در حال بارگذاری ...
...

درباره‌ی نمایش «کسی برای یک گوریل غمگین کاری نمی‌کند» - نقد مهمان

کمال‌خواهی و زیستن در اجتماع

درباره‌ی نمایش «کسی برای یک گوریل غمگین کاری نمی‌کند» - نقد مهمان

کمال‌خواهی و زیستن در اجتماع

درباره‌ی نمایش «کسی برای یک گوریل غمگین کاری نمی‌کند»

نویسنده و کارگردان: مجید شکری

کمال‌خواهی و زیستن در اجتماع

سعید محبی - نمایش «کسی برای یک گوریل غمگین کاری نمی‌کند» درباره‌‌ی جوانی‌ست که برای متحول کردن زندگی خود، از طریق یک آگهی به موسسه‌ای که مدعی‌ست با ضریب موفقیت بالا این کار را انجام می‌دهد، مراجعه می‌کند؛ او باید از طریق چالش‌های متعددی که توسط هوش‌مصنوعی طراحی می‌شود، توانایی خود را اثبات کرده و استعدادهای نهفته‌اش را بشناسد اما در یک نقطه هوش مصنوعی هم از ارائه راهکار به او درمی‌ماند.

خودشناسی در جهانی که سراسر پرسش و سوال درباره‌ی جایگاه انسان شده است یکی از مهمترین مقولات جذاب روزگار ماست. جایگاه‌مان به عنوان یک فرد در هستی، برای خودمان و در جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم کجاست؟ چه چیزی ما به سمت بهتر شدن و رضایت از خود سوق می‌دهد؟ چه‌اندازه به ارزشمند بودن در جامعه و حس ارزشمندی در خودمان اهمیت می‌دهیم؟ این‌ها احتمالا مهمترین پرسش‌هایی است که در نمایش مجید شکری درباره‌ی انسان معاصر مطرح می‌شود و مادامی که ما به‌عنوان تماشاگر در جریان اجرای این نمایش پرسش‌های مهم و اساسی خودمان از زندگی را از زبان کارکترهای نمایشی بشنویم، اجرا را دنیال خواهیم کرد. اگر نمایش «کسی برای...» در زمینه ارتباط با مخاطب موفقیتی به‌دست می‌اورد حاصل همین ارتباط به واسطه‌ی پرسش‌های جامعه‌شناختی و فلسفی درباره‌ی زندگی است. ما دوست‌ش داریم. مثل همه‌ی پشت‌های اینستاگرامی که این‌روزها دنبال‌شان می‌کنیم و حتی ذخیزه‌شان می‌کنیم تا بعدا سرفرصت دوباره بخوانیم و بشنویم.

نمایش مجید شکری این‌طوری با مخاطبش ارتباط برقرار می‌کند. با چیزهایی که می‌گوید؛ مسائلی که درباره‌ی فلسفه زندگی مطرح می‌کند و البته موقعیتی که برای قهرمان قصه‌اش در ساختار یک درام با کیفیتی پایین فراهم آورده است. «کسی برای...» بیشتر از آن‌که اجرا شود و مسئله‌سازی دراماتیک داشته باشد حرف می‌زند و هرچند حرف‌هایش در لحظه‌ی اجرای نمایش به‌دل می‌نشینند اما بعد از خروج از سالن از یاد می‌روند. مسئله‌ی قهرمان این نمایش مثلا هم‌چون مسئله‌ای که برانژه در کرگدن به‌شدت با آن درگیر می‌شود نیست. برعکس کرگدن که فلسفه و پرسش و پاسخ به آن را دل یک قصه سراسر چالش و مسئله‌مند بیرون می‌کشد، این‌جا روایت نمایشی شکری متکی و وابسته به موضوع است. فلسفه و محتوایش را در سطح مطرح می‌کند. برای همین است که یاد می‌ورد. به‌همین خاطرست که شاید تماشاگر با خودش بگوید ای‌کاش دیالوگ‌های نمایش را یادداشت می‌کردم.

«کسی برای یک گوریل غمگین کاری نمی‌کند» مسئله‌ی انسان معاصر را با همه‌ی پرسش‌هایش دباره‌ی خود او مطرح می‌کند اما آن را دراماتورژی نکرده است. بنابراین بیشتر از اینکه اجرا شود بیان می‌شود. بیان‌ش هم در لحظه‌ی اجرا احتمالا دلنشین است چون با نیازها و پرسش‌های ما در مورد خودمان انطباق دارد اما در ذهن ماندگار نیست؛ شاید اگر داستان‌ش کیفیت دراماتیک مطلوب‌تری می‌داشت و تنها بسط یک موقعیت برپایه‌ی پرسش‌های فلسفی نمی‌بود در ذهن باقی می‌ماند.  

سعید محبی