در حال بارگذاری ...
...

درباره‌ی نمایش

دیازپامِ تئاتر

درباره‌ی نمایش

دیازپامِ تئاتر

نمایش "تنهایی وتن هایی و طن هایی " درحقیقت بازخوانی عامه پسندی؛ از نمایشنامه "پیکر زن ؛همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی " اثر ویسنی یک است .این نمایش می کوشد؛ تا با رویکردِ تئاتر مشارکتی /تعاملی ؛تماشاگران را سرگرم کند. اما علت این رویکرد چیست ؟و این رویکرد عامه پسند؛ با کدام تکنیک و شگرد هنری / تبلیغاتی انجام می پذیرد ؟ برای دریافت این حقیقت ؛ نمایش حاضر از دو منظر بازخوانی و تئاتر مشارکتی/ تعاملی ؛ مورد بررسی قرار می گیرد.

دیازپامِ تئاتر                              

هنگامه ای ؛که سرگرمی دلیل زنده ماندن است              

هومن نجفیان

نمایش "تنهایی وتن هایی و طن هایی " درحقیقت بازخوانی عامه پسندی؛ از نمایشنامه "پیکر زن ؛همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی " اثر ویسنی یک است .این نمایش می کوشد؛ تا با رویکردِ تئاتر مشارکتی /تعاملی ؛تماشاگران را سرگرم کند. اما علت این رویکرد چیست ؟و این رویکرد عامه پسند؛ با کدام تکنیک و شگرد هنری / تبلیغاتی انجام می پذیرد ؟ برای دریافت این حقیقت ؛ نمایش حاضر از دو منظر بازخوانی و تئاتر مشارکتی/ تعاملی ؛ مورد بررسی قرار می گیرد.

الف ) بازخوانی : نمایش حاضر ؛بنیان خود را بر اساس نمایشنامه "ویسنی یک" نهاده است . در حقیقت ملاقات دورا /کیت ؛دو کاراکتر این نمایشنامه؛ باعث پیدایش این اثر می شود. اما نمایش "تنهایی" ؛می کوشد تا با دگرگونی در روابط میان این دو کارکتر ؛اثر جدیدی را خلق کند . آیا این دگرگونی؛ از قواعد دراماتورژی پیروی می کند؟ بدین سبب ؛می بایست، به فرایند این دگردیسی و بازخوانی کاراکترها اشاره شود.

"کیت" در نمایشنامه ویسنی یک ؛ روانشناسی باتدبیر و هوشمند است که خواهان درمان زنی روان رنجور به نام "دورا " است .او توسط اشغالگران در جنگ بوسنی؛ آسیب دیده است اما ازهوشیاری زنانه برخوردار است و به دانش روانشناسی اشراف دارد .اما در فرایند این بازخوانی؛ جنسیت کاراکترها دگرگون می شود . بدین سبب که در نمایش تنهایی به علت حضور بازیگر مرد؛ "کیث مذکر" پدیدار می شود و این کاراکتر جدید ؛جانشین "کیت مونث" ؛در نمایشنامه ویسنی یک می شود .اما کاراکتر دورا ،بدون آنکه دستخوش دگرگونی جنسیتی شود؛ توسط بازیگری زن اجرا می شود .

 بنابراین، می بایست فرایند نمایش؛ به گونه ای مجاب کننده باشد، تا تغییر جنسیت کاراکتر ؛به حادثه ای زیبایی شناسانه تبدیل شود، نه آنکه به فروپاشی معنا بیانجامد . به ویژه در این اثر ؛که کاراکتر کیت ؛می بایست فرایند تئاتر مشارکتی وتعاملی را برای تماشاگران پدید آورد. از این رو ماهیت این کاراکتر و نقش آفرینی سجاد افشاریان؛ بسیار حایز اهمیت است .اما باید بدانیم آیا کارگردان توانسته این کاراکتر را در فرایند اجرا به تماشاگر بشناساند؟

نخست) باید دانست کیت کیست ؟و چگونه کیت مذکر؛ درنمایش تنهایی تولید می شود ؟آیا زاده شدن کیت مذکر؛ تنها یک تکنیک تبلیغاتی ؛ برای به عرصه رسیدن بازیگر مرد این نمایش ؛سجاد افشاریان است. تا از طریق حضور او؛ نوعی تئاتر مشارکتی عامه پسند تولید شود؟ یا هدف یافتن فهم جدید از یک اثر هنری است ؟

در نمایش تنهایی ؛ رابطه کیت و دورا دگرگون می شود. نخست ) حضور بازیگرمرد به جای کاراکتر زن  و دوم ) تغییر رفتار کاراکتر : در این نمایش کیت؛ پزشک خردمند و مدارا جو که آفریده خیال ویسنی یک است. به بیماری سادیسمی – مازوخیسمی؛ با بازی سجاد افشاریان تبدیل می شود؛ که شاید، علت این دگرگونی رفتار ؛تغییر جنسیت کاراکتر زن به مرد باشد . (دورا :کیت ،ازت خوشم می یاد .می خوام کاری برات انجام بدم. کیت :خفه شو )

درحقیقت در نمایش تنهایی؛ کیت ،پزشکی- بیمار است که خود به دیوانگی اش اعتراف می کند و ما شاهد رفتار سادیسمی او با دورا هستیم .همان کیت سادیسمی که خواهان ارتباط وپدید آوردن تئاتر تعاملی و مشارکتی است . در این نمایش ؛علت تغییر جنسیت کاراکتر وتبدیل شدنِ کیت مونث به کیت مذکر ،روشن نیست ؟ و فراتر از آن علت دلباختگی دورا ؛ زنی که مورد تعرض مردان جنگاور است؛ به این مرد سادیستی ،پنهان می ماند .

درنمایشنامه ویسنی یک؛ دورا به دشواری با کیت مدارا جو و خردمند سخن می گوید اما دراین نمایش ؛ رفتار دورا در مواجهه با کیت مذکر ؛هرگز بیمارگون نیست ؛بلکه او بسیار اندوهناک است . با این همه؛ از همان ابتدای ورود ؛لب به سخن می گشاید و به گفتگو با کیت می پردازد .بدین سبب، منطق رفتاری کاراکتر ها؛ در این بازخوانی روشن نیست. به راستی ،علت تشنجِ رفتاری کیت چیست ؟چرا دورا که با وجود آن همه آسیب؛ در برابر کیت مونث ،ساعت ها سکوت می کند؛ در اولین دیدار باکیت مذکر ؛به آسانی سخن می گوید ؟ این پرسش ها ؛ بی پاسخ می ماند و هرگز روشن نیست که چرا افشاریان و مرادی گمان می کنند ؛زنان قربانی، می بایست با آغوش باز ؛پذیرای مردان سادیستی باشد ؟ اینجاست که ذهنیت مولف ؛مانع خلق کاراکتر زن؛ یعنی دورا می شود .

درنمایش تنهایی ؛با آنکه مولفان (افشاریان / مرادی)کاراکتر کیتِ خردمند و مداراجو ( ویسنی یک ) را به کیت ِسادیسمی / مازوخیسمی(نمایش تنهایی ) ؛تبدیل می سازند .اما گاهی؛ بدون توجه به این تغییرات بنیادین؛ به صورت خودکار و ناخودآگاه از اثر ویسنی یک ،تقلید می کنند . کیت : او یک کلمه حرف نزد.(نمایش تنهایی) با آنکه دورا ؛از آغاز لب به سخن می گشاید . حتی گاهی این بازنویسیِ تقلیدی که بدون در نظر گرفتن ؛جنسیت کاراکتر حادث می شود .باعث ایجاد پارودی در نمایش می شود. به عنوان مثال: هنگامی که کیت ؛ سجاد افشاریان خواهان فرزند خواندگی و سرپرستی کودک دورا است ؛دورا سرباز می زند و در پاسخ می گوید:(کیت !تو نمی تونی بچه دار شی ؟)این دیالوگ ،نعل به نعل از نمایش ویسنی یک؛ نقل قول می شود. اما ؛به راستی، چرا دورا گمان می کند ؛کیت مذکر با داشتن دو فرزند نابارو است ؟

