در حال بارگذاری ...
درباره‌ی نمایش تاناکورا به کارگردانی رضا بهرامی (نقد مهمان)

چگونه مردن آرزوها

چگونه مردن آرزوها

لاله ابید (هنرجوی کارگاه نقد تئاتر- کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)

«تاناکورا» در سه اپیزود اجرا می‌شود؛ در اپیزود اول، سه خواهر به یک نام (لیلا) به‌خاطر تعصب و جهالت برادران‌شان از علاقه‌ی خود برای اجرای تعزیه محروم مانده‌اند. دونفر از لیلاها به‌دست برادران‌شان کشته می‌شوند و وصیت آنها به لیلای سوم، ادامه‌ی عشق به تعزیه و اجرای آن است.

در اپیزود دوم لیلا با وصیتی بر دوش و عشقی در دل برای اجرای تعزیه، در هیاهوی انقلاب با مردی آشنا می‌شود و ازدواج می‌کند. همسر او که هنرمند تئاتر است لیلا را برای نقش نینا در نمایشنامه‌ی مرغ دریایی انتخاب می‌کند اما با شروع جنگ تمرین نمایش‌شان تعطیل می‌شود. بنابراین به جبهه می‌روند تا برای رزمندگان تعزیه اجرا کنند. لیلا و همسرش در یکی بمباران از دنیا می‌روند و وصیت آنها برای فرزندشان عشق به تعزیه و اجرای آن است.

در اپیزود سوم فرزند پسر لیلا که کارمند بانک است، نمی‌تواند مرز بین خیالِ اجرای تعزیه و زندگی کارمندی در بانک را از هم تشخیص دهد و مدام صداهایی از اجرای تعزیه را می‌شنود. بعدا متوجه می‌شود بانک محل کار او دقیقا روی محلی که قبلا در آن تعزیه اجرا می‌شده بنا شده است.  

«تاناکورا» تلاش دارد تا جامعه‌ای را در دوره‌های مختلف و با تکرارِ حادثه‌هایی مشابه درباره‌ی شوق و علاقه‌ به تعزیه، تئاتر، حضور داشتن در اجرا و در نهایت مرگ یا مرگ آرزوها را نشان دهد. «تاناکورا»، تلاش برای نمایشِ روایتی نو از تکرار تاریخ است. هم تکرار گذشته است و هم به‌روز است و هم اینکه به فردا و آینده توجه دارد!

از جامعه‌ی این نمایش، این جمله در ذهن تداعی می‌شود که: حوادث عالم شبیه یکدیگرند و وقتی در گذشته حادثه‌ای اتفاق افتاده باشد شبیه آن نیز در آینده اتفاق خواهد افتاد. در توضیح این جمله می‌توان گفت که این حوادث اگرچه شاید هیچ‌گونه اختلافی باهم نداشته باشد اما باز هم از نظر زمانی با یکدیگر متفاوت‌ند. شخصیت‌ها و افرادی که حادثه آفرین‌اند نیز اگرچه شاید مشابه به شخصیت‌های آن حادثه تاریخی باشند اما واقعا همان انسان‌ها نیستند.

در «تاناکورا» چیزی که اهمیت دارد نحوه‌ی مواجهه‌ی شخصیت‌ها با این موضوع است که هریک چطور می‌توانند برای رسیدن خواسته‌ی قلبی خودشان سعی و تلاش کنند. در این نمایش موضوع تعزیه نیست. مسئله واکنش افراد با موقعیت‌های اجتماعی و شغلی مختلف با این مسئله و چگونگی رسیدن به آن و یا از دست دادن همه‌چیز است.

«تاناکورا» به‌طرز غافلگیرکننده‌ای پر سروصدا آغاز می‌شود. به‌اصطلاح چک اول را می‌زند و تماشاگر را میخ‌کوب اجرا می‌کند. اما بعد از این مدام چیزهایی را روایت می‌کند که باید به‌دنبال کشف ارتباط و فهم و استدلال و ارتباط میان آن‌ها بود. تقریبا تا پانزده دقیقه آغازین اجرا تماشاگر هنوز متوجه داستان و موضوع اصلی آن نمی‌شود.

کارگردان نمایش را به‌صورت تعزیه‌ای در فرم تئاتر و تئاتری در فرم تعزیه به اجرا گذاشته است؛ با به‌کار بردن بعضی اصطلاحات تئاتری مانند ماسکه کردن و رورانس از زبان بازیگرانی که لباس تعزیه برتن دارند و به‌کارگیری میزانسن‌های تعزیه، مانند پاک کردن خونی که بر زمین ریخته شده و هرچه تلاش می‌کنند پاک نمی‌شود... در واقع نوعی فرم تئاتری وابسته به مولفه‌های آیینی است که دارد اجرا می‌شود.

بازی درست بازیگران و اجرای پرانرژی و پویای آن‌ها, نمایش را همواره در حرکت نشان می‌دهد. رویدادها یکی پس از دیگری رویات می‌شوند و این بازیگران هستند که توانسته‌اند هماهنگی درستی با ضرباهنگ آن پیدا کنند و آن را به درستی به اجرا بگذارند.  

توانایی استفاده کامل از صحنه نمایش، نورپردازی متناسب با اتفاقات و فضا، موسیقی ساده که خیلی حضور ندارد اما هیجانی تاثیرگذار را وارد فضای قصه می‌کند و اجازه‌ی لذت بردن از نمایش را می‌دهد و... از ویژگی‌های مثبت و جذاب نمایشی است که در جلب رضایت مخاطب تقریبا موفق نشان می‌دهد.  

نویسنده و کارگردان در نوشتن و پرداخت روایت قصه با شگرد و ترفند خنداندن و به فکر فرو بردن به‌درستی و خوب عمل کرده‌اند و این‌گونه است که نمایش خوش ریتم و با ضربآهنگی درست پیش می‌رود.

اما در پایان‌بندی اتمام ناگهانی مواجهیم. همین ویژگی شاید نوعی بلاتکلیفی در تحلیل اتفاقات داستان و پایان بخشیدن به آن را در مخاطب به‌وجود می‌آورد. کارگردان ناگهان روی صحنه حاضر می‌شود و از بازیگران‌ش درخواست رورانس می‌کند و تماشاگران را وادار به تشویق می‌کند.   ( تقریبا ۱۵ دقیقه قبل از پاین نمایش، وقفه‌ای در نمایش ایجاد میشود و کارگردان وارد صحنه میشود و از بازیگران روی صحنه‌ی درخواست رورانس و از مخاطبان درخواست تشویق میکند و سپس شروع به صحبت میکند و در ادامه برای بست دادن این وقفه به ادامه‌ی اجرا، شروع به تمرین میزانسن بازیگر و تکرار ان میکنند و از صحنه کم کم خارج میشود. و در اینجا اپیزود سوم آغاز میشود.)؛ کارگردان با انتخاب متن، انتخاب بازیگران، انتخاب میزانسن‌ها، و همه‌ی عوامل تئاتر، در صدد است آنچه میخواهد را روی صحنه نشان دهد و امدن خود بر روی صحنه بجز رورانس بنظر سعی دارد با هر شیوه‌ای منظور خود را عنوان کند و گویا نمایشش ناکافی بود، که چه بسا حضورش نیاز بنظر نمی‌رسید.)

در آخر نمایش و با پخش قطعه موسیقی آَشنای «مرغ سحر» می‌توان گفت که گروه اجرایی دارند تمام ترفندها و حتی شگردهای لُس را هم به‌کار می‌گیرند تا بتوانند مخاطب با لبخند رضایت و لذتی آشنا از سالن بدرقه کنند.

 




نظرات کاربران (1)