در حال بارگذاری ...
درباره ی نمایش «من هانس کریستین اندرسون هستم»

قصه هایی از سرزمین پریان

وحید عمرانی - هانس کریستین اندرسون؛ نویسندۀ نامدار دانمارکی در گفت و گویی درونی با پادشاه نمایشنامه نویسان؛ ویلیام شکسپیر بریتانیایی همراه با یکدیگر برخی از نوشته های خود را مرور می کنند و دربارۀ آنها و شخصیت هایشان با یکدیگر به رای زنی می پردازند.

درباره ی نمایش «من هانس کریستین اندرسون هستم»

قصه هایی از سرزمین پریان

وحید عمرانی - هانس کریستین اندرسون؛ نویسندۀ نامدار دانمارکی در گفت و گویی درونی با پادشاه نمایشنامه نویسان؛ ویلیام شکسپیر بریتانیایی همراه با یکدیگر برخی از نوشته های خود را مرور می کنند و دربارۀ آنها و شخصیت هایشان با یکدیگر به رای زنی می پردازند. ماجراهایی از قلم هر دو نویسنده از قبیل جوجه اردک زشت، دخترک کبریت فروش، لباس جدید پادشاه، مکبث، اتللو، رومئو و ژولیت بررسی می شوند و همزمان بخش هایی از این آثار بر صحنه و در کنار دو نویسنده توسط سایر بازیگران جان می گیرند و آن دو از نو به تماشای کارهای خود می نشینند. تمامی آنچه گفته شد، داستان نمایش «من هانس کریستین اندرسون هستم» را تشکیل می دهد که مدت زمانی طولانی قریب به دو ساعت تماشاگر را به جهانی انتزاعی در کرانه های بی نهایت خیال می کشاند.

نام نمایش می تواند برگرفته از این مفهوم فلسفی باشد که نویسنده در شخصیت هایی که می آفریند به حیات خود ادامه می دهد. نویسنده ای که اگرچه خود دهه ها یا قرن هاست که در گور خفته است، اما هر بار که کسی آثار او را می خواند، دوباره در وجود شخصیت هایش جان می گیرد و در قالب کالبد اثیری آنان و در ذهن خوانندگان، شنوندگان و تماشاگران حیاتی دوباره می آغازد. بنابراین تمامی شخصیت های این نمایش در معرفی خود می گویند: «من هانس کریستین اندرسون هستم.»

بین اندرسون و شکسپیر از نظر زمانی و تاریخی حدود دویست و پنجاه سال فاصله وجود دارد. شاید تنها نقطۀ اشتراکی که بین این دو می توان یافت مکان داستان یکی از مهم ترین آثار شکسپیر یعنی هملت است که در دانمارک اتفاق می افتد، همان جا که زادگاه اندرسون است، اما فریدون خسروی در عرصۀ خیال و بر صحنه ای که با قلم خود می آفریند این فاصله ها را از میان بر می دارد و دو تن از نامدارترین صاحب قلمان تاریخ ادبیات جهان را همنشین و رفیق راه یکدیگر می کند. خسروی را می توان در زمرۀ یکی از کارگردانان مؤلف در تئاتر اصفهان به شمار آورد. کارگردانی که در تئاتر دیر به دیر کاری بر صحنه می برد، اما هر گاه کار می کند هویداست که تمامی تلاش خود را به کار برده تا اثری درخور و شایستۀ شأن تماشاگر فهیم ارائه دهد.

در اثر جدید او نیز این تلاش عاشقانه را به عینه می بینیم. این نمایش، کاریست آبرومندانه که به واقع برای وقت، هزینه و قریحۀ تماشاگر ارزش قائل است و به منظور جذب نظر او به صحنۀ تئاتر، تمامی عناصر در دسترس را از امکانات سنتی نمایش تا تکنولوژی روز به خدمت گمارده است. از ساخت فیلم و انیمیشن برای پردۀ سفید انتهای صحنه گرفته تا طراحی سنگین و خلاقانه برای لباس، آکساسوارها و زینت آلات سلطنتی بر صحنه. فرانک کیانی علاوه بر آموزش بازیگران خردسال این نمایش، در طراحی لباس نیز تلاشی شایان توجه از خود نشان داده و به فضای اثر شخصیت و آب و رنگ ویژه ای بخشیده است.