فراتر از این استدلال ها ؛آنکه، چرا نام مرد روانپزشک ؛کیت است ؟ این نام نهادن هم ؛تقلیدی طوطی وار از ویسنی یک است .اما کیت مذکر می کوشد؛ تا علت این نام گذاری را توضیح بدهد؛ اما این توضیح بیهوده ؛در حقیقت کوشش مولفان اثر است که می خواهند ،تماشاگران را مجاب کنند تا در فرایند این تئاتر تعاملی؛ وقفة ارتباطی پدید نیاید. بدین سبب ؛کیت می کوشد تا با ارائه توضیحی علت این نام گذاری را بیان کند. او در پاسخ این پرسش می گوید : پدر ومادرش گمان می کردند ؛ نوزاد آنها دختر است و نامی دخترانه برای او برمی گزینند .اما پس از تولد کیت ؛همچنان آن نام را تغییر نمی دهد . این توضیح کیت هرگز مجاب کننده نیست و هویت کاراکتر؛ روشن نمی شود. از این رو این تئاتر تعاملی- مشارکتی ؛دچار آسیب می شود .

 در فرایند تئاتر تعاملی ؛تماشاگر حضوری پیوسته ومستمر دارد. اما بنیان این تعامل با خلق کاراکتر بی هویت و بیمار؛ ناممکن است . ازسوی دیگر قابلیت های بدنی محدود ؛سجاد افشاریان، بیانِ یکنواخت، عصبی و غیر قابل کنترل بازیگر ؛مانع تحقق این آرزو  می شود. اما حضور گذرای تماشاگر در فرایند رویداد های این نمایش ؛که با اراده هوشیار کارگردان و کیت /افشاریان پدیدار می شود. از آن روست که تماشاگر؛ اثر را مانند یک واریته سرگرم کننده و مفرح می پندارد.

ب) تئاتر تعاملی / تئاتر مشارکتی : در  تئاتر تعاملی/ مشارکتی ،کارگردان از آغاز؛ موضوع نمایش را به بحث ومشارکت با تماشاگران می گذارد و موضوع را از سویه های متفاوت بررسی می کند .از تکنیک دراماتیک و ژوکر استفاده می کند . اما نمایشنامه افشاریان به علت ماهیت ایدئولوژیک / رمانتیک خود ؛ نمی تواند فرایند تئاتر مشارکتی را پدید آورد .زیرا اثر می خواهد ؛تماشاگر را دچار هیجان عاطفی /ایدئولوژی کند. از این رو انتخاب این نمایشنامه ؛ برای تئاتر تعاملی ازآغاز اشتباه است. با این تفاسیر؛ نطفه این تئاتر در نمایش حاضر مشاهده می شود. از آنجا که کیت در ظاهر؛ فرایند این مشارکت را پدید می آورد. اما می بایست ؛تکنیک کیت / افشاریان را در فراهم آوردن این بستر مورد مطالعه قرار دارد و سپس به آسیب شناسی آن پرداخت. سجاد افشاریان ؛همان ژوکر است. اما به جای اندیشیدن؛ می کوشد تا تماشاگران را دچار هیجان کند .

کیت/افشاریان بدون مقدمه، وانمود می کند ؛که مقاله ای پیرامون ایران خوانده است .سپس با لحن محزون می گوید: ایران !جای عجیبیه ! کیت از همان آغاز می کوشد تا تماشاگران؛ به پیرامون خود توجه کنند. از آنها می پرسد: پس از تئاتر به کجا می روند ؟(او به زندگی روزمره تماشاگران ارجاع می دهد) . کیت برای شناساندن رویدادگاه نمایش؛ به دورا (بیمار تحت درمان ) می گوید :اینجا آرامسایشگاه است.( مولفان به نمایشنامه بهمن فرسی ارجاع می دهند ) اما کیت در توضیح این واژه به دروغ می گوید: ( آرامسایشگاه یک واژه اِسلنگ است) و این واژه را تفسیر می کند. درحقیقت  ایران ، موتیفی است ؛که کیت/افشاریان به صورت جعلی به اثر می افزاید ؛تا واکنش تماشاگران را برانگیزد و تئاتر تعاملی خود را پدید آورد. موتیف های کیت اما به ایران محدود نمی شود ؛بلکه او می کوشد ،تا واکنشهای حسی وعاطفی تماشاگران را وسعت بخشد.

