نگاهی به نمایش خاطره تحمل ناپذیر یک همهمه ی نامفهوم، نوشته و کار الهام کردا
شاکله شکنی برای یافتن شکل دیگری از بکت!

نمایش « خاطره تحمل ناپذیر ...» به کارگردانی الهام کردا، اجرایی پست مدرن است که تا حدودی خصلت های تئاتر پست دراماتیک را نیز در خود دارد. اجرایی روایت گریز، روایت ستیز و مثله گر متون کهن که نخبه گرایی را از میان بر می دارد و تلاش می کند به واسطه ارزش بخشی یکسان به بدن ها، دکور، نور، لباس و امکانات تکنیکالی چون ویدئو و صدا، به ویژگیهای عصر تکثر وفادار باشد.
شاکله شکنی برای یافتن شکل دیگری از بکت!!
نگاهی به نمایش خاطره تحمل ناپذیر یک همهمه ی نامفهوم، نوشته و کار الهام کردا
امید طاهری
نمایشنامه نویس و منتقد تئاتر
عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران
تلاش تئاتر امروز برای عبور از بازنمایی به نمود، تلاشی مبتنی بر معاصریت و اکنونیت جوامع بشری برای جستن نوعی تشخص غیر وابسته به ساختارهای شناخته شده ی قدرت است. تئاتر امروز همچنان برای یافتن چنین اندامی در حال تجربه گری است و شاید بتوان در آینده به نوعی از اجرا دست یافت که هژمونی شیوه تولیدی مسلط را بر هم زند و به ساختی دیگر و فرمی دیگر از اجرا و ارتباط دست یابد.
این نخستین بار نیست که در تئاتر توده جایگاه فرد را تصاحب می کند و کسی که مقابل توده می ایستد محکوم به نابودی است. اما چنین مفهومی تا جایی که در جوامع همچنان ابر قهرمان و ابر روایت ها کار می کنند و وجود دارند و از وجودشان همچنان بحران تسلط، چیرگی و هژمونی قدرت بر نهاد اجتماع سوار است، می تواند روشنگر و رهایی بخش باشد.
نمایش « خاطره تحمل ناپذیر ...» به کارگردانی الهام کردا، اجرایی پست مدرن است که تا حدودی خصلت های تئاتر پست دراماتیک را نیز در خود دارد. اجرایی روایت گریز، روایت ستیز و مثله گر متون کهن که نخبه گرایی را از میان بر می دارد و تلاش می کند به واسطه ارزش بخشی یکسان به بدن ها، دکور، نور، لباس و امکانات تکنیکالی چون ویدئو و صدا، به ویژگیهای عصر تکثر وفادار باشد.
الهام کردا و تیم هنرجویان بازیگری اش، نمایشی را روی صحنه آورده اند که سعی دارد بیش از آنکه حرف بزند، نشان دهد. درک نیاز تماشا کردن به جای حرف زدن، برای مخاطب امروزی، درکی از اکنونیت و معاصریتی است که تن به ابتذال شیوه های تولیدی زمانه اش نمی دهد و سعی دارد با استفاده از روایتی غیر خطی و فاقد داستانی واحد، و تکه پاره هایی از متونی چون در انتظار گودو و ... به ریختاری نو در اجرا دست یابد تا مگر تماشاگرش را از انفعال تماشای فرم های کلیشه ای و شناخته شده برای ساعتی رها سازد.
الهام کردا با قرار دادن کاراکتر ویلچر نشین در جایگاه کارگردان!! اشاره ای به دوران فروپاشی ابر قهرمانها و قهرمانها دارد. به دوران افول ابر انسانی به نام کارگردان !! که همواره در حال کنترل و خط دهی به توده ای است که گمان می کند در حال هدایتگری و حرکت آنهاست. این کارگردان مفلوک و ناقص و بر صندلی چرخدار نشسته، با امر و نهی های پیاپی در تلاش است تا روند حرکت و کنش توده ی بازیگران گرفتار در چهارچوب محدود صحنه را در انقیاد خود در بیاورد و تسلیم امر خود کند. اما حرکت توده ی بازیگران در فرآیند اجرا به جایی می رسد که دیگر آن ابر انسان نشته در جایگاه کارگردانی را بر نمی تابند و حالا این خودشان هستند که تصمیم می گیرند چگونه باشند و چه کنند.
