دربارهی نمایش «۶۵۷»

دربارهی نمایش «۶۵۷»، کار شهرام گیل آبادی
سقوط جبران ناپذیر متن
رضا آشفته - نمایش ۶۵۷ نسبت برابری بین متن و اجرا برقرار نمی کند و در اجرا نسبت به متن از کامیابی بیشتری برخوردا است و دلیل آن نیز به ارائه ی شبوه تئاتری بسیار فعال و کاربردی برمیگردد، بی آنکه در نهایت کاربردی باشد. همچنین بازی سیما تیرانداز و ارائه آوازها و ترانه هایی است که در آن کافه نمایشی شنیده می شود گه اجرا را سرپا نگه میدارد.
نمایش روایی است و با تک گویی پسر جوانی همراه می شود که زندگی اش آمیخته با کارهای سخت و جانفرساست و او از کولبری در کوههای کردستان به ماشین خوابی و مرده شوری و تونل وحشت و مانند اینها در تهران میرسد و در این بین داستان دلدادگی ها و عاشق شدن هایش شنبدن دارد که هیچکس حاضر تیست به او محل سگ بگذارد. اما این بیچاره دست از عشق برنمیدارد و دچار سیکل ناتمامی است و روایتهای او پراکنده و از هم گسیخته می نماید چونکه ساختار پسامدرن است و در آن عدم انسجام و گریز از جدیت و منطق یک اصل است و انگار چنین سرنوشتی در عشق روایت را دچار گسیختن ها می کند و ما به ناچار درنگ گسسته ای داریم که دارد یک پازل سازد و سرنخ ها را در پیوست یک آدم پراکنده و روان پریش جستجو کند و شاید عاشق بودن اوست که این پسر را از انتقام و قتلهای زنجیره ای بر حذر میکند وگرنه این حال و هوا کم از آن قتلها نخواهد داشت. در عین حال متن محمد چرمشیر و شهرام گیل آبادی در گریز از واقعیت و به حقیقت در واقع نمایی راه به جایی نمی برد و نمی تواند باوری فراتر از یک فانتزی عاشقانه پیدا کند اما در شیوه اجرایی؛ چیدمان و تحرک بازیگران و ارتباط جستن با تماشاگران و دعوت به تعامل و مشارکت آنها، لحن و بیان را زنده و پویا میکند و اعتبار اجرایی بانی دوام و بقای آن در کل خواهد شد.
در اجرا حضور خلاق سیما تیرانداز در شکل گیری خطوط میزانسن ها به نسبت مشارکت و نوغ پاسخگویی آنان تاثیرگذار است و این خود کلیت اجرا را رقم می زند و زبان کنایی و آیرونیک و نقاط هجوگونه و رفتارهای طنز قالب کلی را از بچص۰ یان تراژدی به بیان کندی سوق می دهد و ما برخوردار از حال و هوای انبساطی نسبت به فضای آن خواهیم زد و همین تناقض باید نسبتهای برابری جویانه از تراژدی و کمدی ً یابد.
به هر روی
تیرانداز بازیگری است که هم لحن روایت را به درستی ادا می کند و هم در هماهنگی با اعضای گروه که در گوشه و کنار و در میان تماشاگران پراکنده اند، به دنبال ایجاد ارتباط و تعامل است و همچنین در ایجاد موسیقی و آواز هماهنگی می کند و در مجموع این حکایت نمایشی ما را دچار فعل و انفعالی می کند که بی تفاوت نمانیم؛ شاید رویکرد اجتماعی اش در تناقض با جنبه طنز نمی تواند به باوری دقیق و بادوام تبدیل شود و با آنکه اجرا جذابیت های خود را دارد و بازی و موسیقی در آبائه آن موثر است اما متن در انحراف معنایی دچار سقوطی جبران ناپذیر می شود.
َ