دربارهی نمایش «نویسنده مرده است» (نقد مهمان)
نویسنده، مرده یا زنده؟

نویسنده، مرده یا زنده؟
دربارهی نمایش «نویسنده مرده است»
«نویسنده مرده است» نام اجرایی که این شبها در تماشاخانهی ایرانشهر روی صحنه میرود و با استقبال نسبتاً خوبی هم مواجه شدهاست. داستان دربارهی زن بازیگر مشهوری (با بازی یکتا ناصر) است که حالا قصد دارد اولین فیلم خود را بسازد و کشمکشهایی با نویسندهی فیلماش (با بازی بهنام شرفی) بر سر فیلمنامه دارد.
جهان این اجرا واقعگرایانه است و قصد دارد با نگاهی روانشناختی، فضای ارتباطی میان عوامل سینما را مورد نقد و بررسی قرار دهد و رویدادهایش در آن بخشی از مراودات پشت صحنهی تولید سینما که پنهان است اتفاق میافتند. بنابراین در این اجرا ما با یک درام رئالیستی مواجه هستیم. ارتباطی کاری و بحثی چالشی بین دو شخصیت اصلی که ویژگی منفعتطلبی و خودخواهیشان بیشتر بهچشم میآید، بهصورت باورپذیری موجب سوق دادن ذهن مخاطب بهسمت نقد روابط انسانی میشود و داستان چالشهای ساختاری روایتاش را از محل همین ارتباط و جزئیات آن بهوجود میآورد؛ چالشهای ساختاریای که مناسبات ارتباط میان دو شخصیت قصه آن را در ژرفساخت و در گسترهی روانشناختی و جامعهشناختی تاویلپذیر میسازد. متن با تمام سادگی و روایت روانش، دارای پیچیدگی جذابی است که بر پایهی دیالوگنویسی بنا شده و با بهرهگیری از متادرام، در مواجههی دیالکتیک دو کاراکتر اصلی، قصد نمود ابعاد درونی شخصیتها را برای مخاطب دارد.
خط داستانی این نمایش هم واضح و مشخص است؛ داستان بر پایهی تعلیق و تکرارهایی بنا شده که شاید بد نبود اگر با کمی خساست در استفاده از این عناصر روبرو میشدیم به این معنا که برخی از اطلاعات و کانسپتهای تاویلپذیر کمی دیرتر ارائه میشدند. گرچه تعلیق اولیهی کار جذاب است، اما تکرارهای بعدی آن کمی موجب خستگی مخاطب میشود؛ تکرار میشود و قابل پیشبینی است؛ پس جذابیتاش را تا اندازهای از دست میدهد و حقههای نمایش را برای بیننده قابل پیشبینی میکند.
«نویسنده مرده است» از طراحیصحنه قابل قبولی برخوردار است؛ عدم تغییر و فاصلهگیری از یک رویداد مکانی و زمانی مشخص و سادگی دکور باعث تمرکز بیشتر روی بازی بازیگران شده که هدف اصلی نمایش هم همین است. ازسوی دیگر تصویری رئالیستی از فضا در دکور و صحنه ارایه شده است که متناسب با جهان اجراست.
بهویژه در نیمهی دوم نمایش ما شاهد بازی چالشی، پرانرژی و جذاب میان شخصیتها هستیم؛ جذابیتی که با رسیدن به پایان اجرا کمکم فضا را رو به آرامش میبرد و برخلاف انتظار و شبیه دیگر غافلگیریهای آن، پرندهی اوج گرفتهی نمایش را با آرامش فرود میآورد و پایانبندی مناسبی را نتیجه میدهد.
داستان «نویسنده مرده است»، از فراز و نشیبهایی برخوردار است که گاهی درست درآمده و حرفش را رسانده و گاهی باعث آشفتگی حسی مخاطب میشود. دلیل این آشفتگی را هم میتوان متوجه نمایشنامه و هم اجرا دانست. مثل بخشهایی همچون مونولوگها که یکنواختی لحن بیان بازیگر نقش لیلی باعث برهمریختگی ریتم کار میشود و سیر نزولی هرچند کوتاه، اما پررنگی را در روند سینوسی حسوحال اجرا ایجاد میکند.
متن «نویسنده مرده است»، از ویژگیهایی برخوردار است که بازی شخصیتها میتواند آنرا به اوج تحسین یا قعر تقبیح برساند. بنابراین هرجا که بازیگران بیشتر ظرافتهای متن را درک کردهاند، شاهد درام باکیفیتتری هستیم.
انتخاب هوشمندانهی اسم این نمایش، ایجادگر دوگانگی و ابهام در مورد انتقال بیان مفهومی نهایی به مخاطب است.
اجرایی که شاید راوی منصفی برای اشاره به کمرنگ شدن نقش نویسندگان در سینمای امروز ایران بوده باشد.
اما احتمالا کمی بیانصافی است وقتی میخواهیم از این نمایش یاد کنیم جملهی «نویسنده مرده است» را بهکار ببریم؛ چرا که در این اجرا نویسنده در زندهترین و پویاترین حالت خودش حضور دارد و با این متن به دل مخاطبانش مینشیند.
سمانه توکلی (هنرجوی کارگاه نقد تئاتر)