در حال بارگذاری ...
...

درباره‌ی نمایش «اسفرود بی دم»

اینجا هیچ چیز جدی نیست

درباره‌ی نمایش «اسفرود بی دم»

اینجا هیچ چیز جدی نیست

سمانه توکلی - در تماشای اسفرود بی دم آماده‌ی درست پیش نرفتن همه چیز باشید! این اجرا با با هدف اعلام بی‌اعتباری معنا در تمام ابعاد جهان فعلی، زندگی ملال‌آور انسان پسامدرن را در فضایی اصطلاحا جفنگ به نمایش درمی‌آورد.

اینجا هیچ چیز جدی نیست

سمانه توکلی - در تماشای اسفرود بی دم آماده‌ی درست پیش نرفتن همه چیز باشید!

این اجرا با با هدف اعلام بی‌اعتباری معنا در تمام ابعاد جهان فعلی، زندگی ملال‌آور انسان پسامدرن را در فضایی اصطلاحا جفنگ به نمایش درمی‌آورد. در این اجرای اپیزودیک شاهد چند موومان هستیم که غالبا وام گرفته از آثار مشهور ادبیات داستانی جهان، در نهایت یک سمفونی کامل می‌سازند. ارتباط میان تکه‌های مختلف این پازل شاید درابتدا قابل درک نباشد؛ اما با نزدیک شدن قطار معنایی نمایش به ایستگاه پایانی، می‌توان وجه عامل پیوستگی اپیزودها را در لایه‌های عمیق‌تر متن یافت.

در طول نمایش ممکن است نشانه‌هایی از آثار بکت، پینتر، بارت، چخوف و... در ذهنتان یادآوری شود؛ اما به هیچ وجه قرار نیست با نوعی اقتباس یا ضمن گویی از آن‌ها روبرو شوید. چون اساسا هدف اجرایی این کار چیز دیگری‌ست. اسفرود بی دم همانند اسم عجیب و معنای لاموجودش، به تناقضات عجیب و دیوانه‌واری در زندگی روزمره و آثار معروف اشاره می‌کند که بگوید اینجا هیچ چیز جدی نیست!

این نگاه نسبتا ابزورد و پوچ انگارانه در سرتاسر نمایش به وضوح دیده می‌شود. به گونه‌ای که انگار اساس اجرا بر پایه‌ی دیدگاه جفنگ بودن واقعیت بنا شده. حتی فضای کمدی‌ای به سبب طنز سیاه متن ایجاد می‌شود هم خنده را از همین موضوع قرض می‌گیرد و نثار مخاطب می‌کند. این نمایش چیزی جز زندگی حقیقی نیست پس اگر صدای خنده‌ی مخاطب سالن را پر می‌کند، مهر تاییدی به همین اندیشه است که کلیت زندگی حقیقی خنده‌دار و مسخره است، وگرنه هدف این نمایش خنداندن نیست. طنزی هم اگر به کار گرفته شده از جنس گروتسک و اشاره‌دار به تلخی جهان است. در بخش‌های مختلف اجرا شاید اشاراتی به نقد وضعیت اجتماعی عصر امروز دیده شود؛ اما هیچ تاکید بیش از اندازه‌ای برای خوراندن این عقیده‌ی اعتراضی به ذهن مخاطب نیست؛ روی صحبت بیشتر با تمامیت وجود انسان‌هاست. این نمایش با عدم انکار بخش‌های تاریک موجود در افراد و موقعیت‌های میان آن‌ها، حتی قصد پررنگ‌تر نشان دادن این وجوه را هم داشته. مثل زبان عامیانه و گاهاً تند و توأم با ناسزایی که بازیگران به کارمی‌گیرند. این موضوع می‌تواند نمایانگر سیر رو به زوال زبان ادبی در مکالمات روزمره‌ی کنونی و جایگزینی آن با زبان خشم باشد. گرچه این نوع برقراری دیالوگ از تعریف کلی نمایشنامه و تئاتر به عنوان یک هنر اصیل به دور است، اما این دست ساختارشکنی‌ها در تمام بخش‌های اسفرود بی دم دیده می‌شود. مثلا استفاده از قابلیت‌های سینمایی مثل پاز کردن اجرا، بالا آمدن تیتراژ پس از پایان کار، یا تکرار اصطلاح مک گافین که در تمام اپیزودها به عنوان امضای کار وجود دارد و دقیقا به معنای اصلی خودش که بدون اهمیت ذاتی به پیشبرد داستان کمک می‌کند، در نمایش به کار گرفته می‌شود و هربار با بردن نام مک گافین، روابط و داستان‌ها در قالب یک درام کلی به هم متصل می‌شوند.

 اسفرود بی دم آمد که باور حصر در چهارچوب را درهم بشکند و نشان دهد که با عدم تعهد به الگوی مشخص کلاسیک هم می‌شود کار کرد.

اما آیا این ساختارشکنی می‌تواند به ذائقه‌ی مخاطب عام تئاتر خوش بیاید و حتی ایجاد یک سلیقه‌ی جدید کند؟ یا فقط محدود به چندین شب اجرای همین کار است و پس از آن ترجیح بیننده دنبال کردن کارهایی متعهد به ساختار خودشان است؟