موسیقی این نمایش، ترکیبی است از سه بخش: موسیقی های محلی از پیش ساخته شده، موسیقی های نوستالژیک، موسیقی های سفارشی ویژۀ این نمایش. در بخش اول انتخاب هایی متناسب و درخور صورت گرفته، چنانکه از آواها و نغمه های مناطق اسکاندیناوی (نروژ، سوئد، دانمارک) که زادگاه اندرسون و محل اتفاقات داستان های اوست استفاده به عمل آمده و رعایت این نکته بر در آوردن روح بومی فضای داستان، تأثیری ویژه و شایان توجه بخشیده است. اسکاندیناوی سرزمینی است با تاریخی کهن و اساطیری، سرزمینی که فضاهای مه آلود آن مملو از افسانه های پریان است.

تنها نقصی که در زمینۀ موسیقی به چشم می خورد این است که کلیت تم اصلی موسیقی اثر، حماسی است و با بعضی از قسمت های داستان نمایش همخوانی و تناسب ندارد. بر فرض مثال این جنس موسیقی در صحنۀ مرگ دختر کبریت فروش و پرواز او به همراه مادربزرگش به سمت ماه کامل با آنچه می گذرد سنخیت ندارد و لازم بود که در بخش هایی مانند این، از موسیقی های دیگری استفاده می شد که با مفاهیم اتفاق مورد نظر و اکت های صحنه ای مزبور تناسب داشته باشند.

بی تردید هدایت بازیگران در چنین نمایشی، چالش دشواری را در مقابل کارگردان گسترده بوده است. شانزده بازیگر از تمامی نسل ها و رده های سنی موجود بر صحنۀ این نمایش حضور دارند. کهن سالان، میان سالان، جوانان، نوجوانان و کودکان همگی در کنار یکدیگر به ایفای نقش می پردازند. کودکان و نوجوانان این نمایش ضمن استعدادی که از خود بروز می دهند، به آموزش و تمرین بیشتری نیاز دارند. به عنوان مثال در صحنۀ بیرون آمدن جوجه ها از تخم جای کار بسیار بیشتری بر ظرافت های بازیگری نوجوانان وجود داشت که اگر آموخته و رعایت می شدند، خلاقیت های قابل توجه بسیاری امکان ظهور می یافتند و این صحنه از لونی دیگر به اجرا در می آمد. یا اگر سه بازیگر نوجوان برای ایفای نقش در صحنۀ قوها حال اگر نه به تمامی به شیوۀ بالرین ها، اما اندکی هم که شده باله آموخته بودند و کارگردان از شیوه های نمایشی باله در این صحنه بهره می گرفت، شاهد چه قاب های زیبایی که در آن فضای خاص متناسب با ماجرا نمی بودیم. امید است که این نوجوانان در راهی که در پیش گرفته اند ثابت قدم بمانند، که در صورت پشتکار و علاقه ای که مشخصاً در آنان وجود دارد، قطعاً نقایصشان مرتفع خواهد شد و بر صحنه های آیندۀ تئاتر خواهند درخشید. برخی از آنان نیز همانند بازیگر نقش دلقک، هم اکنون و در همین سن اندک هم به این درخشش نزدیک شده و خبر از ظهور استعدادهایی جدید در تئاتر اصفهان می دهند.

برخی از دقایق فنی نیز در این نمایش وجود دارد که لازم بود رعایت شوند؛ از جمله در صحنه های دف زدن و آواز خواندن دلقک صدایی که از بلندگوها به جای دف زدن پخش می شود به صورت زیرصدای بازیگر نیست و دیالوگ ها برای تماشاگر حتی در ردیف های دوم و سوم نیز نامفهوم می شوند. لزومی به پخش صدای دف نبود، این امکان وجود داشت که بازیگر نوجوان با استفاده از مربی موسیقی نواختن دف زنگی را حداقل با ریتمی ابتدایی می آموخت که در این صورت هم صدای طبیعی گوش را بیشتر می نواخت و هم بازیگر خودش به راحتی می توانست صدای گفتاری اش را با صدای نواختن تنظیم کند تا به نامفهومی کلام نینجامد.

دغدغۀ کارگردان برای کار در زمینۀ تئاتر ردۀ سنی کودکان و نوجوانان قابل تقدیر است، کار برای اساسی ترین و مهم ترین ردۀ سنی که چه بسا مسیر زندگی کودکانی را از بین تماشاگران نمایش تغییر خواهد داد و بعدها سپاس گزار کسانی خواهند بود که روزهای زندگی و تخصص شان را خرج کردند تا آنان متوجه علاقۀ خود در زندگی بشوند و راهی را بیابند که ادامۀ عمر را با علاقه در آن طی مسیر خواهند کرد.

وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)




نظرات کاربران