دربارهی نمایش «بک تو بلک»
رو به تاریکی بی پایان زندانی که خودمان ساخته ایم
دربارهی نمایش «بک تو بلک»
رو به تاریکی بی پایان زندانی که خودمان ساخته ایم
مریم جعفری حصارلو - «بک توبلک» نمایشی به نویسندگی،طراحی وکارگردانی سجاد افشاریان در سالن اصلی تئاتر شهر در ساعت20و سی دقیقه به روی صحنه می رود. این نمایش که عنوان نمایش پرمخاطب سه سال را در پی دارد؛ دارای ویژگی های خاصی است در این مجال به بررسی موجز و نقد و بررسی این نمایش می پردازیم.
در اولین نگاه باید گفت سیستم اجرایی یک مونولوگ بلند باید دارای ویژگی های کمیک و تراژدی قابل تاملی باشد تا بتواند مخاطب را در بلند مدت در سالن حفظ کند. در این خصوص نمایش بک توبلک دارای یک دوگانگی است. ازسویی با ایجاد فضای نمایش های دوبعدی و کارگردانی نمایشهایی که نیازبه صحنه چهارسو دارد، ارتباط مخاطب و بازیگر نیمه کاره مانده است وگاهی باعث خستگی می شود. زیرا میزانس ها برای یک نمایش نیازمند بلک باکس است و نه سالن اصلی تئاتر شهر. بازیگر طبق روال کارگردانی و میزانس ها به مخاطبان در دو سو و حتی پشت به صحنه می نگرد؛ بنابراین نوعی از قطع ارتباط صورت می گیرد و اگر قدرت بازیگری و چهره معروف سجاد افشاریان نبود، هرگز مخاطبان در مدت زمان نمایش روی صندلی می ماندند. برای نمونه در صورتی که به جای سجاد افشاریان بازیگر دیگری ایفای نقش می کرد، هرگز مخاطب این مدت طولانی مونولوگ را تحمل نمی کرد.
نام نمایش بک تو بلک است وبلک به مفهوم سیاهی و تاریکی است. یا به عبارتی باید مفهوم روشنایی و رسیدن به روشنایی را در نظر گرفت درحالیکه نمایش ابدا مفهوم روشنایی را نشان نمی دهد و تنها بازگشت به خاطرات تاریک یک زندانی در زندانی انفرادی است به همین بهانه کارگردان در پایان اثر و دقیقا قبل از پخش بازخوانی ترانه علی کوچولو ،حدود10دقیقه سکوت تماشاگر را می خواهد و بدون دلیل صحنه تاریک می شود تا تداعی گریک سلول انفرادی باشد درحالیکه این مساله باعث افتادن ریتم اثر و به طورکلی ضربه مهلکی به کلیت اثر زده و باعث می شود ساختار دراماتیک آن به طور کلی از بین برود.
بنابراین نمایش «بک تو بلک» با یک چالش ویژه رو به رو است دارای ویژگی های مدرنیستی و ساختار شکنی است که تلاش می کند ابعاد یک سلول زندان را با چهارخط سفید و یک چهارپایه تفسیر کند و از سوی دیگر ساختار درام های تراژدی یک نمایش در حد تاثیرگذاری یک فیلم کوتاه ایجاد کرده است که درصحنه نمی گنجد علی رغم برتری های آن اما ساختار و چارچوب سالن هماهنگ نیست و بنابراین هرچند مخاطبان به دلیل علاقه وافر به بازیگر نمایش سجاد افشاریان صحنه را ترک نمی کنند؛ اما ماندگاری در ذهن هم صورت نمی گیرد و مساله تفکر برانگیزی که کارگردان اثر مد نظر دارد؛ اتفاق نمی افتد. بلکه نوعی سرخوردگی مخاطب رخ می دهد طوری که با ده دقیقه رهایی مخاطب در پایان اثر و بعد پخش آهنگ علی کوچولو، مخاطب تلاش می کند سریع سالن را ترک کند و از حس دوگانه نمایش فاصله بگیرد.
به جز ریتم اثر، بازی سجاد افشاریان قابل تامل بود و توانایی در ترسیم کاراکتر یک زندانی که دست و پای کجی دارد و توانسته درطول مدت زمان زندانی بودنش از طریق یک زندانی با یک خواننده بانو آشنا شود و در عین زندانی بودن با مرخصی استعلاجی فضایی آماده کند که با او ازدواج کند و حاصل آن کودکی است به نام بوسه که از دیدار پدر محروم است. حس تنهایی، زندانیانی که به دلایل مختلف در زندان هستند را نشان می دهد و بسیار هم تاثیر گذار است. داستان این اثر پراکنده است و در لابه لای دیالوگ ها از بین گفت و گوی علی با دوستش حیدر و همسرش خاطرات علی در زندان مطرح می شودکه با توجه به کمدی جذابیت خاصی دارد. نمایش مملو از تابلوهایی است که کارگردان طراحی نموده و لباس سفید زندانی در فضای سیاه صحنه خود سبب تولید عکس های زیبا خواهد شد.
نشانه شناسی در ساختار طراحی و کارگردانی مشاهده می شود از قبیل پرتاب یک سیگار روشن به سمت بالا و بازگشت این سیگار و به زمین افتادنش به نحوی که یادآور پرتاب یک مرد از روی پل به قصد خودکشی باشد، کنایه ها و استعاره های زبانی از جمله یا صاحب الزمان، چرا زمان نمی گذره و توجه به حاجت دهی امام رضا(ع) و... که در عین ایجاد فضای تراژیکمدی، سبب جذابیت های اثر می شود. در نتیجه ساختار اصلی این اثر یک نمایش ابزوردیستی است و نه رئالیسم . بلکه اثر در رودخانه ابزوردیسم تصویری از زندگی رئالیستی یک زندانی را نشان می دهد و رودخانه ماهیت تفکر ما را همراه و با خود می برد.
مریم جعفریحصارلو (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر)