در حال بارگذاری ...
...

درباره‌ی نمایش هیدن (نقد مهمان)

شما دعوتید به دیدن نادیدنی‌ها‍!

درباره‌ی نمایش هیدن (نقد مهمان)

شما دعوتید به دیدن نادیدنی‌ها‍!

سمانه توکلی - هیدن از مخاطبش درخواست فهم دارد. اما نه فقط درک فضای فکری اجرا، که طلب می‌کند پیچیدگی درونی کارکترها را هم کنکاش کرد. و حتی برای نمایش بصری اشیاء هم بیننده را به فکر وا می‌دارد و با اجرای پانتومیم آن‌ها را تشریح می‌کند.

درباره‌‌ی نمایش «هیدن» 

شما دعوتید به دیدن نادیدنی‌ها‍!

سمانه توکلی - نمایش هیدن داستان تازه‌ای برای تعریف ندارد؛ اما نگاه تازه‌ای دارد به یک ماجرای نسبتا کلیشه‌ای؛ داستان خیانت مردی به زن وفادارش که با پرداخت و اجرای خوبی که دارد، مخاطبش را راضی از سالن بیرون می‌فرستد. 

ارتباط میان بازیگران اولین موردی است که هیدن را دوست‌داشتنی می‌کند. تعاملی خوش‌ریتم که روایت‌گر رابطه‌ی پیچیده و پر تب‌وتاب مدرن انسان‌هاست که برخلاف آشوب‌های درونی‌اش، هر آن ممکن است تحت‌شعاع یکنواختی قرار بگیرد. (میت) با بازی حمید رحیمی، شخصیتی است که برای فرار از این رابطه‌ی ملال‌آور، دست به خیانت می‌زند. (ژان) هم با بازی تحسین‌برانگیز ریحانه رضی، همسر نابینای اوست که مدام در تلاش است تا خانه‌ای امن و فضایی پر آرامش در کنارش بسازد.

ژان، دغدغه‌ی امنیت دارد؛ او هم از همسرش طلب تأمین امنیت جانی می‌کند و این تقاضا را در کلام نشان می‌دهد؛ و هم در تکاپوهایی که برای برهم نزدن آرامش موقت زندگی مشترک‌شان دارد می‌بینیم که خواستار امنیت روانی نیز هست. 

میت، چشم ژان است. به‌جای او می‌بیند و گاهاً حتی به‌جای او زندگی می‌کند. اما لحظه‌ای که تقابل تنش‌زایی با ژان دارد، دیگر نقش راهنمای بینای او را بازی نمی‌کند. با این‌کار هم امنیت جانی او را با تکه‌شیشه‌های روی زمین به‌خطر می‌اندازد، هم امنیت روانی‌اش را نشانه می‌گیرد و به او القا می‌کند که فردی ناقص است و برای دوام به بودن در زیر سایه‌ی میت، نیاز دارد. 

در تمام طول نمایش با رویدادهایی روبرو هستیم که ما را تشنه‌ می‌کند برای مواجهه با غافلگیری بعدی‌ای که اطمینان از حضورش رفته رفته بیشتر می‌شود. و باعث می‌شود پا به پای داستان برای کشف حقیقت بدویم و گول سرابی را بخوریم که فکر می‌کنیم در پایان نمایش به آن می‌رسیم؛ در صورتی که حقیقت از همان ابتدا پیش چشم ماست. فقط مجاب می‌شویم آن را نادیده بگیریم. 

جمله‌ی تبلیغاتی نمایش هیدن را به خاطر بیاورید! «انسان‌های بینایی که حقیقت را کتمان می‌کنند، نابینا هستند.»  با این منطق، همه‌ی ما نابیناییم. و هدف این نیست که جایی دور از جهان اجرا بنشینیم و خیانت غیرانسانی مردی به همسرش را از جایگاه قضاوت قبیح بشماریم. بلکه انگشت اتهام هیدن دقیقا به‌طرف خود ماست و یادآورمان می‌شود که: «ببینیم!» 

این اثر با یک روایت ساده و خطی، تلفیقی از رویدادهای درونی و بیرونی است. که ضعف و قوت‌های کارکترها را با صداقتی که نسبت به بیننده دارد نمایان‌گر می‌‌کند. ارتباط کلامی‌ زوج محوری، بدون زیاده‌گویی و در راستای نمود حقایق داستان پیش می‌رود. و در مدت زمانی کوتاه، رابطه‌ای را به صحنه‌ می‌آورد که در آستانه‌ی فروپاشی قرار دارد و هر لحظه مخاطب انتظار ضربه‌ی نهایی را می‌کشد که ناگهان همه چیز خراب شود.

البته که از همان ابتدا همه چیز خراب شده است؛ اما موضوع بر سر عیان شدن آن است و نتایجی که در اثر این اتفاق به‌بار می‌آید. سیلی میت به ژان، همان جرقه‌ای‌ست که انبار باروت زندگی‌شان را شعله‌ور می‌کند و مقدمه‌ای‌ست بر پایان ماجرای هیدن‌.

نمایش‌نامه‌ی حاصل نویسندگی مشترک کوروش شاهونه و ریحانه رضی است. همکاری‌ای که نتیجه‌ی آن به‌خوبی در داستان قابل‌مشاهده است. من فکر می‌کنم قسمت‌هایی که ژان یک زن به تمام معناست و حتی بیناتر از میت، به‌خوبی متوجه می‌شود اطرافش چه می‌گذرد، از ذهن نویسنده‌ای هم جنس خودش روی کاغذ آمده است و موقعیت‌هایی که میت موفق می‌شود به سادگی حضور کس دیگری در خانه را به‌صرف نابینایی همسرش انکار کند، شبیه افکار ذهنی مردانه است که زن داستان را در قالبی ترحم‌برانگیز به ما نشان می‌دهد تا باور کنیم که سزاوار ظلمی به او روا می‌شود، نیست. 

پایان داستان را اما به نظرم ذهنی زنانه ساخته است! فکر می‌کنم نگارنده‌اش یا زنی با شناخت خوب از جهان جنسیتی زنانه است، یا مردی‌ست که هوشیاری زنانه را خوب می‌فهمد و آن را در وجود خود دارد. آرامش نهایی و پذیرشی که ژان در برخورد با خیانت میت دارد، شاید ابتدا با انفعال شخصیت او اشتباه گرفته شود.  اما درحقیقت اوج زنانگی اوست که نه از میت جدا می‌شود و ترکش می‌کند و نه جنجالی بی‌اثر راه می‌اندازد. فقط گله می‌کند که کاش این ناامنی را در خانه‌اش، تنها مأمن امنش که مدام نگران برهم خوردن آرامشش بوده، نمی‌آورد. ژان یک زن واقعی است که می‌فهمد بزرگترین تاوان برای خیانت، نزاع یا جدایی نیست. گاه فقط سکوت و دریغ کردن عشق حقیقی کافی‌ست؛ تا اوج لذت انتقام چشیده شود. 

کلیت اجرای هیدن در فضایی پارانوئیک رخ می‌دهد که مخاطب را به‌خوبی همراه داستان می‌کند؛ و البته آن‌را مرهون طراحی صحنه‌ی مینیمال، ریتم و تمپوی موسیقی، و بازی کمی اگزجره اما درست حمید رحیمی است. در طراحی‌صحنه‌ی این کار دکوری تماماً سفید که القا کننده‌ی پاکی و تمیزی است، بستری می‌شود برای خیانت کثیفی که در پشت پرده رخ می‌دهد. این تناقض به همین‌جا ختم نمی‌شود، و حتی رنگ لباس بازیگران هم به مساعدت این فریب‌کاری رنگ‌ها آمده‌ است. آدم‌هایی که فارغ از ظاهر تیره یا روشن‌شان، می‌توانند دارای شخصیت سیاه، سفید، یا خاکستری باشند.

هیدن از مخاطبش درخواست فهم دارد. اما نه فقط درک فضای فکری اجرا، که طلب می‌کند پیچیدگی درونی کارکترها را هم کنکاش کرد. و حتی برای نمایش بصری اشیاء هم بیننده را به فکر وا می‌دارد و با اجرای پانتومیم آن‌ها را تشریح می‌کند. 

پس اگر به تماشای هیدن آمده‌اید، قرار نیست با اثری بی‌جان و خنثی روبرو شوید. بلکه از ابتدا تا انتها، درگیر اجرایی می‌شوید که دعوتتان کرده به دیدن نادیدنی‌ها.

سمانه توکلی (هنرجوی کارگاه نقد تئاتر کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)