در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش « امان » نوشته عباس جمالی به کارگردانی مجتبی جدی

سفره ای پر از درد

نگاهی به نمایش « امان » نوشته عباس جمالی به کارگردانی مجتبی جدی

سفره ای پر از درد

«امان» زنانی را گرد هم آورده که حتی در سخن گفتن از دردهایشان هم مدام (پاسخگو)! هستند. پاسخگوی تابوهای اجتماعی و فردی، پاسخگوی عرف و شرع و اخلاق و سنت، پاسخگوی غرش های مردسالاری، یا نهیب های محتسب.

سفره ای پر از درد

نگاهی به نمایش « امان » نوشته عباس جمالی به کارگردانی مجتبی جدی

 

امید طاهری

نمایشنامه نویس و منتقد تئاتر

عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران

 

امان با لکنت آغاز می شود. زبانی که بریده بریده و پاره پاره، یک خاطره تلخ و محو و مثله شده را روایت می کند. جمله هایی که ناتمام ... کلماتی که نیمه ... عشقی که دروغ ... خشونتی که عریان ... و تجاوزی که تمام این ویرانی از آن آغاز می شود. از همان نخستین بارش در حیات بشر تا آخرینش که شاید آخرین لحظه فروپاشی تمام هستی باشد!

«امان» زنانی را گرد هم آورده که حتی در سخن گفتن از دردهایشان هم مدام (پاسخگو)! هستند. پاسخگوی تابوهای اجتماعی و فردی، پاسخگوی عرف و شرع و اخلاق و سنت، پاسخگوی غرش های مردسالاری، یا نهیب های محتسب.

امان تلاش کرده تا به اندرونی راه یابد. به آنجا که واگویه های زنانه، از خوش باشی های خاله زنکی بسیار فاصله دارد و در فقدان حضور مردها، بر جای پای تاختشان روی پیکرهای زنانه نور می افکند و زخم های عمیق و تازه را نشان می دهد.

امان در اندرونی از پوسته ی اولیه زنانگی عبور می کند و اگر چه زنان نمایش زیر سیاهی پارچه ها، بدون بدن شده اند اما پای درونی ترین و عمیق ترین بیانگری بدن ها و زبان ها را وسط می کشد.

نمایشنامه عباس جمالی یک مجلس روایتگری است. در مجلس زنانه ای که به طور معمول روایتگر مظلومیت های تاریخی، مذهبی است، و معمولا ترکیبی است از یک روایتگر و چند شنونده و مویه گر، اینبار نه روایت تاریخی، که روایت اکنون برقرار است و نه یک روایتگر، که با جمعی روایتگر مواجه هستیم و تماشاگر نیز همان مویه کنان این مجلس است.

جمالی با وجود اینکه نمایشنامه ای زنانه نوشته اما سراسر متن اش پر از جای پای مرد است. این اساس مبارزه ای فمنیستی است که چندین و چند دهه است در سراسر دنیا و خصوصا در کشورهایی که زنان در انقیاد مردها هستند یا این تابعیت به ناچار، ریشه ای تاریخی فرهنگی دارد، شکل گرفته. اما در متن جمالی شاهد یکسویه نگری، افراط و انحراف رویکردهای فمنیستی نیستیم. اتفاقا در این نمایشنامه خود زنان نیز در شکل و ریخت زیست و سرنوشت خود دخیل هستند و مردانِ خشونتگر و شیطان صفت، یا مردانِ ضعیف و منحرف، تنها عاملان فلاکت زنها نیستند.

به همین نسبت می توان این جامعه کوچک زنانه را به وضعیت کلی و اجتماع زنان ایران نسبت نداد چرا که در این حلقه ی پنج نفره جایی برای زن مستقل امروز ایرانی نیست. زنی که تعدادش در جامعه ما کم نیست. زنی که زنانه پای زندگی خود ایستاده و برای انسانیت و حریت خود می جنگد.

زنان نمایشنامه امان زنان پس از جنگ هستند. زنان پس از زخم خوردن. زنان به ماتم رسیده و افسرده. زنان پناه آورده به دعای امان! این اگر چه بخشی از واقعیت جامعه زنان است اما قطعا تمام آن نیست. چه اینکه جامعه ی افسرده ی مردانه امروز هم، رگ هستی و حیات ش را از شور و زندگی زنانه دریافت می کند.

