در حال بارگذاری ...
...

درباره‌ی نمایش جیب‌هایی پر از نان

اعتراض به آقای درام‌نویس

درباره‌ی نمایش جیب‌هایی پر از نان

اعتراض به آقای درام‌نویس

جیب‌هایی پر از نان بیشتر از متن، مدیون کارگردانی و طراحی کارگردان در پایان‌ اجراست!

درباره‌ی نمایش جیب‌هایی پر از نان

اعتراض به آقای درام‌نویس

مهدی نصیری

بدون توجه به تمام طعنه‌های سیاسی و اشاره‌های فلسفی‌ که در جیب‌هایی پر از نان وجود دارد، این نمایش را فقط به‌خاطر پایانش می‌توانم دوست داشته باشم؛ آن‌جا که عروسک‌ها می‌آیند و تماشاگر یک‌مرتبه خودش را توی چاه می‌بیند. حالا اینکه، این پایان و نتیجه‌گیری چقدر تکان‌دهنده ا‌ست؟ بستگی به پرداخت پیش از این در متن و اجرا دارد! اما صرفنظر از پرداخت پیش از آن – که معتقدم پرگو و کم مایه در متن و تکرارشونده در اجراست – پایان خوبی‌ست. تکان دهنده است و به فکر فرو می‌برد و البته ایده‌ی کارگردانی آن هم در اجرا خوب از آب درآمده است. عروسک‌ها و چاه و آمدن‌شان در پایان‌بندی تئاتر علیرضا گودرزی زیبا و معنادار و خوب‌اند.  

اما درباره‌ی این درام ویسنی‌یک که قبلا آن‌را نخوانده بودم؛ احتمالا اگر بازی خسته‌کننده‌ی زبان و معنازدایی آگاهانه‌ای که ویسنی‌یک به آن علاقه دارد را دوست نداشته باشم و نظرم را در مورد اینکه این نمایش‌نامه تااندازه‌ی زیادی محدود به زمانه‌اش بوده و کم به درد روزگار ما می‌خورد بگویم، شاید به مذاق طرفداران ویسنی‌یک که تعدادشان هم در میان هنرمندان ایرانی و به‌ویژه جوان‌ها کم نیست، خیلی خوش نیاید. اما می‌گویم که این‌یکی برای من دوست نداشتنی‌ست! ظرف و مظروف نامتناسبی دارد؛ انگار ویسنی‌یک نوشتن آن‌را به خودش سفارش داده و قرار بوده که همه‌ی چیزهای مهم جهان را یک‌جا در این درامش بیاورد. که از هر چیزی یک مقداری را آورده است. بد هم آورده است. برای همین جیب‌هایی پر از نان پرحرف و خسته کننده شده است. همه‌ی این‌ها اما با چه بهانه‌ای؟! گیر افتادن یک سگ در چاه و میل فلسفی دی‌دی و گوگو به نجات دادن سگ بیچاره!

منظورم اینست که دیدگاه‌های انتقادی و نظریه‌های فلسفی و پرسه‌های مذهبی و خیلی چیزهای دیگر که می‌شود از انگاره‌ها و نمادها و موتیف‌های برانگیزاننده‌ی این درام برداشت کرد را نویسنده‌اش آنقدر دشوار و درهم‌فشرده از میان واژه‌ها و کلمات دارد بیان می‌کند که می‌شود به اعتراض بلند شویم و بپرسیم که خب، آقای درام‌نویس، می‌شود لطفا تمام منظورتان را راحت و مستقیم بگویید و دست از سر این بازی و اطوار نمایشی بردارید؟! یا اگر می‌خواستید مستقیم بیانش کنید باید شیوه‌ای هنرمندانه برای بیان آن انتخاب می‌کردید. حالا اما دارید  با این گفتار پر کلمه‌ی مبهم خسته‌کننده و تکراری اذیت‌مان می‌کنید. تازه این فلسفه‌بافی‌ها و کنایه‌های سیاسی‌تان هم خیلی به‌درد امروز ما نمی‌خورد. گودوی بکت تابه‌حال به‌ورز مانده است. اما این‌یکی نیست. مثل بیرون پشت در خود ویسنی‌یک نیست که لحن و بیان و فرمی به‌روز دارد و اتفاقا خودش را هم زیبا بیان می‌کند؛ هرچند اگر در درون‌مایه واجد تفسیرپذیری خاص باشد!

جیب‌هایی پر از نان، علاوه بر نمایشنامه‌ی ضعیف و کارگردانی‌ای که سعی می‌کند خیلی بهتر از متن باشد و البته در جاهایی هم بهتر هست، یک بازیگر خوب به‌نام فرزین محدث دارد که این سال‌ها چقدر خوب‌تر و خوب‌تر شده و در این اجرا تصویر معوج غریبی را هم از کارکترش به‌نمایش می‌گذارد. فرزین محدث از آن تئاتری‌هایی است که طی تمام این سالها فقط کار کرده و سعی کرده تا خودش و هنرش را ارتقا بدهد حالا هم باتجربه است و هم باسواد و هم خوب می تواند نقش‌هایش را همراه با کارگردان طراحی کند. اینجا هم این‌کار را کرده است.

جیب‌هایی پر از نان یک سارا بهرامی هم دارد که تماشاگر احتمالا دوست دارد او را بعد از مدتها روی صحنه ببیند که این سالها در سینما خوش هم درخشیده اما در این اجرا خودش هم مقهور تکرارها شده چیزی برای ارایه ندارد. مثل متن ویسنی‌یک خسته‌کننده است و مثل فرزین محدث نتوانسته جذاب و خاص بشود. این کار همان‌طور که گفتم یک پایان غافلگیرکننده هم دارد که حالا تازه در آخر اجرا به فکر وامی‌دارد و وحشت ایجاد می‌کند! تا حالا فقط حرف زده و تازه این‌جا دارد تاثیر می‌گذارد؛ آیا واقعا من‌هم توی یک همچین چاهی گرفتار هستم و خودم نمی‌دانم؟ مثل آن سگ بیچاره که بلافاصله تبدیل به نمادی از من می‌شود؟! مثل دیدی و گوگو؟! و حالا باور می‌کنم که مثل من! غافلگیرکننده و هراسناک است و حالا تازه چیزی در ذهن و اندیشه‌ی من بی‌قرار می‌شود. اندیشیدن و بالفعل شدن آغاز می‌شود. اما با چه جان کندنی این اتفاق می‌افتد! حالا من تازه دارم درباره‌ی خودم، سیستم و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنم، جهانی که من را احاطه کرده و... کنجکاو می‌شوم... و این را به‌نظرم جیب‌هایی پر از نان بیشتر از متن، بازهم مدیون کارگردانی و طراحی کارگردان در پایان‌ اجراست.

 

مهدی نصیری-عضو کانون منتقدان تئاتر ایران