نگاهی به نمایش هیدن به کارگردانی کوروش شاهونه
بی پرده مثل هیدن
هیدن درد را به شکل درد نشان می دهد. بی آنکه روی صحنه خون بریزد. بی آنکه بازیگران به یکدیگر سیلی بزنند و زیر دست و پای هم له شوند. بی آنکه مخاطبش را در یک وضعیت آرتویی قرار دهد، یک وضعیت تازه می سازد. چیزی که شبیه هیدن باشد.
بی پرده مثل هیدن
نگاهی به نمایش هیدن به کارگردانی کوروش شاهونه
امید طاهری
نمایشنامه نویس و منتقد تئاتر
عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران
سوال اساسی این است. آیا ما از تماشای هیدن لذت می بریم؟!
آیا نمایشِ درد انسانها برای تفریح مخاطب طراحی می شود؟! آیا لذت زیباشناسانه در نمایش دردها بر اثرگذاری مضامین اولویت می یابد؟! آیا ما درد و رنج دیگران را مانند هر چیز دیگری مصرف می کنیم؟!
آیا نمایش باشکوه اما ظالمانه و انسان ستیزانه ی گلادیاتورها همچنان در جهان امروز با انبوهی از اخلاقیات و داعیه ی حقوق بشری ادامه دارد؟!
بله در بسیاری از مواقع، هنرمندان دچار این غفلت می شوند. یعنی درد و رنج دیگری را تبدیل به امر مصرفی می کنند. خوشایند و خوشامد مخاطب بر هم مضمونی غلبه می کند. نهایت کارکرد چنین آثاری، یک لحظه دلسوزی و ترحم کوتاه و احمقانه است و یک شب لذت بخش و به یادماندنی برای مخاطب. مخاطبی که مانند تماشاگران سرمست جنگ گلادیاتورها، از ریختن خون مبارز ضعیف تر، از هیجان نعره می کشند و گاه حتی شصت های سرپایین خود را برای فرود آمدن نیزه ی گلادیاتور پیروز، به میدان مبارزه می فرستند.
اما آیا ما از تماشای هیدن دچار چنین لذتی می شویم؟! سرخوشی لذت زیباشناسانه ای که به تجزیه ی اثر می پردازد و اجزای مرئی را از مضامین و دردهای اثر جدا می کند و در لذت تماشایشان یا شنیدنشان غوطه ور می شود؟!
خیر، نه کوروش شاهونه چنین اجازه ای به مخاطب می دهد و نه بازیگرانش چنین فرصتی را ایجاد می کنند.
هیدن نمایش دردهای پنهانی است که در زندگی اغلب ما به شکل های مختلفی تجربه شده یا می شود. و ما همواره خودمان را در نسبت با درد دیگری بی تقصیر می بینیم و ترومای دیگران را محصول انتخاب و سبک زندگی خودشان تلقی می کنیم!
اگر هیدن نمی خواهد مخاطبش در ارتباط با مضمونِ به شدت دردناکش، گرفتار لذت زیباشناسانه شود، پس چه چیزی مخاطب را به تماشای این اثر ترغیب می کند؟! علت این تعداد اجرا با صندلی های پر چیست؟! چرا این نمایش بعد از نزدیک به سیصد اجرا، همچنان هم می تواند مخاطب داشته باشد؟!
جوابش را باید در نمایش درست و کامل درد جستجو کرد. ما از تبدیل شدن دردهایمان به شعارهای توخالی خسته ایم. از تبدیل شدن امیالمان به آرزوهای دست نیافتنی، خسته ایم. ما خسته ایم از ترحم. خسته ایم از شعار، خسته ایم از دروغ. حتی اگر خودمان شعار بدهیم، خودمان دروغ بگوییم، خودمان ترحم کنیم.
