در حال بارگذاری ...
...

نقدی بر دو نمایش موش و دیلادوز و کک به تنور

از معنا سرشار!

نقدی بر دو نمایش موش و دیلادوز و کک به تنور

از معنا سرشار!

این اجرا تحسین برانگیز است که در زمانه ی فوران فناوری های دیجیتال که با ذره ای تمدد اعصاب دشمنی می کنند ، هفتاد دقیقه اصالت را به کودکان هدیه می دهد.

از معنا سرشار ؛ نقدی بر دو نمایش موش و دیلادوز و کک به تنور

وحید محمدخانی- هنرجوی کارگاه نقد تئاتر( نقد مهمان)

 

دو نمایش«موش و دیلادوز » و «کک به تنور» به کارگردانی یدالله آقاعباسی به طور همزمان در پلاتوی همایون شهر کرمان اجرا شدند . مخاطبان با خرید یک بلیط هر دو نمایش را تماشا می نمودند .

  1. در این نقد کلمه اثر به کلیت دو نمایش دلالت دارد .

دو نمایش موش و دیلادوز و کک به تنور در دسته تئاتر کودک جای می گیرند و آنچه که مرا واداشت تا بنویسم ، استقبال بیشتر بزرگسالان نسبت به کودکان در مواجه با آن بود و دلیل دیگر  فرمی ست که کارگردان در رویکرد اجرایی برگزیده بود . یدالله آقاعباسی را اکثریت تئاتری ها می شناسند ، چه آنها که تئوریسین تئاتر حرفه ای و سبک های گوناگون اند و چه فعالان حوزه تئاتر کودک و چه اجراگران هر دو سبک  ، او در همه رده های سنی ، تئاتر تولید کرده است و در اینجا و در آخرین نمایشی که کارگردانی نموده رهیافت چند دهه تئاتری خود را  با بازیگرانی که مربی نمایش خلاق هستند به صحنه برده است .

پیش از هرگونه نقد فنی در مورد اجرا ، این اجرا تحسین برانگیز است که در زمانه ی فوران فناوری های دیجیتال که با ذره ای تمدد اعصاب دشمنی می کنند ، هفتاد دقیقه اصالت را به کودکان هدیه می دهد. کارگردان دریافته که هر نسلی کودکانه های خودش را دارد و در این اجرا هم گاه مزه پرانی های این دوره ای به چشم میخورد اما نقطه نظر کارگردان بالاتر از این مسئله می باشد و درست دست روی اخلاقیات گذاشته است ؛ عنصر در حال فراموشی این نسل . تئاتر کودک جز سرگرمی و آموزه اخلاقی چه میخواهد ، عمق تئاتر کودک همان درگیری ذهن اوست پس از اجرا و انباشت درستکاری در وجودش در مواجه با سیر تربیتی خودش . کودک  نه پیچش داستانی را دوست دارد و نه فلسفه بافی را میفهمد ، کودک فقط بازی و لذت می خواهد .

 بازی های اثر تکنیکی نیست ، لازم هم ندارد ، مخاطبش کودک است ، بگذریم که ما بزرگسالان هم خودمان را کودک کردیم و به تماشا نشستیم . اما آنچه که این کار کودک را با سایر آثار این دستی متمایز می کند وجود بازیگری به شیوه نمایش خلاق است که آقاعباسی از دل کلاس بازی نقش   دوره ی نمایش خلاقِ بازیگران ساخته  . زبان بدن آنها بی تکلف و به دور از تیپ سازی های مرسوم این جنس کار هاست و به همین علت به دل می نشیند . کسی سعی نکرده تیپ فانتزی بسازد که مثلا خوشآمد کودک باشد تا با پوسته ای نازک در خیال نقش بندد . مشخصا بازی های این کار از جنس خلاقیت است زیرا که بعضی از بازی ها توسط بازیگرش به گونه ای ساخته شده که برآمده از توانایی همان شخص است ؛ مثل برخی لهجه ها و همانطور که اشاره شد زبان بدنشان . البته برخی  از لحظات  نمایش در اجرای بازیگران دلچسب نبود اما به کل نمره قبولی این بخش را دریافت می کند .

پیوند بین هدایت بازیگران و مضمون فکری کارگردان به روشنی مشهود است ، اثر جهان شمول است و در یک جغرافیا نمی گنجد ، یعنی آگاهانه زبانی نمایشی در دیالوگ به وجود آورده که همه فهم هست و از قضا گنجینه ای کلاسیک برای جلوگیری از غفلت نسل جدید در برابر فرهنگ عامه است ( یکی از مولفه های جدی در سایر آثار یدالله آقاعباسی فرهنگ عامه ایرانی و به خصوص فرهنگ عامه کرمانی است ) . دیالوگ ها در دهان بازیگران می چرخد و کودکان هم دوست داشتند ، یعنی برخلاف سایر آثار کودک که دیالوگ های خوش بر رویی دارند این اثر به همان زبان کلاسیک ذهنی کارگردان وفادار مانده است و از لحن و بیان بومی ایران بهره می گیرد .

مسئله آواز های اثر ، شناسنامه کار هستند ، وزن عروضی اشعار همان وزن متل های مادربرزگ هاست و با موسیقی آمیخته شده است که پایبند به ارزش های ذهنی آقاعباسی است و ممکن است کودک امروزی کمتر شنیده باشد و برای او سنگین باشد . موسیقی اتمسفری نمایش بر نمایش نمی چربد و همین معنای کارگردانی تولید می کند .

در ابتدای نوشتار، انگیزه نگارش خودم را فرم اجرایی اثر عنوان کردم .  بر خلاف رُویه ظاهری اثر که چند میزانسن شلخته و دمده هم دارد ، این اثر نسبت به فرم خود هشیار است . با فنون نمایش ایرانی آغاز میشود و نوای موسیقی کلاسیک ایرانی هم دارد اما بلاکینگ و ترفند های کارگردانی غربی را نیز داراست  و جلوه ی روشن سبک اجرایی خود است یعنی تئاتر اوراسیایی . اثر دکور ندارد مگر یکی دو صندلی و چند آکسسوار که بیشتر جز طراحی لباس قرار میگیرد ولی نکته مهم فرم شخصی سازی شده کارگردانی در طراحی لباس است . بطور مثال در نمایش ایرانی غالبا لباس ها یک شکل و یک جنس هستند و در نمایش غربی  جنس پارچه در هر جنسیت یکسان و طراحی ها متنوع و در این اثر لباس هر کاراکتر مستقل از دیگری و با پارچه ای جداگانه است چه در بافت و چه در طراحی . فارغ از بحث زیبایی شناسی  امروزی که اثر توجهی به آن ندارد و راه خود را می رود ،کارگردان برای اثبات فرم خود در آکسسوار و لباس کوشیده است .

نهایتا آنچه که پس از مشاهده اثر می توان گفت این است که  میزانسن های کار به مخاطب  احترام می گذارد و اثر ارگانیک خالص است و به همین دلیل به یادماندنی میشود .

 

وحید محمدخانی- هنرجوی کارگاه نقد تئاتر( نقد مهمان)