دربارهی نمایش «دللرزه»
آخرش رو فراموش کنید
«دللرزه» تا یک جایی خیلی خوب است. درام خوب است. اجرا خوب است. فضاسازی و کارگردانی و بازیگری و طراحی صحنه و میزانسنهایش خوباند. اصلا نمایشی خوش ساخت است و خوب اجرا میشود و خوب هم به دل مینشیند. اما دقیقا همان جایی که باید تاثیرش را بگذارد و طوری تمام شود که بگویی بهبه چه نمایشی بود که دیدم، یکمرتبه خراب میشود. خراب نمیشود. نمیداند چطور خودش را جمعوجور کند. نمایش مجتبی لالهزاری مثل دوندهای است که تا نیم متری خط پایان را بدون نقص میدهد اما در نزدیکی آن نقطهای که باید نتیجه بگیرد حوصلهاش سر میرود و زمین میخورد و همه چیز را خراب میکند. منظورم از آن نقطه پایان در نمایش «دللرزه» دقیقا نتیجهگیری و پایانبندی آن است. نمایش واقعا تا پیش از این و در برخی از صحنه دل آدم را میلرزاند. در پایانبندی اما آب سردی میریزد روی سرمان. یکمرتبه خودش را تمام میکند تا تمام شود. نتیجهگیری نمیشود. یا بهتر است بگویم نتیجهگیریاش بدجور سرهمبندی میشود و اصلا در تناسب با پیش از ایناش نیست. این هم البته بیشتر ضعف نمایشنامه است. اجرا همانطور که آغاز میشود پایان مییابد. همانطوری که خوب شروع میکند پیش میرود. این نمایشنامه است که جرزنی میکند و دست اجرا را خالی میگذارد.
نمایشنامه دللرزه، تا پیش از پایانبندی، نمایشنامه خوبی است. خوب شروع میشود. چیز مهمی به خطر افتاده است. جوانی (جواد ابویی) دارد اعدام میشود و حاجمرسل وکیلی در آستانه انتخابات بهطور اتفاقی به او برمیخورد. اتفاقی که نه! سلسله رویدادهای منطقی یک داستان دراماتیک است که حاجمرسل وکیلی و جواد ابویی را به هم میرساند. به همین خاطر است حاجمرسل و جواد و مادرش را و برادر مقتول را باور میکنیم. به دلیل همین طرح و توطئه منطقی درام است که مسیر داستان و رویدادهای آن منطقی و درست و باورپذیرند. نمایشنامه خوب پیش میرود و اجرای مجتبی لالهزاری هم بهتر از نمایشنامه و متن! اما جایی که درام موسویان کم میآورد و لالهزاری و گروه خوبش را هم دچار کاستیاش میکند، همان جایی است که دیگر طرح و توطئه و منطق جای خودش را با حادثه و اتفاقهای سرهمبندی شده میدهد. درست از همان جا که طرح و توطئه درست دراماتیک نمیتواند براساس منطق و بهدرستی داستان را به سرانجام برساند و باید معجزه و اتفاق، امور را به سرانجام برساند و داستان را تمام کند. همان جا که حاجمرسل به حواد ابویی میگوید که دیگر کاری از دستش برنمیآید. از اینجا به بعد موسویان نمیتواند درامش را مبتنی بر منطق و بر اساس یک پیرنگ دراماتیک به پایان برساند؛ بنابراین دست بهکار معجزه میشود، هم در ساختار و هم در محتوای اثرش. او روابط آدمها و اشک و دردها را هم طوری چیده که این معجزه و اتفاقهای پیاپی در ژرفساخت جور در میآیند: مای تماشاگر آنقدر با فضای معنا و ارتباطات ایدئولوژیک و معنوی اثر ارتباط برقرار کردهایم و با آن ارتباط حسی گرفتهایم که اصلا در این بخش بهدنبال منطق و معادله نیستیم. پس بخش مربوط به ژرفساخت آن حل است. اما در ساختار درام هم باید این پذیرش و منطق وجود داشته باشد، که ندارد. «دللرزه» از همین جا به بعد است که آسیب میبیند. از اینجا که یک کاسه آش قرار است حاجمرسل و مادر جواد ابویی و برادر مقتول و خانواده حاجی و همه و همه را جلو پنجره فولاد به هم برساند و همه چیز با معجزه شور شدن دیگ آش و بقیه ماجراها نتیجهگیری شود. موسویان در پرداخت معجزه در نمایشنامهاش زیادهروی کرده است. منظورم این نیست که این حجم از اتفاق و معجزه نمیتواند امکانپذیر باشد! میخواهم بگویم این حجم از معجزه در تناسب با ظرف درام «دللرزه» نیست. بماند آن حادثه قطار و باقی قضایا...
بهجز این پایانبندی، نمایش لالهزاری خیلی خوب و خوش ریتم است. بازیگرانش خیلی خوباند و نقشهای رئالیستیشان را با چاشنی احساسات و فضاسازی و اتمسفرسازی خیلی خوب اجرا میکنند. نقشها آنقدر واقعی بازی میشوند که باورشان میکنیم و دوستشان داریم و با آنها همذاتپنداری میکنیم. بنابراین با تمام لحظات و احساسات و عواطفشان درگیر میشویم. همهشان هم خوب این نقشها را ارائه میدهند. خوب و درست و بهاندازه و در جهت اهداف اجرا که میخواهد عواطف و احساسات مخاطب را درگیر کند و میکند.
اجرای مجتبی لالهزاری، خوش ریتم است. در تمام طول مدت اجرا رویدادها و اتفاقات با ضرباهنگ دلنشینی روایت میشوند. چیزی نیست که حوصله تماشاگر را سر ببرد. چیزی کم یا زیاد نیست. همه چیز از نور و موسیقی و رویداد گرفته، تا اتفاقات و حوادث، بهاندازه و در زمان و مکان درست خود مورد استفاده قرار میگیرند. برای همین هم هست که «دللرزه» به دل مینشیند. مطمئنم اگر پایانبندی درستی میداشت موفقیتهای بیشتری را هم به دست میآورد. معتقدم که اجرای این نمایش را با گروه هنرمندان حرفهایاش نباید به این زودیها تمام کرد. «دللرزه» باید اصلاح شود، ویرایش شود و باز هم اجرا شود.
مهدی نصیری (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)