینیمال، با تمرکز بر رنگ سفید، استعاره ای از خالی و بی روح بودن زندگی شخصیت هاست. سفید به صورت نمادین در روانشناسی رنگ ها، می تواند مفاهیم زیر را بازتاب دهد:
_ پاکی و شروع دوباره : شخصیت ها به دنبال رهایی از گذشته و شروع جدید هستند.
_ تنهایی و خلا : سفیدی بیش از حد، احساس سردی و انزوا را به مخاطب منتقل میکند.
شخصیت ها در فضایی قرار دارند که هرچند بی نقص به نظر میرسد، اما خالی از معنا و گرماست.
نور سفید اضافی که به چشم میزند، میتواند نشان دهنده شدت واقعیت تلخ زندگی باشد. این نور، به جای ارامش، حس ازاردهنده ای از اضطراب و فشار روانی را ایجاد میکند.
« ازمیان نهنگ ها » تصویری از روان انسان در مواجهه با فقدان را ارائه میدهد. این نمایش به یاداوری می کند که حتی در عمیق ترین تنهایی ها، انسان به دنبال معنا، ارتباط و شکلی از بازسازی خود است. از منظر روانشناسی، دو کارکتر نمادی از زخم های جمعی و فردی هستند که نیاز به بیان و ترمیم دارند. این نمایش با تمرکز بر مونولوگ های شخصی، به مخاطب اجازه می دهد تا از دریچه ذهن شخصیت ها، باعمق روانشان مواجهه شود و با ان همذات پنداری کند.
دیدن این اثر را از دست ندهید.
لاله ابید-هنرجوی کارگاه نقد تئاتر
نقد مهمان