دربارهی نمایش «اینجا پنجرهای باز مانده است»
سخنرانی؛ خاطرهگویی یا تئاتر
تئاتر «اینجا پنجرهای باز مانده است» همه چیز تویش پیدا میشود؛ از مولوی و عطار و همایش شهر و ادبیات گرفته تا توپ و قوطی کرم مرطوب کننده و پنجره و سلفون و تیر و تخته و شمع و گل و پروانه. تئاتر ندا شاهرخی یک پیکره بیشکل و محتوای اشتباه است. از سخنرانی درباره پنجره و تعاریف ویکیپدیایی شروع میشود و به خاطرهگویی هنگامه نامی میرسد که نقشش را سعید چنگیزیان بازی میکند. بعد هم مدام شلنگتخته میاندازد تا چیزی بگوید و تازه بعد از کلی پرگویی و سخنرانی بهزور بهما میفهماند که دارد خوانشی امروزی از هفت وادی عطار را روایت میکند. کجایش به عطار میخورد؟ راستش اگر خودش هر مرحله را روی پرده نمینوشت و نمیگفت، محال بود که متوجه بشوم.
تناسب، زیبایی، شکل و معنا چیزهایی هستند که نمیتوان آنها را این تئاتر پیدا کرد. هر صحنه شلخته و نازیبا به دیگری چسبیده است. از آن پردههای نقاشی روی دیوارهای سالن گرفته تا آن تصاویر بی معنا و خستهکننده از پنجرهها که اصلا بهچشم نمیآیند و تازه اگر بیایند دیگر سعید و هنگامه را نمیبینیم، چون مدام هستند. و از صدای گیتاری که تمام مدت دارد نواخته میشود گرفته تا آن حفره بزرگ خالی وسط این قابها (کل صحنه) که تمام مدت خالیست و فقط شلوغ میسود و توپها و قوطیها و... صحنه با همهی خردهریزههای بیربط، زشت میشود. گیرم اینکه توپها و بارداری هنگامه بهزور بخواهد معنایی پیدا کند. یا آن سایه و شمع شبیه چیزی باشد و آن چراغ قرمز نشانهی چیزی دیگر.
نمیدانم چرا هیچکس نبوده که به خانم شاهرخی بگوید مجموعهی آنچه که در صحنهاش دیده میشود مثل بازار خرتوپرت فروشها چشم را اذیت میکند. کسی نگفته که قراراست حتی اگر بخواهیم زشتی را بهنمایش بگذاریم، شکل اجرای آن را هنرمندانه انجام دهیم. تغییرش بدهیم و کاری کنیم که تماشاگر رغبت کند آنرا ببیند. اینجا تازه ظاهرا موضوع مطلوبیست کع مظهر زیباییست. اصلا این مرور و ساختار ظاهرا حلزونی شناخت هنگامه از مطلوب و خودش اصلا در عرفان عین مسیر زیبایی است!
ازسوی دیگر، سخنرانی و تعریف کارکرد و انواع پنجره و خاطرات هنگامه از سعید و بارداریاش که بخش اصلی اجراست، اصلا ضدتئاتر است؛ داستان است؛ سخنرانیست؛ خاطرهگوییست. هرچه هست بیکیفیتترین شکل اجرا را بهدست میدهد چون مبتنی بر عملکردهای ادبیات داستانیست. بگذریم! صرفنظر از اینها جریان چیست؟ خانم شاهرخی، شما بعد از همه خاطرهها و اطلاعاتی که در مورد پنجره به ما میدهید میخواهید چه چیزی را با من مخاطب در میان بگذارید؟ موضوع عشق است؟ مطلوب است؟ زندگی است؟ مرور است؟ باور کنید خیلی سعی کردم بین اینهمه شلوغی و خرتوپرت و خاطره و... یک چیزی برای فهمیدن پیدا کنم و نتوانستم.
بیشتر از این نمیتوانم درباره این اجرا چیزی بنویسم.
مهدی نصیری (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)