دربارهی نمایش «کافه کات»
کابوسهای به همریخته

کافه کات نمایشیست که دوستش دارم. نه همهاش را؛ نه بهخصوص، وررفتن بیش از اندازهاش با ماجرا و باگهایی که در باورپذیری منطق دارد را. طراحی قصهاش قبل از هرچیز خوباست. قصهای را که چهقدر خوب برای محتوای مورد نظر ساخته شده. این قصه خوب توانسته محتوای مورد نظر کیانی درمورد جامعهاش را در خود جا بدهد. طوری که حالا در زمان اجرا مضمون و صورت یکی شدهاند. در اجرا هم این عبور از تلخی و کابوس و واقعیت به دهشتناکی حقیقت زیباست. کیانی اینجا مثل کارهای قبلیاش دربند واقعیت نیست و سویهای حقیقی از واقعیت را بهاجرا میگذارد. حقیقتی که ورای واقعیت تراژیک، هراسناک بهنظر میرسد. کابوسیست که توی گوشت فرو میرود و بوی خون آن استشمام میشود. خشونتی بیپروا از جامعهای را نشان میدهد که گرفتار حقیقتی دلخراش است. تحقق لذت انتقام یا مثله شدن رویاهای ساده در این بیپروایی، کابوسی میشود که ترس به جان آدم میاندازد. گوشت و پوستش را خراش میدهد و به جگرش زخم میزند.
کافه کات این تاثیر را با طراحی قصهای درست از جامعه میگذارد و در مرحله بعد با انتخاب شیوهی اجرایی مسیر اتفاق را در جهانی متناسب با منظورش صورتبندی میکند. جامعهی مورد پرداخت در نمایش کیانی از بیداریخانه و روز عقیم تا کافه کات، تغییر کرده. حالا تند و خشن و بیپرواست. قبلیها مثل رویا بودند. تلخیشان هم در جهانی از رویا بیان میشد. این یکی بیشتر از آنکه تلخ باشد، تند است و در خلائی کابوسوار روایت میشود. کابوسی است که نمیتوان از آن رها شد. زخم میزند و میبرد. در آن ظالم، مظلوم را و مظلوم ظالم را سلاخی میکند. کابوسیست که انگار قرار است تا ابد تکرار شود و هربار دخترها با چمدانهایشان بیایند و تکههای بدن مثله شده کیسان را هرکدام بهجایی ببرند؛ که کیسان هربار بازیاش را دوباره برای مثله کردن دخترها از نو آغاز کند.
درکنار این طراحی کلی، اما در پرداخت قصه و مسیر اجرا خیلی لنگ میزند. دقیقا از جایی که کابوس با طرح بازی توسط کیسان پیش میرود این کابوس را خود اجرا انگار به استهزاء میگیرد. طولانی و کشدارش میکند و اتمسفر دهشتناک آنرا از بین میبرد. از شب تولد به بعد همهچیز کافهکات خراب میشود. شلنگ تخته میاندازد و تلاش میکند تا چیزی را روایت کند که دیگر میدانیم چیست. محتوایش هم همینطور! از هر زاویهای که به آن نگاه کنیم از یک جا به بعد بلاتکلیف است. معلوم نست زنانه است یا ضد زن. در بیرون زنانه است اما بهشدت دلش میخواهد ضدزن باشد.
به ظاهرش اگر نگاه کنی انگار میخواهد جامعه زنهای مورد تجاوز و تهدید قرار گرفته قربانی و مظلومیتشان را به نمایش بگذارد اما در باطن و حتی زمانی که آنها خودشان را قضاوت میکنند همه چیز طور دیگری است. کاری به این محتوا ندارم چون فرضیهای نمیدهد و ادعایی را در معرض استدلال قرار نمیدهد کابوس جامعهای را روایت میکند که میپذیرمش. کافه کات، تا قبل از بازی و دادگاه کیسان در شکل و محتوا جذاب و تازه و تاثیرگذار است. از اینجا به بعد اما کش میآید و اذیت میکند و چیزی را که تمام شده به پایان نمیرساند.