نمایش خاطره تحمل ناپذیر ... بر خلاف ظاهر پیچیده اش، آنچه برای دریافت و درک تماشاگر دارد را به سادگی و روانی در اختیارش می گذارد. جستن مفاهیم در دنیای شلوغ و پر از هرج و مرج امروز، کار ساده و دشواری است. ساده از این بابت که امروز با توجه به دسترسی بهتر و بیشتر به اطلاعات و داده های فراوان، یافتن حقیقت در میان انبوه مجاز و دروغ راحت تر از گذشته است. و دشوار از اینرو که تکثر، شلوغی و داده های بیش از حد در مورد رخدادها و پدیده ها، گاهی تفسیرر زده می شوند و ذهن آشفته ی انسان معاصر با گرفتاری در دام تفسیر گرایی، از یافتن اصل و حقیقت پدیده ها در می ماند.
اگر چه در اثر الهام کردا، با انبوهی از لباسها و آکساسوآر روبرو هستیم، اما اینکه هر چیزی که روی صحنه مشاهده می کنیم را به مثابه نماد و نشانه بگیریم و دنبال تفسیر و معنا کردن آن باشیم، می تواند ما را از درک آنچه برابر چشمانمان رخ می دهد ناتوان سازد.
دوران کارگردان حراف به سر رسیده. کارگردانی که گمان می کند یگانه عنصر مسلط صحنه و بیرون صحنه است و آنچه می گوید و آنچه می فرماید تمام حقیقت است در ساختار اجرای الهام کردا موجودی ایستا، راکد و بی اثر است که حضورش مانع پیشرفت و فرآیند اثر است. کارگردانی که به فرآورده می اندیشد و برای دست یابی به فرآورده با توده همچون اشیایی هدایت پذیر و نه تصمیم گیر برخورد می کند در این اجرا محکوم به فنا و دگرگونی است و از لحظه ی افول عینی او است که بدنها از بند رها می شوند و جشن شکل می گیرد و بازیگران به قدرت صحنه گردانی خود پی می برند. این آنارشی گری دلچسب تنها نقطه امیدی است که در میان خاطرات تحمل ناپذیر همهمه های نامفهوم، صاحب مفهوم می شود و بذر امیدی را برای رهایی ایجاد می کند.
اجرای « خاطره تحمل ناپذیر ...» بیش از آنکه نیازمند تفسیر و معنا کردن باشد، محتاج درک و دریافت است. به همین سبب، از روایت خطی به نفع اتمسفر اجرا و از متن به نفع تماشا می گذرد. و در این انتخاب به خوبی اتمسفر خود را ایجاد می کند و فضای خود را می سازد.
الهام کردا این نمایش را با هنرجویان بازیگری کار کرده. چه اگر این آگاهی ما وجو نداشت شاید باور نمی کردیم اغلب این هنرجویان اولین حضور صحنه ای خود را تجربه می کنند. اگر در دوره های بازیگری که قرار است به اجرایی صحنه ای ختم شوند، تا به این حد برای ساختن بازیگران و جزییاتی دقیق در بازیها وقت گذاشته می شد، اکنون گروه های نمایشی ایران، بازیگران توانایی را در اختیار داشتند که قادر بودند روی صحنه علاوه بر نمایش توانایی خود در ریاضت کشیدن، بدن های خود را در اختیار داشته باشند و آنچه نقش و صحنه می طلبد را با کمترین تنش و نقصی به نمایش بگذارند.
نمایش «خاطره تحمل ناپذیر یک همهمه ی نامفهوم» از آن دست اجراهایی است که به تماشاگرش باج نمی دهد. تماشاگر را به درک و دریافت صحنه ای دعوت می کند. از ابر روایت فاصله می گیرد. شالوده شکنی می کند. و این شالوده شکنی را نه در مورد متن های کهن، که درباره نمایشنامه های نویسنده ای معاصر ( ساموئل بکت ) انجام میدهد. گویی این اجرا، از بکت نیز به نفع معاصریت عبور می کند تا شاید علاوه بر حفظ مفاهیم مهم آثار این نماینده ی پوچی عصر نو، به ریختاری دیگر در تنظیم و ارایه این مفاهیم دست یابد. به شکل دیگری از بکت، شکل دیگری از گودو. شکل دیگری از درخت بکتی که حتی دیگر به سایه دار شدنش هم امیدی نیست.
امید طاهری-عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران