دربارهی نمایش «جریان»
آب در هاون کوبیدن

دربارهی نمایش «جریان» ، نوشته و کار علیرضا معروفی
آب در هاون کوبیدن
رضا آشفته - نمایش جریان در تالار اصلی تئاتر شهر بسیار سخت برانگیز است، از این روی که هنوز به نظر می آید شکل و شمایل یک تئاتر را نیافته باشد و یا اینکه با یک شکل بسیار خلاقه دارد اجرا می شود که ما باید به عنوان تماشاگران فهمیده متوجه اش شویم و این نوع برخورد کار را برای مخاطبان سخت می کند.
به هر روی یک فضای خالی داریم، بلاتشییه به تعزیه ایرانی و شاید برآمده از نظر گاه فضای خالی پیتر بروک باشد و اگر آن هم نباشد؛ تئاتر بی چیز یرژی گروتفسکی را داریم و چه بسا نوتر از این نوع حرفها، برآمده از خلاقیت فردی کارگردان باشد. ل
به هر روی، وقتی فضا خالی می شود و عاری از همه چیز، با توجه به نوع عناصر و نگاه حسابگرش، حتما کآسه ای زیر نیم کاسه هست وگرنه هنر که همینطوری و باری به هر جهت نیست و اگر بود همه هنرمند بودند و شهره آفاق و انفس!
پس به سادگی نمی شود سر از جریان درآورد، مثل تماشای هر کاری به راحتی حقایقی بر ما آشکار نمیشود که با فهم گونه و سبک بحث را بشود سر گشود و از دل آن بشود به چند و چون اثر پی برد که دقیقا چه کرده این کارگردان با خود یا اثرش و یا مخاطب را در پیچ و تاب چه نگاهی تب زده کرده است. تصویر با مردی موجه و ریشو می آغازد که در پی دخترکی می دود نه یکبار بلکه چند بار و دخترک نمی ایستد به بانگ مرد که دلش می خواهد همکلام شوند و در این میان، مردانی و زنی در خطوط متقاطع و گاه در همان دایره در آمد و شدند و دیالوگی برقرار میسازند؛ البته همگی با شتاب و فوریتی غیر معمول.
همه به دنبال ایجاد مصیبتهای همین مرد موجه هستند که مصطفی نام دارد و چه بسیار شبیه است به زنده یاد مرتضی آوینی که در مقابل مدیر مجله و ّشبکه تلویزیونی باید ایستادگی کند و گاهی دوان دوان خودش را به آنها برساند و التماس کند که کارش را مهیا سازند. مجله ای که به دلیل پا در کفش شهردار وقت کردن، فعلا تعطیل شده و این میسر نمیشود مگر در بی خیالی این نوع گیر دادنهای منطقی به معماری شهر تهران سیر کند! یا مدیر ِشبکه تردید دارد در ساخت و ساز آن مستندهایی از این نوع که در دل جنگ و جهاد اتفاق افتاده باشد؟! چراهایی که ارائه نمی شود و شاید ساختار فوق مدرن متن می طلبد که همه چیز بی دلیل در سایه ای از ابهام قرار گیرد! به هر روی این شکل فرار و سیال و بیش از حد بیشکل، ما را از هرگونه پندار ریشه دار و اصیلی دور میکند تا در دل یک بیشکلی وابسته شویم به آنچه میبینیم و قابل مشاهده است و از گمانه های راستین چشم بپوشیم چون که کار نه نسبتی با تعزیه ایرانی دارد و نه میخواهد از این نوع نمایش ریشه دار ایرانی نکته ای را وام بگیرد. صداهای بلند و گاه جیغ و داد بازیگران نیز همخوانی نمیکند با ایده بیان بدنی گروتفسکی که همه چیز در بی چیزی در اتکای به خلاقیت فردی بازیگران پوشیده می شود و نه از ترکیبهای بدنی بازیگران برای پر شدن فَضای خالی پیتر بروکی خبری هست! فقط گوشهایمان سرسام میگیرد و به ناچار باید در سالن مانده و خرده و نق هم جواب نمی دهد مگر دست زدنهای تماشاگران به احترام پایان کار و سپاسگزاری آز گروه اجرایی زنگ خلاصی برای راحتی سرت بشود.
علیرضا معروفی حق انتقاد دارد چون که تئاتر بهترین بستر برای انتقاد است و اما فراتر از انتقاد رسم انتقاد کردن لازم است. اینکه آوردن دلایل و مستندات انتقاد را برازنده می کند و این گونه بشود گروهی را زمین گیر کرد وگرنه گرد و خاکی برپا می شود که به چشمهای خودت برمی گردد... شهردار وقت که احتمالا کرباسچی باشد، در آن زمان کارهای سازنده ای کرده و به تعبیری هنوز هم بهترین شهردار تهران در تمام این چهل و چند سال بوده و حجت الاسلام زم هم از بهترین مدیران خوزه هنری در تمام این سالها بوده اند. باز هم به دلیل نوع خدمات فرهنگی ای که در دوران صدراتش عرضه داشته اند و تلویزیون هم در آن سالها با دو شبکه خدمات و تولیدات بهتری را برای مردم عرضه میکرده است و البته اینها دلیلی برای انتقاد از آنان نیست اما زبان نقد باید ظریف تر و تیزبینانه تر به شکار لحظه هایی برود که هم باورپذیر باشد و هم درمانگر و به دردخور!! وگرنه همه چیز مصداق آب در هاون کوبیدن است و از بازار نقادی پّشیزی دست گیرمان نمیشود. اتفاقا بهترین روش کارآمدی جامعه نیز داشتن نگاه منتقدانه است که رشد و توسعه نسبی را به دنبال خواهد آورد.
جریان شاید دلالتی بر این پرسش عامیانه باشد که جریان چیست؟ و باید همچون جریان آب و خون بر زمین و بدن باشد که تداوم حیات را تداعی میبخشد وگرنه در بی جریانی راه به جایی نمیبریم و بیهودگی بر ما چیره خواهد شد و ما دقیقا تئاتر می رویم که در جریان امور زندگی قرار بگیریم و متوجه خودمان در زمان و زمین باشیم و این همان آگاهی نسبی است که در دل گفتگوها و فضای گفتگومدار اتفاق می افتد نمایش جریان هممی توانست ما را در جریان چند و چون زندگی ناب قرار دهد اگر قدرت قلم و بیانی در پس و پیش نمایان ساختن آدمها و رویدادهایشان موج میزد. فعلا جریان مدوری را در ذهن می پنداریم که در آن دخترکی می دود که می تواند مظهر حقیقت و زیبایی باشد و همان کونه که مصطفی یا در واقع مرتضی در جایی ابدی متوقف میشود ما نیز به ناچار باید مسکوت بمانیم چون نمایش جریان در دل خود با دلایل قابل اثبات حقانیت آدمها و برخورد با مصیبتها را نمایان نمی سازد.
رضا آشفته (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)