عباس جمالی یک وضعیت ذکر مصیبت را در نمایشنامه اش قرار داده و در همین وضعیت باقی می ماند. این تلخی و رک بودگی متن، ویژگی آن است و بناست با همین تلخی و ذکر مصیبت، تصویر روشنی از غفلت ها و خشونتهای مردانه را به نمایش بگذارد.

مجتبی جدی نمایشنامه روایت محور عباس جمالی را به درستی اجرا کرده است. انضمام و پیوست وجوه نمایشی در طراحی صحنه، لباس و استفاده از آکساسوآر، اجرای جدی از این نمایشنامه را منطبق با مفاهیم و نیازهای متن شکل می دهد و در نهایت اتمسفری که نیاز چنین نمایشنامه ای است در اجرای مجتبی جدی ایجاد می شود.

ظرافت زنانه و شکنندگی آن در چیدمان، یا لندآرتی که با استکانهای کمرباریک و ظریف تمام سطح صحنه را پر کرده، نسبت معنامندی با مفاهیم و رویکردهای معنایی متن برقرار کرده است. شبکه ای از استکانهای ظریف که با هر لمس بادی از چادرهای سیاه احتمال افتادن و ترک برداشتن شان و خرد شدنشان هست. ظرافتی که اگر چه ویژگی زنانه است اما مصداقش در استکانها، باعث زحمت و دردسر و دست و پاگیری برای راه رفتن و حرکت کردن است. زنان گرفتار در چهارچوب های ریشه زده در ذهن مردان. زنان اسیر در مسیرهای تعیین شده. زنان زندانی در ضخامت و سیاهی. زنان هزار بغض و اشک نریخته. هزار اشک نریخته ای که از سر استکانهای شیشه ای و شفاف سر می رود و تمام زمین را خیس می کند و این سفره بر اشک پهن می شود.

بازیگران نمایش امان درست و به اندازه بازی می کنند و این کار را زیر چادرهای سیاه و در فقدان بدن زنانه انجام میدهند. عنصر اصلی و جانمایه متن را دریافته اند و چه عجیب که گویی تمام زنان ما درد زنان را درک می کنند!! این درک و دریافت اگر چه برای بازیگران تئاتر یک الزام حرفه ای است اما اینجا انگار ماجرا جور دیگری است. درک و دریافت رنج زنان نمایشنامه امان، برای بازیگران این نمایش، چیزی فراتر از الزام حرفه ای است.

اصالت متن عباس جمالی و اجرای مجتبی جدی در قصه ها و روایت هایی که تعریف می شود نیست. این همان جانمایه ای است که درک عمیق بازی در بازیگران را شکل داده. نمایشنامه در چیستی روایت ها متوقف نمی شود و در چیستی و چرایی وضعیت حرکت می کند. هر یک از این روایت ها می توانست چیز دیگری باشد. همانطور که در ابتدای اثر و در روایت اول، زبان الکن زن مانع شنیده شدن کل روایت می شود، این عمد آغازین می تواند به کل پیکر متن و اجرا تعمیم داده شود. شما هر روایت دیگری را می توانید جای اینها بگذارید. اصلا پا را فراتر ببریم و تصور کنیم در هر اجرا چند زن دیگر از میان تماشاگران روی صحنه بیایند و دور این سفره، سفره  دلشان را باز کنند! چه اتفاقی می افتد؟ چیزی تغییر می کند؟ بله در روبنای اثر ممکن است تغییراتی ایجاد شود. اما فونداسیون و زیربنای این اثر بر چیز دیگری استوار است. آن مساله اصلی همان عامل درک و دریافت هایی است که میان بازیگران و متن و از سوی دیگر میان تماشاگران عمدتا خانم و بازیگران، به وجود می آید.

به اشتراک گذاشتن مصیبت در نمایشنامه امان، کاری است که وضعیت جلسه ی زنانه را تغییر می دهد. محتوا را از گذشته به اکنون می کشد و زمان را به روز می کند. وحشت از بیان مساله از بین می رود و زنی که شاید درد بزرگش را فقط برای نکیر منکر می توانست بیان کند، اکنون دارد بیان می کند. این قدرت پنهان تاتر است که فارغ از اینکه نمایشنامه نگاهی به امید و رهایی دارد یا نه، در تئاتر به صورت ذاتی وجود دارد.

امیدطاهری