ما به اینکه چیزی را به تمامی به نظاره بنشینیم و به تمامی در جانمان بنشیند محتاجیم. گاه هنر بهتر از هر چیز دیگری، دردهای آشکار و پنهان ما را نشان می دهد. جوری که بغض در گلویمان می شکند و این شروع گفتن و تغییر کردن است. هیدن وقتی از درد دیگری مضمونی را می پرورد، نسبتِ مای مخاطب را با درد دیگری روشن و شفاف به رخمان می کشد و تلخی این نمایش حقیقی، از تلخی زیست دردناک کاراکتر بازی بر گلویمان می نشیند و درونمان را به چالش می کشد.
تمامی عناصر اجرا در هیدن کوروش شاهونه در مسیر انتقال درست مضمون اثر به کار گرفته می شود. نمایش در دو پلان اجرا می شود. پلان اول که بی واسطه مقابل چشم ماست اما با این وجود در این پلان مرئی، آکساسوار نامرئی می شود! و پلان دوم که راهرو و اطاق خواب خانه است و ما با واسطه دوربین مدار بسته آنجا را می بینیم اما در این نگاهِ با واسطه، آکساسوآر مرئی می شود! این رابطه ی معکوس میان پلان یک و دو نمایش هیدن، نوعی به تصویر کشیدن عدم قطعیت است. ما در هیچ فکر و اندیشه و حکم و دفاعی نمی توانیم قاطعانه صاحب حق و حقیقت باشیم. هیدن ما را در موقعیتی قرار می دهد که هم از زاویه ی بینای خودمان وقایع را دنبال کنیم و هم از زاویه نابینای کاراکتر ژان. « خودت را جای من بگذار و آنگاه قضاوتم کن »
ما نمی توانیم یا نمی خواهیم خودمان را جای دیگری بگذاریم. چرا که گاه می دانیم علتِ بخشی از درد دیگری هستیم. ما در وجود او خودمان را می بینیم که چاقو در دست گرفته ایم و رگ های حیاتش را می دریم. برای ما تماشای دیو درونمان سخت است چرا که آدمی همواره در تلاش است تا مالک حقیقت باشد و از خود فرشته ای به نمایش بگذارد.
قصه ی نمایش هیدن از همین زیست روزمره ی ما می آید. قصه ای قابل لمس و آشنا. دارای تعلیق و به شدت صاحب قابلیت برای بازیگرانی که تمایل دارند روی صحنه شیک و دلربا باشند. اما در نمایش هیدن، بازیگران از این جادوی جذابیت عبور می کنند. عبور از این نمایشگری تن و فریبکاری جذاب، کار هر بازیگری نیست. ریحانه رضی و حمید رحیمی، انگار از یک ارتفاع صد متری، شیرجه زده اند درون دریای نمایشنامه تا به عمیق ترین وجوه پنهانی هیدن دست پیدا کنند. عمیق ترین درونیات کاراکترها را بیرون بکشند و شکل درونی کاراکتر را به نمایش بگذارند. ما در هیدن جلد کاراکترها را دیگر نمی بینیم. انگار که ریحانه و حمید، ژان و میت را پشت و رو کرده اند و داخل این کاراکترها را روی صحنه آورده اند. حمید رحیمی و ریحانه رضی ساخته شده اند برای نقش های پیچیده و بازیهای سخت. این دو در بازیگری ریاضت می کشند. هم ریحانه در نمایش قبلی کوروش شاهونه ( مانستر ) و هم حمید رحیمی در نمایش ( ریچارد سوم اجرا نمی شود ) به کارگردانی روح الله جعفری، همین نقش های سخت و بازیهای دشوار و پر چالش را تجربه کرده بودند. و اینجا در هیدن تمام آن تجربیات به بار نشسته.
هیدن درد را به شکل درد نشان می دهد. بی آنکه روی صحنه خون بریزد. بی آنکه بازیگران به یکدیگر سیلی بزنند و زیر دست و پای هم له شوند. بی آنکه مخاطبش را در یک وضعیت آرتویی قرار دهد، یک وضعیت تازه می سازد. چیزی که شبیه هیدن باشد.
امید طاهری-عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران