در حال بارگذاری ...
...

یادداشتی تحلیلی و نقادانه بر نمایش آقای اشمیت کیه؟

ماهی آزادها خوشبختند

یادداشتی تحلیلی و نقادانه بر نمایش آقای اشمیت کیه؟

ماهی آزادها خوشبختند

نمایش آقای اشمیت کیه؟ به قلم سباستین تیری کمدین و نویسنده معاصر فرانسوی که توسط کارگردانانی چون داوود رشیدی و سهراب سلیمی نیز در ایران اجرا شده است. یک اثر فلسفی و اجتماعی که بر مدار بحران هویت روایتی و داستانی سئوال برانگیز را در ذهن مخاطب شکل می دهد.

ماهی آزادها خوشبختند

 یادداشتی تحلیلی و نقادانه بر نمایش آقای اشمیت کیه؟

محمد عزآبادی- هنرجوی کارگاه نقد تئاتر( نقد مهمان)

 

نمایش آقای اشمیت کیه؟ به قلم  سباستین تیری کمدین و نویسنده معاصر فرانسوی که توسط کارگردانانی چون داوود رشیدی و سهراب سلیمی نیز در ایران اجرا شده است

این شبها در پلاتوی زنده یاد امیر صاحب جلال  یزد به کارگردانی هادی دهقان به روی صحنه می رود

 یک اثر فلسفی و اجتماعی که بر مدار بحران هویت روایتی و داستانی سئوال برانگیز را در ذهن مخاطب شکل می دهد

خانواده دو نفره قوچی از طبقه ای متوسط اما تحصیل کرده صبح خود را با صبحانه ای معمولی همراه با موسقی از چارلز آزناور آغاز می کنند (شروع با موسقی را بطور ویژه مد نظر داشته باشید) چرا که مخاطب و صحنه را برای یک رویداد مهم آماده و هوشیار

 می سازد و از مشخصه های آثار موفق است در نقطه عطف اول صدای زنگ تلفن که سریع نیز اتفاق می افتد آنها را درگیر معضل جهان شمول  این روز های جامعه بشری و به ویژه عصر مدرنیته یعنی (بحران هویت) می نماید

این خانواده در کنش هایی که جامعه یا قدرت بر آن ها تحمیل می کند تحت فشار برای  پذیرش هویتی جدید قرار می گیرند و در این میان ایستادگی در برابر این تحکم ناخواسته ، پارادوکس و موقعیتهایی را به وجود می آورد که در بستری از طنز روایتی و سرانجامی تراژدی گونه دارد و سرنوشت مختوم نوع بشر رها شده به حال خویش یا همچون ماهی های آزاد گرفتار در چنگ صیاد را به سوی تباهی خود ساخته از طریق تهاجم مدرنیته  یا استبداد تکیه زده بر اریکه قدرت و توتالیترهای در سایه به تصویر می کشد

این اثر نیز مانند همه آثار قابل تامل  از دو مولفه رو ساخت و ژرف ساخت تشکیل شده است. بازنمایی زندگی در عصر ماشین واستعمار در قالب طنز و مضحکه  ای تلخ که  مخاطب را با نرمی بر روی تیغ بی رحم زندگی می لغزاند و ذهن انسان متفکر را به بازخوانی و بازسازی یک واقعه تراژدیک و دهشتناک در ژرفای خود یعنی هویتی گمشده یا تحمیلی از طرف سیستم که دامان بشرغرق شده در روزمرگی را گرفته است، وا می دارد

بررسی این اثر از زاویه معضل افلاطونی پیامد هایی است  که اینگونه آثار در ساحت روانی و روحی به مخاطب ارائه می دهد: یک اثر هنری تا چه حد اجازه انعکاس پوچی های  زندگی و سایه های تیره و تار جامعه واجتماع انسانی را دارد؟

بازنمایی که باعث تصویری فانی ،تاریک و نا امید کننده از زندگی و حتی خانواده در ساحت کلی جامعه می گردد، اما واقعیت این است که شناسایی معضلات و دردهای جامعه و انسان و انعکاس مینیاتوری از آن، رسالت هنر و هنرمند است که سباستین  تیری و گروه اجرایی به آن پرداخته اند. اما آیا وظیفه هنرمند و خالق اثر تفسیر و کالبد شکافی اثر ارائه شده است!؟

بی شک پاسخ منفی است .با توجه به آنچه در مبحث رو ساخت و ژرفساخت  گفته شد القا و ایجاد پیش فرض و دادن اطلاعات به تماشاگر مبنی بر اینکه شاهد یک اثر کمدی در عین حال تراژدی خواهد بود عملی غیر ضروری است و احترام به اندیشه مخاطب که قرار است خود کاشف ژرفا و مفهوم اثر باشد و حتی تا مدتها در خلوت خویش با این نمایش زندگی کند و بیندیشد نادیده گرفته شده است 

برای شناسایی ژانر یا گونه که مبحثی بسیط و دارای گوناگونی تعاریف و سلایق است به کارگیری روشهای مختلف شامل فن وتکنیک و بررسی ساختار و ساختمان یا استفاده از نظریات فلسفی راه گشا است ومی توان با این فرایند به اثبات ژانر و اجزای دیگر اثر پرداخت

در مورد این نمایش با توجه به هسته اصلی و محوریت اثر در متن و اجرا ،که خنده را دستمایه اصلی خود برای برقراری ارتباط با مخاطب انتخاب کرده است و تاثیری که کاتارسیس حاصل از کمدی بر روی مخاطب دارد بر اساس نظریه ارسطو ،و نظریه ای  تحت عنوان هموپاتیک (homeopathic)وآلو پاتیک(allopathic) بیان شده و مخاطب را به یک  تخلیه احساسات منفی و ارضای فلسفی و تفکر می رساند می توان پیش فرض اصلی را بر یک اثر کمدی گذاشت کمدی از نوع (لبخند متفکرانه) و خنده ای که میتواند بر لب خشک شود اما همین خنده پل واصل اندیشه مخاطب و اثر است اثبات ژانر بعد از رنسانس که تغییرات زیادی در ساختار و ساختمان در شکل کلاسیک رخ داد به ویژه در آثار مدرن  دشوار تر می نماید مثلا در مورد این اثر ما با یک ساختار ۸ صحنه ای رو برو هستیم و ساختمان در جاهایی بر اساس ماهیت اثر عناصر خود را حذف یا تغییر داده است اما استفاده از روش نظریات فلسفی به ویژه در این گونه آثار که ماهیتی فلسفی دارند برای اثبات ژانر قابلیت بیشتری دارد  برای مثال در این اثر بر اساس  نظریه

اصل غافلگیری
اسپنسر(Spenser) می توان کمدی را تشخیص داد چرا که در این اثر رو برو شدن با یک اتفاق غیر قابل انتظار ایجاد موقعیت کمدی و خنده می کند *خانواده ای معمولی که هنگام صبحانه به ناگاه با یک اتفاق غیر منتظره یعنی تغییر ناخواسته و اجباری در زمان (صبح وشب)،مکان (فرانسه ولوگزامبورگ)و هویت (قوچی یا اشمیت)،روبرو می شوند*

بر اساس نظریه هگل(hegel)یعنی

پیروزی ذهنیت بر عینیت
ستیز بین عینیت  (آقای قوچی) با یک چهار چوب تعریف شده و در مقابل ذهنیتی که برای ما ساخته می شود تا (قوچی) را به (اشمیت) تبدیل کند و در نهایت هم به نوعی پیروز می شود مبین یک اثر کمدی است

در مبحث شناسایی متد و سبک این اثر بی گمان در  رده گروتسک (grotesque)قرار می گیرد. نمایش بر مبنای ترس و وحشت حاصل از یک اتفاق و سرنوشتی گریز ناپذیر از بی رحمی دنیای خود ساخته اما به صورت خنده دار و روایت  پارودی (parodie) پوچی یا مسخرگی  زندگی نوع بشر را با طعنه به ابزورد به تصویر می کشد  اما در عین حال به مخاطب اجازه قهقهه و خنده نازل را نمی دهد استفاده از المان و پایان همراه با مرگ تا اندازه ای ما را در ورطه ماکابر(macabre) نیز می اندازد اما از آنجایی که اثر با محوریت مرگ و شوخی با ان نیست گروتسک مناسب ترین متد برای آن در نظر گرفته می شود با توجه به آنچه گفته شد این اثر در رده کمدی های High comedy قرار می گرد اما در اجرا استفاده  از کمدی الفاظ و موقعیت هایی که ایجاد مضحکہ سطحی و قهقهه می کنند البته شاید به ناچار و برای رضایت همه طیفهای مخاطبینش و عموم آن را تا درجه low comedyپایین آورده و از قوام و وجاهت کار کاسته است 

مکتب اثر بنا به مقتضیات متد و سبک آن به اکسپر سیونیسم وابزورد نزدیک است و در زمره آثار مدرن قرار می گیرد زیرا در آن قهرمان به شکل کلاسیک دیده نمی شود و اتفاقات در یک فضای مدرن و امروزی شکل گرفته و مسائل معاصر جامعه بشری و انسان را مورد روایت و نقد قرار می دهد

نمایش به خاطر دیکته هدف و جهان خود به مخاطب و شکل گریز از مرکزی که روایت و اتفاقات دارند یعنی با استفاده از مسیرها و ترفتدهای روانشناسانه و فشار ماهیت شخصیت (ژان کلود) در مرکز داستان را به سوی آنچه برایش در نظر گرفته و ساخته شده است هدایت کرده و شخصیت او را در طول داستان به گونه ای الینه می کند ،یک درام تعلیمی است

نوع ستیز در اثر از نوع کشمکشهای فرد با اجتماع و جمع است ( ژیان کلود قوچی در برابر سیستم و اجتماع با نمایندگی مامور پلیس به عنوان نیروی قهری و پزشک به عنوان نیروی روانی و نهایت خانواده)همچنین همسر او در هیئات شخصیت متحد ظاهر شده ولی در نقطه عطف دوم داستان خود به عنوان یک حریف و کاراکتر مخالف ایفای نقش می کند که به نوعی حریف در جامه متحد قلمداد می گردد

کاراکتر اصلی بی شک (ژان کلود قوچی )یا آقای اشمیت دگر خوانده است. زیرا اولا نمایشنامه نام خود را از نام یا صفتی که جریان داستان برای او در نظر گرفته می گیرد. دوما او با اراده تا لحظات آخر با جریان تحمیلی مبارزه می کند.سوما تحلیل شخصیت او غایت داستان و اثر را که بحران هویت است آشکار می سازد . چهارما کنشها پیرامون اوست . وپنجما او یک شخصیت تنهاست که به تنهایی به ستیز و مبارزه می پردازد .

البته از ساحت کمدی ( ژان کلود )در لحظات زیادی از نمایش پارودی(parodie) شخصیت واقعی را ایفا می کند (شخصی که دچار نکبت ، فشار و  قهر برای تغییر هویت  قرار گرفته است )مانند صحنه هایی که از روی اضطرار سعی در متقاعد کردن حریفان به عنوان آقای اشمیت را دارد

 کاراکتر مخالف یا حریف اصلی جامعه و سیستم هستند که با جبر و بنا به مقاصد و مصالح  خود (قوچی های) جامعه را به ورطه بی هویتی ،اطاعت بی چون وچرا و نابودی می کشانند

در ساحت اجرا  هر چند  میزان سنها یک شکل قاب عکسی دارند و انتخاب سالن اجرا با پیش فرض کمدی بودن آن در یک سالن کف و قرار گرفتن تماشاگر در فرادست درست و به جا است اما میزانهای خطی و عدم بالانس صحنه و قرار دادن بار اصلی در سمت چپ تا حدی آزار دهنده و بیش از حد می نماید طراحی دیواره ها با یک حجم زیاد و رنگ تیره خسته کننده و سنگین است ولی در عین حال تمایل آن به عمق صحنه  همانند نور که یکی از نقاط قوت نمایش است  یک پرسپکتیو و عمقی به اجرا و فضا می دهد که به نگاه و تفکر مخاطب نوعی ژرفا می بخشد  اما قرار گرفتن درب  در موقعیت هم سطح صحنه با توجه به اینکه کاراکتر شیء است  و مرکز عطف صحنه است که خدای حاکم بر داستان از آنجا اتفاقات را  وارد دنیای نمایش می کند نامناسب به نظر می رسد و شاید جایی در انتها و بالاتر در عمق صحنه یا چند پله کارساز تر می بود

بازی ها در کلیت به جا و قابل قبول هستند البته به استثنای بیان در بعضی از صحنه ها که مونوتن است که آن هم شاید تحت تاثیر ریتم قرار می گیرد.  اضافات از بازی شخصیت اصلی حذف شده و هر کدام از بازیگران در زمان و مکان مناسب اکت(act) به جا دارند که این خود نشان از قوام و تجربه سالها تلاش و فعالیت این عزیزان است البته آرمان بزرگ زاده عزیز با تیپ خاص و دوست داشتنی به نوعی موتیف کار های کمدی وطنز در یزد شده که  امید است با وجود استعداد فراوان وخلاقیت ذاتی در دام کلیشه  نیفتد و توانایی خود را در نقش های متنوع  به منصه ظهور برساند

ریتم کار با توجه به سرعت تعویض و تعدد صحنه ها و کنشهای آن کند به نظر می رسد تا جایی که گویی مخاطب را با وجود حجم زیاد اتفاقات و بار سنگین مفهوم بر آشفته و خسته می کند

 

با این همه و با توجه به آنچه ذکر شد بی شک نمایش آقایی اشمیت کیه؟ کاری تامل برانگیز همراه با استانداردهای هنریست که در خور استقبال و دیده شدن است به ویژه برای آنهایی که اهل اندیشین و تفکر هستند

به گروه اجرایی این اثر خسته نباشید گفته و توفیق روز افزون این عزیزان را  آرزو دارم

محمد عزآبادی- هنرجوی کارگاه نقد تئاتر( نقد مهمان)