در حال بارگذاری ...
...

درباره‌ی نمایش «رویای مردان مضحک»

زیر تیغ گیوتین گروتفسکی!

درباره‌ی نمایش «رویای مردان مضحک»

زیر تیغ گیوتین گروتفسکی!

«رویای آدم مضحک» داستان مردی است که قصد خودکشی دارد اما در پی یک برخورد کوتاه با دختربچه ناشناسی در خیابان از تصمیم خود منصرف شده و به آغوش زندگی باز می گردد.

درباره‌ی نمایش «رویای مردان مضحک»

زیر تیغ گیوتین گروتفسکی!

نویسنده و کارگردان: میلاد محمدی

شهرام خرازی‌ها - داستایفسکی نویسنده شهیر قرن نوزدهم روسیه داستان کوتاهی دارد به نام «رویای آدم مضحک» که در ایران کمتر مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. «رویای آدم مضحک» داستان مردی است که قصد خودکشی دارد اما در پی یک برخورد کوتاه با دختربچه ناشناسی در خیابان از تصمیم خود منصرف شده و به آغوش زندگی باز می گردد.این متن فاقد فراز و نشیب و تعلیق ِ هیجانزا است و بیشتر به یک طرح کمرنگ شبیه است تا یک داستان کوتاه.«رویای آدم مضحک» به رغم محتوای فلسفی تأمل برانگیزش، ساختار بسیار ساده ای دارد و از مصالح و جذابیت های کافی و لازم برای تبدیل شدن به فیلمنامه یا نمایشنامه برخوردار نیست بالفرض که متن را با اغماض بسیار، مناسب برای اقتباس تصویری یا نمایشی بدانیم باز هم کفه تصویر و سینما نسبت به کفه اجرا و تئاتر سنگین تر به نظر می رسد به عبارت دیگر شاید بتوان داستان کوتاه «رویای آدم مضحک» را با امکانات پیشرفته کافی در قالب یک فیلم سینمایی ِ رویاپرداز ِ فانتزیک تولید و عرضه کرد اما تبدیل کردنش به یک تئاتر ِ صحنه ای، کاری فوق العاده دشوار است.این داستان در خوشبینانه ترین حالت در قالب اقتباس برای یک نمایش ِ رادیویی جواب می دهد و متن ِ مناسب و بسنده ای برای نمایش ِ صحنه ای و اجرای ِ تئاتر در تماشاخانه نیست.با این اوصاف اگر کسی بتواند «رویای آدم مضحک» را به صورت نمایشی واجد جذابیت های دراماتیک ، دیداری و شنیداری بر صحنه تئاتر اجرا و عرضه نماید ، کاری بس ارزشمند انجام داده و خدمت بزرگی به عالم تئاتر و ادبیات کرده است.جسارت میلاد محمدی برای انتخاب متنی مهجور و کمتر شناخته و خوانده شده از داستایفسکی، ستودنی و شایان توجه است اما متأسفانه حاصل کارش نه تنها قابل دفاع بلکه قابل اعتناء هم نیست.ریشه شکست مطلق نمایش در وهله اول در انتخاب متنی است که همان طور که اشاره شد، ظرفیت دراماتیک کافی برای تبدیل شدن به نمایشنامه را ندارد.از دل داستان کوتاه «رویای آدم مضحک» می توان یک فیلم ِ تخیلی با مایه های فلسفی و روانشناختی بیرون کشید.به تصویر در آوردن فصل نسبتا مطول پرواز رویایی شخصیت اصلی داستان به جهانی فرضی با تروکاژ(حقه های سینمایی) و استفاده از امکانات رایانه ای امکانپذیر است اما در سن ِ محدود ِ تئاتر و تماشاخانه ِ مسقف، چنین امری به سختی امکان پذیر خواهد بود.به نمایش در آوردن این پرواز رویایی در صحنه تئاتر با همه محدودیت های لجستیکی و فیزیکی اش مستلزم «طراحی حرکت» حرفه ای است که البته نمایش «رویای مردان مضحک» کاملا تهی و بی نصیب از این طراحی است. بر مبنای آن چه در صحنه می بینیم، کارگردان قادر به طراحی میزانسن مناسب و درخور اثر داستایفسکی نیست!؟ و بازیگرانش توان  پیاده کردن و رعایت میزانسن را  ندارند!؟ نمایش بیش از حد لخت و عور و در نتیجه کم جاذبه است.پنهان شدن زیر اصطلاح ِ «تئاتر تجربی» سبب چشم پوشی از ضعف های بی شمار نمایش نمی شود.آن چه بر صحنه جاریست نه تنها «تئاتر تجربی» بلکه حتی در حد یک «تئاتر آماتوری» و «تئاتر دانشجویی» هم نیست! «رویای مردان مضحک»  بیشتر به یک جور «اتود» کلاسی در دانشگاه شبیه است، انگار چند نفر دانشجو به خاطر پیدا نکردن بازیگر مجبور شده اند خودشان نقش هایی که درک نکرده اند را در مقابل استاد و همکلاسی های شان بازی کنند!؟ تا نمره بگیرند و واحد عملی را پاس کنند. نمایش «رویای مردان مضحک» حتی زیر اصطلاح «تئاتر بی چیز» هم نمی گنجد! منظور گروتفسکی، نابغه تئاتر لهستان از این نوع تئاتر و حذف عناصر غیرضروری و اجرای نمایش با حداقل امکانات ، نادیده گرفتن جذابیت های صحنه نبود؛ هنر گروتفسکی در این بود که «تئاتر بی چیز» را در اوج جذابیت، اجرا و چشم ها را خیره می کرد. «رویای مردان مضحک» نمایشی شنیداری و بی بهره از جذابیت های بصری است تا آن حد که هنگام اجرا، این احساس به تماشاگران دست می دهد که انگار در حال شنیدن یک «پادکست» یا شاهد یک «نمایشنامه خوانی» هستند!

«رویای مردان مضحک» بدون دکور، طراحی صحنه ، چهره پردازی و  اکسسوار(وسایل صحنه) اجرا می شود.طراحی لباس نمایش نیز عملا نمود خارجی ندارد.سه بازیگر که هر سه نقش یک نفر را بازی می کنند از اول تا آخر نمایش در برهوت ِ صحنه ای کاملا لخت و بدون کمترین تزئین، از این ور به آن ور می روند و حرف می زنند.حرکت در این نمایش، مفهوم خود را از دست داده و نه طراحی فکرشده و درستی دارد نه اجرای تأثیرگذاری! محتوای ِ کلام ِ بازیگران نیز کلمه به کلمه با متن داستایفسکی مطابقت دارد بی آن که این تطابق ِ سفت و سخت ضرورت داشته باشد. اگر قرار بود داستان داستایفسکی به صورت نمایشنامه خوانی یا نمایش رادیویی اجرا شود شاید این تطابق ِ نعل به نعل پذیرفتنی بود ولی اگر اجرا در صحنه مد نظر بوده یا باید متن را دستکاری و دراماتورژی می کردند یا باید آن را بدون دستکاری و بی کم و کاست اما با امکانات و اجرای مناسب صحنه از دکور، اکسسوار ، ماسک و لباس گرفته تا گریم ، نورپردازی، حرکات موزون حتی مولتی مدیا جذاب و قابل تماشا می کردند.تلاش های محمدی در مقام کارگردان برای ارتقای نمایش در لحظاتی کوتاه که صحنه را با نور موضعی روشن می کند یا از نور رنگی و نور چشمک زن بهره می برد، مشهود است اما بیش از این نه.او در این لحظات نشان می دهد که با کاربردهای نور در تئاتر و تطبیق نورپردازی با رخدادهای صحنه، آشنایی خوبی دارد و می تواند با به کارگیری صحیح و هدفمند نور ، جهت دهی مناسب به آن و بازی با رنگ ها به بازیگرانش حین ایفای نقش کمک کند.با همه این امتیازها ، میلاد محمدی در مجموع، در کارگردانی نمایش «رویای مردان مضحک» موفق نیست.بازیگران نه ایست و ژست درستی دارند نه ورود و خروج و مسیر حرکت مناسبی.آن ها ادای پرواز ، خیره شدن به افق ، بر زمین افتادن ، جهیدن و از زمین برخاستن و ... را در می آورند آن هم به ناشیانه ترین شکل ممکن.چیزی در حد اجراهای دانش آموزان در جشن های مدرسه ای و ایام مناسبتی! مهم ترین و برجسته ترین ترفندی که میلاد محمدی برای دستیابی به اجرایی خلاق به کار بسته، سپردن نقش شخصیت اصلی به سه نفر به جای یک نفر بوده است البته این ایده در نطفه خفه شده و به بلوغ نرسیده است.عدد سه توجیه دراماتیک ندارد. نقش مرد را می شد به جای سه نفر ، به دو یا چهار بازیگر هم داد بی آن که در اصل قضیه تفاوتی حاصل آید.تنها فایده افزایش تعداد بازیگر شاید تحرک بخشیدن بیشتر به صحنه و تنوع نقطه دید بوده است. حذف نقش دختربچه خطایی نابخشودنی است که عملا به فروپاشی نمایش انجامیده است. دختربچه در داستان داستایفسکی انگیزه مرد برای خودکشی را به صفر می رساند ؛ مگر می شود چنین نقش کلیدی و حساسی را از نمایشنامه و نمایش حذف کرد؟ و برای پر کردن جای خالی اش در صحنه به کلام متوسل شد؟ این امر ممکن است از قصور تهیه کننده وکارگردان مثلا تن ندادن به ریسک کار با بازیگر خردسال یا کمبود امکانات گروه اجرایی مثلا دشواری ِ یافتن ِ بازیگر ِ خردسال که شرایط حضور هر شب بر صحنه را داشته باشد و... ناشی شده باشد. کارگردان از حفظ ریتم عاجز است و البته بازیگران هم نتوانسته اند به وی کمکی در این زمینه کنند.در نمایش های ِ کم بازیگر که کارگردان علاوه بر کارگردانی، خود نیز به عنوان یکی از بازیگران در صحنه حضور می یابد، گاه همچون نمایش «رویای مردان مضحک» اینچنین به نظر می رسد که کارگردان اعتماد کافی به بقیه بازیگران ندارد و خودش هم در صحنه حاضر است تا علاوه بر صحنه گردانی ، دیگران را از نزدیک هدایت کند! جالب است که در «رویای مردان مضحک» نه خودش درست بازی می کند نه دو بازیگری که به چنین سلطه عبثی تن داده اند! طراح ِ لباس ِ نمایش ذره ای به حال و هوای حاکم بر داستان داستایفسکی نزدیک نشده است. لباس ها از فرط سادگی و فقدان ارتباط با منبع اقتباس بر تن بازیگران زار می زنند! پوتین ها فقط در حد یک تا دو دقیقه ، آن جا که سه مرد سپیدپوش به سبک سربازان و نیروهای ارتشی، پاهای شان را محکم بر زمین می کوبند ، کاربرد ِ معنایی و نشانه ای می یابند و در بقیه لحظات نمایش هیچ نمودی ندارند.

پیشنهادهایی برای اجرای بهتر: یک دراماتورژیست می توانست متن را برای اجرای صحنه ای، متناسب کند. او می توانست مانع از حذف دختربچه و موجود ناشناخته از نمایشنامه شده و با مجال دادن به این دو نقش ، متن نمایش را از تک صدایی خارج کرده ، خون تازه ای در رگ های خشکیده اجرا دوانده و اتمسفر خشک و بی روح صحنه را از رخوت به در آورده و به فضای ماورایی داستان داستایفسکی نزدیک نماید.

در صورت عدم دسترسی به بازیگر خردسال برای ایفای نقش دختربچه ، می شد از عروسک و عروسک گردان در صحنه سود جست.

با کمک گرفتن از یک نفر کورئوگرافر یا طراح حرکت، می شد مشکل ایست ها و حرکات کاملا نادرست بازیگران و هدایت ِ اشتباه ِ کارگردان را برطرف کرد و ریتم درستی به حرکات داد.

با استفاده از ماسک برای هر سه بازیگر در برخی از لحظات نمایش، می شد خلاء گریم را پر کرد.

برای فضاسازی می شد به استفاده از برف مصنوعی و دستگاه حباب ساز فکر کرد.

بعید می دانم که حداقل چند تایی از این پیشنهادها به ذهن کارگردان و سایر دست اندرکاران نمایش نرسیده باشد .

جمع بندی: «رویای مردان مضحک» هر چه باشد ، نمایش نیست و نسبتی با تئاتر ندارد،هیچ نوع تئاتری حتی «تئاتر بی چیز».وقتی نمایش تمام می شود، سوال های بی شماری به ذهن متبادر می گردد که به سختی می توان پاسخ مناسب برای آن ها پیدا کرد: چرا کارگردان بر حذف افراطی بیشتر عناصر نمایش اصرار داشته؟ چرا چنین نمایش بی جاذبه ای در مرحله بازبینی تائید شده؟ چرا سالن خوبی مثل سالن استاد انتظامی به این نمایش اختصاص یافته؟ فروش بلیت صدهزار تومانی برای نمایشی که حتی پنجاه هزار تومان هم نمی ارزد! چه توجیهی داشته؟ چرا داستایفسکی زیر تیغ گیوتین گروتفسکی رفته؟

شهرام خرازی‌ها (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)