 کیت پس از شنیدن روایت غمبار دورا ؛از فاجعه بالکان متاثر می شود .دورا ؛ پیرامون کابوس های خود و تصاویر هول آور سرزمینش ؛با کیت سخن می گوید .سپس کیت ازتماشاگران می پرسد:تصویر کشور شما چطوریه ؟ در حقیقت کیت ؛بر عذاب وجدان تماشاگر تاکید می کند و می خواهد او را دچار هیجان کند . زیرا کیت ،نسبت به روان تماشاگر؛ هوشیار است. بدین سبب او ؛ تنها زمینه های اجتماعی ؛ مشارکت تماشاگران را فراهم می آورد. سپس ؛واکنش تماشاگران  را مشاهده می کند. او مانند کشتکاری ؛ابتدا بذر های خود را می کارد .تا آن بذرها ،در زمینهای حاصلخیز ؛رشد کنند .(در ناخودآگاه تماشاگر) ؛سپس بذر های دیگر را می کارد و صبورانه درانتظار فصل برداشت   می ماند. آنگاه تماشاگران؛ داس به دست ؛گندم های حاصل خیز را درو  می کنند و نان؛  از آن کیت می شود . به مثال دیگر توجه کنید : کیت پس از آنکه به تجاوزگران بالکان اشاره می کند    ؛ می خواهد عواطف تماشاگران را جریحه دار کند و از این رو؛ از آنان می خواهد تا بخشهایی از عقاید مکتوب کیت ؛ پیرامون قصابان بالکان را با صدای بلند بخوانند.در این هنگام او (بخش هایی از نمایشنامه ویسنی یک )را در میان تماشاگران ؛پخش می کند. اما خواندن تماشاگران هم به معنای مشارکت نیست .زیرا آنان؛ به جای اندیشیدن ،از کیت متابعت می کنند.

با آنکه این روخوانی ها ، تاثیر گذار نیست ؛زیرا تماشاگران هرگز صدای همدیگر را نمی شنوند . با این حال کیت می کوشد ؛اتمسفری را پدید آورد و در ناخودآگاه تماشاگران ؛تاثیر بگذارد .بدین سبب هر بار ؛موتیف خود را تغییر می دهد. گفتگو با تماشاگران ؛ نظر خواهی ؛ متن خوانی همه وهمه بخشی از پاشیدن بذر است ؛که برخی همان لحظه و برخی دیگر ثانیه ای دیگر؛ توسط تماشاگران درو می شود.

کیومرث مرادی ؛برای آنکه که فرایند این تئاترِ کاذبِ مشارکتی؛ پدیدار شود .از تکنیک استفاده می کند .تکنیک اول )ژوکر است که اجرای آن برعهده افشاریان است. تکنیک دوم) طراحی صحنه نمایش است . در نمایش تنهایی ؛ تماشاگران در دو سوی بازیگران ؛ بر صندلی خود نشسته اند . در حقیقت طراحی صحنه ؛میدانی فراخ را مهیا می آورد تا تماشاگران ؛که از هر دو سوی ،بر رویداد بازی اشراف دارند ؛به کنشگرانِ اجتماعی تبدیل شوند اما این طراحی به لحاظ زیبایی شناسانه؛ به اثر آسیب می رساند . زیرا طراح صحنه، برای اجرای این ایده ؛ از عمق میدان صحنه می کاهد و کارگردان را ؛برای خلق میزانسن محدود می کند .

طراح صحنه نمایش ؛ یک اتاق را به صورت مینی مال پدید می آورد. اتاقی ؛که دو پرده سفید ،در دو سوی آن آویخته شده است .به انضمامِ یک میز کار و یک میز فلزی؛ اما به راستی، این آکسسوار؛ چه کاربردی دارد؟ طراح صحنه ،تنها یک اتاق می سازد ؛نه یک فضای تئاتری که واجد کاربرد باشد. بدین سبب؛ اشیاء دراین چیدمان، بدون آنکه کارکردی داشته باشند؛ بی هدف این سو وآن سو ؛رها می شوند. به عنوان مثال : طراح صحنه می توانست اختلاف سطحی برای کارگردان ایجاد کند تا او بتواند به تنوع میزانسن دست یابد. یا به جای آنکه از رئالیسم اشیاء استفاده کند وکالا بسازد با آکسسوار ؛معانی شاعرانه ای را ایجاد می کرد و با اشیاء ( نشانه هایی) را به وجود  می آورد که دچار استعاره شوند؛ معنای دور و نزدیک داشته باشند و ایهام ایجاد کنند . درحقیقت آن زمان ،این                    مینی مالیسم بیهوده ؛کاربردی داشت . اما این اتاق ؛تنها محل آمد و شد بازیگران است . آنها مدام به چپ وراست می روند ومیزانسن ،ملال آور می شود.

 تنها تنوع میزانسن کارگردان ؛هنگامی است که ازماشین استفاده می کند .ماشین ؛آکسسواری است که میزانسن را پدید می آورد ؛واجد معنا است و حضور آن ؛در صحنه هدفمند است . زیرا دورا؛ ویلچرنشین است . ماشین به مثابه استعاره است. دورا ؛معلول جسمانی نیست. بلکه روح او آسیب دیده است. اما ویلچرنشینی و برخاستن دوباره  دورا؛ به معنای حیات و زیست این کارکتر است. در نتیجه این آکسسوار ،به مثابه رمزگان تئاتری ؛پدید آورنده معنا است و باعث پیدایش میزانسن می شود.

این میزانسن در فرایند خوانش خلاقانه مرادی/ افشاریان؛ از متن ویسنی یک پدید می آید . راندن ویلچر ؛(کندی وشتاب آن) و نحوه حضور وغیبت این ماشین در صحنه ؛باعث تنوع میزانسن  می‌شود. آن زمان که دورا ؛آتنا اسدی، سوار بر ویلچر بر صحنه نمایش هجوم می آورد ؛تئاتر زاده می شود . صدای بازیگر ؛در صحنه طنین انداز می شود . اسدی با وجود سکون در ویلچر؛ درنمایش پویایی و حرکت را پدید می آورد و حضور او باعث می شود ؛میزانسن پویا شود و از سکون ،یکنواختی ؛تشنج/خاموشی که محصول بازیِ یکنواخت سجاد افشاریان است آزاد شود .

تکنیک سوم )کیومرث مرادی ؛در صدد بهره گرفتن از قابلیت های اجتماعی / فرهنگی / هنری/ سجاد افشاریان به عنوان یک سلبریتی /شومن / رسانه است .کارگردان می کوشد تا مرز بی نهایت را برای افشاریان فراهم آورد و در لحظاتی از اجرا ؛ او را از محدودیت های هنر بازیگری ؛آزاد می سازد . زیرا هنر بازیگری ؛ محدود است و بازیگر ؛ باید کاراکتری را خلق کند اما افشاریان پس از این آزاد سازی ؛ می تواند با دلقک شدن ؛ سیرک /اجرا را پدید آورد . افشاریان/کیت که از آغاز نمایش بی پروا باتماشاگران سخن می گوید در پایان نمایش؛ به دلقکِ سیرک تبدیل می شود .

او می کوشد؛ به تماشاگران نشان دهد که شادزیستن به سادگی میسر است .سازدهنی اش را به تماشاگران می دهد تا همنوازی کنند اما از یاد می برد که تئاتر مشارکتی ؛فراتراز آموزش نواختن سازدهنی است . متاسفانه ، افشاریان با وجود کاریزمای اجتماعی ؛فاقد کاریزمای صحنه ای است .  به استعاره سازدهنی باز می گردم .افشاریان می گوید: همگان می توانند سازدهنی بزنند. او اشتباه می کنند؛ همگان نمی توانند هنرمند باشند. شاید این ساده انگاری و سرخوشی ؛راز شهرت اوست .درحقیقت یاران افشاریان ؛در جستجوی همدلی اجتماعی /عاطفی هستند و به دیازپامِ تئاتر پناه آورده اند . از این رو این تئاتر تعاملی/ مشارکتی؛ با رویکرد رمانتیک / ایدئولوژی ؛تنها یک سرگرمی اجتماعی است . آن هم برای تماشاگران باسوادی که ازتنهایی و افسردگی خود ،رنج می برند و تفریحی؛ فراتر از کمدی های لاله زاری را جستجو می کنند.