نقد نمایش مَثلِث
مَثلِث نمونه مشهود آثاریست که نشان میدهد ذهن خلاق به همراه عناصر دیگر همچون بازیگران آگاه و همراه میتواند هرچیزی را تبدیل به یک اثر هنری کند.
نقد مهمان-مهسا چگینی: هنرجوی کارگاه آموزشی کانون منتقدان
مَثلِث نمونه مشهود آثاریست که نشان میدهد ذهن خلاق به همراه عناصر دیگر همچون بازیگران آگاه و همراه میتواند هرچیزی را تبدیل به یک اثر هنری کند. حتی استیکر های توالت عمومی
این نمایش بیانگر روایتی از سفر خیالی شخصیتهای تراژدیهای شکسپیر، به جهانی پارودیک و فانتزیست
جایی که قهرمان اصلی نمایشنامه های هملت، اتللو و مبکث روی اضلاع یک مثلث عروسکی جان گرفتهاند
مَثلِث در بردارنده ایدهای خلاقانهاست که در قالب یک فرم ساده و با عناصر مینیمال اجرا شده
این ویژگی را میتوان از طرح کلی داستان تا طراحی عروسک و انتخاب بازیگران دید. یک میز، یک عروسک میلهای و نور و صدا. به نظر میرسد کارگردان سعی کرده در ساخت پیکره کلی درام و نوع چیدمان صحنههای طنز و کمیک نیز همین سادگی و مینیمال بودن را بازنمایی کند.
اینجا دیگر خبری از مونولوگهای مطول و جملات پر طمطراق نیست. یک عروسک میلهای رو میز، با یک گوینده جای همه شخصیتهای نمایش، ایفای نقش میکند.
مشخص است که برخلاف سادگی ظاهری ایده و مینیمال بودن بافتار نمایش، تکامل ایده محصول یک فرآیند طولانی از تمرین و تکامل طرح بوده است.
فرایندی که بواسطه همراهی و تعامل کارگردان با بازیگران و عوامل دیگر همچون طراح عروسک و طراح صحنه و صدا شکل گرفته است.
در روایت اولیه نمایش (مَثلِث)جهان به یک پاساژ بزرگ تشبیه شده و کل اتفاقات داستان به شکل طنز پیرامون توالت های این پاساژ رخ میدهد.
توالت به مثابه خواستگاه دعوا بر سر قدرت و انتقال آن حامل یک بار استعاری به موازات نگاه شکسپیر است.
گویی پاساژ با همان دلالت والتر بنیامین، بستری جدید برای ایجاد یک پسزمینه نمایشی شده و توالتهای پاساژ نیز به مثابه تبعیدگاه شاهان و شاهزادگان نمایش شکسپیر تعینیافته است.
در این نمایش مهمترین و اصلی ترین مسئولیت تنها بر دوش دو بازیگر در صحنه بود، که هم وظیفه عروسک گردانی و صداپیشگی با آن ها بود و هم عهدهدار مسئولیت طراحی نور وعوض کردن صحنه بودند.
بازیگرانی که به واسطه تمرینهای مکرر و مستمر توانسته بودند، علاوهبر هماهنگی در حرکت، فرمی یکدست و متناسب با فضای کمیک قصه را بازآفرینی کنند.
مرکز ثقل اجرای این نمایش، تیم عروسکگردان آن بود. درحالی که فقط یک عروسک در تمام طول نمایش در صحنه حضور داشت و به مقتضای داستان، همان عروسک تغییر شخصیت میداد. دو بازیگر و یک گوینده به این پیکره تاپ تیبل میلهای جان میدادند. و بجای شخصیتهای مختلف ایفای نقش میکردند.
که معرفی و حضور شخصیت ها بسیار خلاقانه بود به طوری که مخاطب در طول نمایش احساس نمیکرد که فقط یک عروسک نقش تمام شخصیت ها را بر عهده دارد، حرکت هماهنگ و سینک شده دست ها با صدا در طول اجرا و مدیریت کردن نقشهای عروسکی، در رفت و برگشت ها بین شخصیتهای متفاوت، بیانگر مهارت تیم اجرایی صحنه نمایش بود
نگاه داشتن مخاطب، حفظ ریتم و جذابیت نمایش در چنین اجراهایی، باتوجه به سادگی فرم نمایش و پسزمینه عمیق تراژدیهای شکسپیر، چالشی عمده پیش روی تیم اجرایی این نمایش بوده که علیرغم کاستیها و محدودیتها، میتوان گفت از عهده انجام آن برآمدند.
وجه اتکای فضاهای کمیک بر پایه مهارت و هماهنگی تیم عروسک گردان و فنبیان گوینده نمایش بود. با درنظر گرفتن بستر تراژیک نمایش و عروسکی بودن آن، شوخیها و موقعیتهای کمیک داستان نیز، بخوبی اجرا شده بود.
با توجه به محدودیتهای فرهنگی و ممیزی در ایران معمولا نویسندگان و کارگردانان به ندرت به سراغ اجراهایی از این دست میروند. اساسا شوخی با آثار کالت و کانُنهای ادبی کاری جسورانهاست. برخلاف تردید و محافظهکاریهای رایج، استقبال مخاطبان از ایده پارودیک این تیم جوان، نشان میدهد، میتوان بهدور از تعصبات کاذب فرهنگی و تاریخی نسبت به احیای سنت نقیضهنگاری و بازآفرینی آثار کهن اقدام کرد.
نقیضهسازی در تاریخ هنر غرب، سنتی ریشهدار و دراز دامن است. از دوران آریستوفان تا زمان حاضر گونههای مختلفی از نقیضهنگاری در تاریخ ادبیات و نمایش غربی وجود دارد که ما در زبان فارسی تمام این گونهها را علیرغم تفاوتهایشان نقیضه میخوانیم.
پارودی، تراوِستی، بورلسک و موک اپیک مهمترین گونههای نقیضهسازی در ادبیات و نمایش غربی ست که ما در زبان فارسی تمام این گونهها را علیرغم تفاوتهایشان با یکدیگر نقیضه میخوانیم. رواج این سنت، علاوه بر راززدایی از اساطیر و نقد خردهفرهنگهای سنتی و تاریخی، راه را برای خلاقیت و بازتولید آثار کهن در قالب قرائتهای جدید مهیا کرده است.
متاسفانه این گونه ادبی و هنری، بدلیل پیچیدن سنتها و فرهنگ ما در هالهای از تقدس و رازآلودگی، هرگز آنچنان که باید شکلنگرفته است
این نمایش نمونهی نسبتا موفقی از نقیضهسازی ِ پارودیک است که توانست آگاهانه فضای تراژیک آثار شکسپیر را به طنز بکشد
حمایت هادی حجازی فر و سالنداران پایتخت از ایده خلاقانه این گروه نمایشی که گویا کارشان را از مشهد آغاز کردهاند، میتواند نقطه شروعی برای تولید آثار دیگری از این دست باشد، و راه را برای کارگردان های جوان دیگر هموار کند تا شاهد پرشدن خلأ ناشی از فقدان اینگونه آثار در صحنه تئاتر کشور باشیم.
مهسا چگینی: هنرجوی کارگاه آموزشی کانون منتقدان